• خانه
  • مقالات
  • تحلیل و بررسی
  • خبار
  • پخش های اینترنتی
  • درباره ما
  •   به
    click to enlarge image

    در پی جنگ ۱۲ روزه: کجا هستیم و به کجا می رویم؟


    مقدمه

    در تاریخ ۱۳ ژوئن ۲۰۲۵، حملات هوائی اسرائیل علیه جمهوری اسلامی ایران منجر به واکنش سریع تهران و آغاز ۱۲ روز درگیری مستقیم نظامی میان دو کشور گردید - جنگی که ناتوانی رژیم جمهوری اسلامی در حفاظت از شهروندان، شهرها و تاسیسات کشور در برابر حملات خارجی را کاملا آشکار ساخت.

    از برخی جهات، جنگ ۱۲ روزه بین ایران و اسرائیل، با وجود تحقیرها و تلفات وارد شده به نظام حاکم بر ایران و به‌ویژه رهبر آن، آیت‌الله علی خامنه‌ای، هیچ تغییری در معادله بین دو طرف ایجاد نکرده است. حاکمیت ایران و نظام اسلامی همچنان پا برجاست. اما شاید از برخی جهات دیگر، این جنگ بذر تغییر را کاشته و تفاوتی واقعی ایجاد کرده باشد.

    پیش از هر چیز، اسرائیل توانست ایالات متحده را پس از ۳۰ سال تلاش، به یک حمله آشکار و مستقیم علیه ایران وادار کند. پس از آن، دونالد ترامپ — علی‌رغم درخواست‌های مکرر برای از سرگیری مذاکرات با ایران — همچنان اصرار دارد که برنامه هسته‌ای ایران چنان آسیب دیده است که آمریکا الزاما نیازی فوری به ادامه گفت‌وگو در این زمینه نمی‌بیند. این در حالی است که آنچه ایران از مذاکرات قبلی انتظار داشت — مانند رفع تحریم‌ها یا تضمین‌های اروپایی برای عدم فعال‌سازی مکانیزم ماشه در شورای امنیت — همچنان محقق نشده است. با این حال، آنچه که از دید ایالات متحده و اسرائیل به‌عنوان موفقیت تلقی می‌شود، ممکن است چیزی جز توهمی از پیروزی نباشد — توهمی که ایران دیگر توان ادامه برنامه هسته‌ای خود را ندارد یا اسرائیل پیروزی قاطعی علیه جمهوری اسلامی ایران به‌دست آورده است.

    در حالی که تصور بسته شدن پرونده این تنش‌ها از سوی ایالات متحده و اسرائیل ممکن است خود توهمی دیگر باشد، واقعیت این است که تمام این برداشت‌ها می‌توانند موقتی باشند، در حالی که تنش‌ها در منطقه همچنان حل‌نشده باقی مانده‌اند — و این همان نقطه‌ای است که تمامی طرف‌ها در حال حاضر در آن قرار دارند.

    وضعیت کنونی بازیگران ایرانی

    1. رژیم ایران و نیروهای سیاسی داخل کشور

    دوره پس از آتش‌بس فرصتی برای شکل‌گیری تأملات و دیدگاه‌های جدید فراهم کرده است، به‌ویژه درباره مشروعیت رهبری جمهوری اسلامی و به‌طور خاص، جایگاه رهبر جمهوری اسلامی، آیت‌الله علی خامنه‌ای.

    غیبت آیت‌الله خامنه‌ای که طی سه دهه گذشته همه‌چیز را به‌صورت جزئی کنترل می‌کرد و ناپدید شدن او از انظار عمومی به‌مدت بیش از دو هفته (که فقط در یک مراسم ماه محرم امسال ظاهر شد)، شوک دیگری برای مردم بود.

    در نتیجه همه این عوامل، تردیدی نیست که اعتبار و جایگاه خامنه‌ای به‌عنوان رهبر ایران به‌شدت خدشه‌دار شده است، به‌ویژه در حوزه‌های علمیه و در میان افسران ارشد و بدنه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی.

    تردیدی نیست که بمباران تقریباً بدون مقاومت اسرائیل علیه ایران (که بدون تلفات نظامی برای اسرائیل انجام شد) نه تنها برای رژیم اسلامی، بلکه برای ملت ایران یک تحقیر جدی بود.و مهم‌تر اینکه این این موضوع اعتبار و اقتدار آیت‌الله خامنه‌ای را احتمالا به میزان غیرقابل جبرانی خدشه‌دار کرده است، و این امکان را نیزفراهم آورده که موضوع «تغییر در رأس قدرت» بدون انتظار برای درگذشت وی، سرعت بیشتری پیدا کند.

    کشته شدن تعداد زیادی از سرداران ارشد سپاه پاسداران — کسانی که به‌عنوان محافظان اصلی «نظام ولائی» شناخته می‌شدند — آن هم در حالی که هیچ روحانی‌ای در رأس هرم سیاسی قدرت مورد هدف اسرائیل قرار نگرفت، اثر روانی شدیدی بر رهبری جدید سپاه گذاشته است.

    همزمان، این وضعیت موقعیت کسانی را در «دولت پنهان» که به دلیل دیدگاه‌های مصالحه‌جویانه‌شان از سوی جریان‌های تندرو ساکت شده بودند، تقویت کرده است. بنابراین بسیار محتمل است که اینها بتوانند حکومت را بویژه در هر مذاکره احتمالی بعدی، وادار به تعلیق غنی سازی اورانیوم بکنند که محور اختلافات در مذاکره با آمریکاست.

    در نتیجه، نه‌فقط موضوع «جانشینی خامنه‌ای» بلکه کل مسیر سیاست‌گذاری و استراتژی کلی نسبت به غرب (در شرایطی که نه روسیه و نه چین هیچ حمایت ملموسی از ایران نکردند)، در حال بازنگری است.

    از سویی از طرف بخشی از افکار عمومی و نیروهای حاشیه نظام این انتظار می‌رود که چهره‌های کلیدی مانند روسای جمهور پیشین، حسن روحانی و محمد خاتمی، و نیز وزیر خارجه سابق، محمدجواد ظریف و حامیانشان در اطراف رئیس‌جمهور فعلی، مسعود پزشکیان (و نیز خود او)، نقش مؤثرتری در تعیین مسیر آینده ایفا کنند.

    اگر این مسیر طی شود، این امکان نهایتا وجود دارد که فرصتی برای مقوله «آشتی ملي» پدید آید؛ آشتی‌ای مبتنی بر اصلاح و تغییر قانون اساسی و جایگزینی حاکمیت ولایت با حاکمیت مردم — با مشارکت چهره‌های شناخته‌شده و محترمی چون میرحسین موسوی (که از حصر خانگی خود بیانیه‌ای در این باره صادر کرده است)، نرگس محمدی، مصطفی تاج‌زاده و دیگرانی که اکنون در زندان هستند. ضمنا، چنین تغییری می‌تواند به گفت‌وگو با بخش‌هایی از اپوزیسیون خارج ازکشور که به این دستور کار متعهد می باشند نیز بیانجامد وگسترش یابد.

    2. اپوزیسیون خارج از کشور

    واکنش اپوزیسیون خارج‌ از کشور به جنگ ۱۲ روزه، متفاوت و گاه متضاد بود. برخی از گروه‌های سیاسی مانند سازمان مجاهدین خلق بطور ضمنی از حمله اسرائیل حمایت کردند و آشکارا مردم را به شورش علیه رژیم فراخواندند. همزمان نیز، فرزند شاه فقید، هم در بیانیه ای از مردم خواست تا «آماده قیامی که زمان آن بزودی فرا خواهد رسید»، باشند.

    در مقابل، برخی دیگر از شخصیت های منفرد و سازمان های سیاسی سکوت اختیار کردند و یا بخش زادی از آنها ضمن محکومت کردن تجاوز اسرائیل، اما جمهوری اسلامی و شخص خامنه ای را مسبب و مقصر بوجود آمدن چنین شرایطی معرفی کردند. البته تعدادی از چهره‌های فرصت طلب و عوام فریب همراه با برخی از فعالان چپ‌گرای ارتدوکس، با رویکرد به شعارهای پوپولیستی و یا شعارهای ضد اسرائیلی- ضد آمریکایی، در کنار رژیم ایستادند.

    اما این قابل توجه است که هیچ ‌یک از گروه‌های قومی که پیش‌تر مورد حمایت یا توجه اسرائیل بودند، از این اقدام اسرائیل یا آمریکا پشتیبانی نکردند، هر چند به شدت به حکومت ایران تاختند. بسیاری از ملی‌گرایان ایرانی نیز —با وجود مخالفت با رژیم — نخوانستند از حمله بیگانگان به کشورشان حمایت کنند.

    در مجموع، روزهای اول پس از اعلام آنش بس، علی الاصول شاهد تنش‌های زیادی میان گروه‌های مختلف اپوزیسیون خارج از کشور بوده است.

    اما شاید محسوس ترین ناکامی ها در این مرحله، متوجه فرزند شاه فقید باشد که در پاریس کنفرانس مطبوعاتی برگزار کرد و اشاراتی به بازگشت خود به قدرت و حتی برنامه ۱۰۰ روزه‌اش داشت. بسیاری از ملی‌گرایان او را بابت این رفتار به‌شدت مورد انتقاد قرار دادند، به‌ویژه که اعلام آتش‌بس تنها یک روز پس از این کنفرانس خبری منتشر شد! همچنین رفتار برخی از حامیان او که پرچم اسرائیل را در برابر سفارتخانه‌های ایران در لندن و دیگر پایتخت‌ها به‌دست داشتند، مورد انتقاد شدید قرار گرفت.

    جمع‌بندی

    اکنون که آتش‌بسی شکننده برقرار شده است، تردیدها و پرسش‌های مهمی درباره احتمال شکستن آتش بس و یا توانایی رژیم حاکم بر ایران در راستای حفظ کنترل داخلی و ایجاد ثبات همچنان پابرجاست. نارضایتی سیاسی، ناامیدی اجتماعی، همراه با اقتصادی ضعیف همچنان فضای داخلی ایران را شکل می‌دهند. در عین حال، بسیاری از ایرانیان در کشمکشی درونی به سر می‌برند: از یک‌سو نسبت به رژیم نارضایتی دارند و از سوی دیگر از تجاوز نظامی اسرائیل و آمریکا به خصوص حمله اسرائیل به زندان اوین که منجر به کشته شدن تعدادی زندانی، خانواده زندانیان و شهروندان عادی مراجعه کننده به بخش اداری این زندان و یا سربازان ساده نگهبان زندان شد، منزجر و بیمناک‌ می باشند.

    در حال حاضر، مشخص نیست که اوضاع به چه سمتی پیش خواهد رفت، اگرچه رژیم فعلاً در آستانه فروپاشی نیست. در حقیقت، امکان نقض آتش‌بس وجود دارد، به‌ویژه اگر جمهوری اسلامی به تحریکات خود ادامه دهد (مانند ادعای حفظ برنامه هسته‌ای، تهدید به خروج از NPT یا عدم همکاری با بازرسان آژانس).

    همچنین، بعید نیست که حاکمان ایران در صورت احساس خطر جدی، دست به تحریکاتی بزند که منجر به حمله‌ گسترده تری از سوی اسرائیل علیه خود گردد تا از آن طریق موقعیت داخلی‌ شان را تثبیت کنند.

    با این حال، اگر جمهوری اسلامی نتواند به‌گونه‌ای پاسخگوی مشکلات عظیم اقتصادی باشد و تحریم‌ها را کاهش دهد تا درآمدی برای پاسخ به انتظارات اولیه مردم فراهم شود، اعتراضات مردمی در هفته ها و ماه های آینده اجتناب‌ناپذیر خواهد بود. در عین حال، با توجه به همه اتفاقات اخیر، سرکوب این دست اعتراضات بسیار دشوارتر از دوره جنبش «زن، زندگی، آزادی» در سال‌های ۲۰۲۲–۲۰۲۳ خواهد بود.

    جنگ ۱۲ روزه بی شک تأثیر قابل‌توجهی بر أوضاع و احوال ایران در عرصه سیاست خارجی نیز گذاشته است.

    یکی از عوامل مهم در این مقطع، امکان دستیابی به توافقی بین ایران و ایالات متحده میباشد که در آن صورت مسئله اجازه بازگشت بازرسان آژانس بین‌المللی انرژی اتمی برای نظارت بر برنامه هسته‌ای ایران و نیز بررسی سرنوشت ۴۰۰ کیلوگرم اورانیوم غنی‌شده ۶۰ درصدی را هم مشخص خواهد کرد.

    اگرچه هرگونه توافقی می‌تواند عنصر نجات‌دهنده‌ای برای رژیم در شرایط کنونی باشد ولی اگر توافقی حاصل نشود، چشم‌انداز رژیم مطمئنا وخیم‌تر خواهد شد، چرا که بی‌تردید با تحریم‌های بیشتر و همچنین اعمال کامل «مکانیزم ماشه» از سوی اروپایی‌ها روبرو خواهد شد، که تحریم‌های بین‌المللی لغوشده توسط برجام ۲۰۱۵ و قرار گرفتن مجدد جمهوری اسلامی زیر بند هفت منشور سازمان ملل متحد را هم به طور اتوماتیک احیاء خواهد کرد.

    بهترین گزینه برای جمهوری اسلامی در حال حاضر، امید به دستیابی توافقی با آمریکا می باشد، با این حال، باید همواره در نظر داشت که جمهوری اسلامی ایران دانش و توانایی لازم برای حرکت به سوی سلاح هسته‌ای را دارد وعلیرغم این واقعیت که اسرائیل و آمریکا موفقیت‌های قابل‌توجهی به دست آورده‌اند، اما ایران همچنان می‌تواند خود را بازسازی کند، چرا که هیچ‌کس دقیقاً نمی‌داند چه میزان خسارت واقعی به برنامه هسته‌ای زیر زمین جمهوری اسلامی وارد شده است.

    دستاوردهای اسرائیل در پی جنگ ۱۲ روزه، از نظر عملیاتی بسیار موفقیت‌آمیز بوده است، اما با وجود کشته‌شدن برخی دانشمندان ارشد، اسرائیل نتوانسته است به تمام اهدافش برسد، چرا که قادر نیست "دانش و اراده" موجود در ایران که همواره توانائی بازسازی پدافند هوایی و توان موشکی خود را دارد، از بین ببرد.

    از سوی دیگر،‌ بمباران ایران را می توان ضمنا به‌نوعی پیروزی برای دونالد ترامپ،‌ که مدعی جلوگیری از دستیابی جمهوری اسلامی به سلاح هسته ای بوده است، قلمداد نمود.

    ترامپ همچنین به‌شدت در تلاش است تا خود را از رؤسای جمهور پیشین آمریکا و سنت‌های سیاسی گذشته متمایز کند. او ضمنا مترصد آن است که خود را به‌عنوان یک صلح‌آفرین نشان دهد و در حالی که در پایان دادن به جنگ اوکراین با دشواری مواجه است، تمرکز کامل خود را بر خاورمیانه (یعنی ایران و غزه) بگذارد تا لحظه‌ای تاریخی برای دریافت «جایزه صلح نوبل» توسط خود رقم بزند.

    اما دستیابی به هرگونه توافق در دورهای بعدی مذاکرات بستگی به محاسبات کنونی ایران دارد. تردیدی نیست که رژیم اسلامی در وحله اول، مصمم به حفظ بقای خود است. بدین ترتیب محتمل است گفت‌وگوهایی با ورود پررنگ تر اروپا آغاز شود. اگر چه ایران همواره خواستار بازسازی و احیای برنامه هسته‌ای خود خواهد بود، اما این بدان معنی نیست که دستیابی به یک توافق با آمریکا در شرایط کنونی امکان پذیر نخواهد بود.

    در حالی که غرب در بلندمدت ممکن است مجبور به پذیرش یک ایران هسته‌ای شود، اما امضای یک توافق موقت با ایرانِ منزوی از نظر استراتژیک می‌تواند برای شخصی مانند ترامپ، یک نقطه عطف کلیدی باشد.

    در پایان، انتظار اعتراضات مردمی، روان‌شناسی فعلی سپاه پاسداران که شخصا بیمناک از دست دادن جانشان شده‌اند، و موقعیت تضعیف‌شده خامنه‌ای، یک فرصت بی‌سابقه برای تغییرات عمده سیاسی فراهم آورده که ممکن است ایران را به مسیری کاملاً متفاوت سوق دهد.

    همان‌طور که وینستون چرچیل پس از نخستین پیروزی متفقین بر آلمان نازی در العلمین گفت:
«این پایان نیست، اما شاید آغاز پایان باشد».

    مرکز ایرانی مطالعات سیاسی»
    تیرماه ۱۴۰۴ / ژوئیه ۲۰۲۵

    کلیک کنید برای بزرگ کردن تصویر

    گذار مسالمت آمیز یا انقلاب؟
    فرهنگ جهان پور


    وقتی از « گذار» صحبت می‌کنیم، عده‌ای معتقدند که در واقع نیازی به گذار نیست و همه چیز برای همیشه به همین شکل باقی خواهد ‌ماند. البته انتقال یک اصطلاح دقیق نیست و هر شخصی می تواند تفسیر خود را از این اصطلاح داشته باشد. آن گونه که من این اصطلاح را می فهمم، انتقال به معنای حرکت از یک حالت به حالت دیگر است.
    تاریخ به ما نشان داده است که هیچ چیز، حتی قدرتمند ترین رژیم‌ها، مانند رژیم شاه فقید یا حتی امپراتوری ‌های بریتانیا یا فرانسه یا اتحاد جماهیر شوروی یا به جرأت می ‌توانم بگویم که امپراتوری کنونی آمریکا که در نتیجه بیگانه‌ هراسی، قلدری، هرج‌ و مرج و قانون ‌گریزی کنونی افول آن در حال شتاب گرفتن است، برای همیشه باقی نخواهند ماند و دیر یا زود به زباله دان تاریخ پرتاب خواهند شد.
    در مورد جمهوری اسلامی، حتی برخی از دوستان و حامیان سابق آن آشکارا به این نتیجه رسیده اند که تاریخ فروش آن به پایان رسیده است و بقای آن به شکل فعلی دیگر امکان پذیر نیست. اعتراضات اخیر در کشور، به ویژه تظاهرات گسترده در مورد جنبش "زن، زندگی، آزادی" نشان داده است که اکثریت، شاید اکثریت قاطع مر د م ، از وضعیت موجود راضی نیستند و خواستار تغییر هستند.
    سوال واقعی این است که گذار به یک حکومت دموکراتیک چگونه انجام خواهد شد. آیا این یک رویداد خشونت آمیز مانند انقلاب فرانسه یا روسیه خواهد بود، یا اینکه فروپاشی نه با یک صدای بلند، بلکه با صدای خفیف، مانند فروپاشی امپراتوری های بریتانیا یا فرانسه یا سقوط اتحاد جماهیر شوروی سابق اتفاق می افتد. شکلی که گذار به خود می گیرد تا حد زیادی به رفتار مردم بستگی دارد و از آن مهمتر به رفتار رژیم بستگی دارد که بر عکس العمل مردم تأثیر می گذارد.
    معمولاً طرفداران اکثر انقلاب ها اغراق آ میزترین و خوش بینانه ترین دیدگاه ها را نسبت به انقلاب خود و آینده آن دارند که به ندرت محقق می شود، در حالی که مخالفان یا قربانیان انقلاب بدترین ترس ها را دارند که اغلب تحقق می یابد.
    نزدیک به ۷۰ سال پیش وقتی که برای اولین بار در دانشگاه شیراز شروع به تحصیل زبان انگلیسی کردم، یکی از اولین رمان‌های انگلیسی که خواندم، رمان معروف چارلز دیکنز «داستان دو شهر» بود که به معروف‌ ترین اثر داستانی تاریخی دیکنز و یکی از پرفروش‌ ترین رمان‌ های تمام دوران ها تبدیل شد. این کتاب در سال ۱۸۵۹ منتشر شد و درباره وقایع پاریس و لندن قبل، در طول و بعد از انقلاب فرانسه بود. کتاب با کلمات زیر که بسیار معروف شده و در واقع در همه انقلاب ها مشترک است شروع می شود:
    "بهترین روزگار بود، بدترین روزگار بود، عصر خرد بود، عصر حماقت بود، دوران باور بود، دوران ناباوری بود، فصل روشنایی بود، فصل تاریکی بود، بهار امید بود، زمستان ناامیدی بود، ما هیچ چیز پیش روی خود نداشتیم. همه ما مستقیماً به بهشت ​​می رفتیم، همه ما مستقیماً به جهنم می رفتیم - به طور خلاصه، این دوره به قدری شبیه دوره کنونی بود که برخی از پر سر و صدا ترین مقامات آن اصرار داشتند که، برای خوب یا بد، آن انقلاب باید با عالی ترین اصطلاح ها توصیف شود."
    در واقع این کتاب مقایسه‌ ای است بین انقلاب فرانسه با تمام خشونت‌ها، کشتارها و ویرانی‌های آن و تحولات سیاسی مسالمت ‌آمیز در انگلستان که به گفته نویسنده، نسخه بهتر و ماندگارتری از تغییر واقعی، دموکراسی و حقوق بشر را ارائه کرد.
    من شخصاً انتقال صلح‌ آمیز و تکاملی را ترجیح می ‌دهم، زیرا خشونت همیشه خشونت می ‌آورد و همانطور که دیدیم، انقلاب ‌های خشونت‌ آمیز باعث آشفتگی، مرگ و ویرانی زیادی شده و به ندرت به آرمان ‌های خود دست یافته ‌اند، در حالی که تغییرات تکاملی همیشه از آنچه در جامعه وجود دارد محافظت می‌کنند و بر ر و ی آنچه که وجود دارد می ‌سا زند. وقتی شمشیرها، گیوتین ها و تفنگ ها متوقف می شوند، مردم می بینند که چیزهای زیادی از دست داده ا ند و چیز زیادی به دست نیاورده اند.
    همانطور که در انقلاب اسلامی دیدیم، رهبرانقلا ب، علیرغم همه امیدهای اولیه و حتی وعده های صریح در مورد آزادی، استقلال، عدالت اجتماعی، رعایت حقوق زنان، حقوق اقلیت های مذهبی و قومیتی و خلاصه ایجاد بهشت ​​روی زمین، تمام وعده های قبلی را زیر پا گذاشت و در نهایت به سرکوب زنان و تمام کسانی که بنا به درک او بر اساس قوانین اسلامیعمل نمیکردند پر دا خت.
    می‌توان ایرادات بسیاری از جمله فقدان آزادی سیاسی را متوجه حکومت شاه کرد، اما از منظر اجتماعی، نقش زنان در جامعه، آزادی مذهبی و اشکال مختلف آزادی‌ های اجتماعی، حکومت شاه شاید مترقی ‌ترین حکومت خاورمیانه بود. رژیم خمینی آزادی سیاسی را به ارمغان نیاورد، بلکه تمام آزادی های اجتماعی را نیز از بین برد.
    تا جایی که به آزادی سیاسی مربوط می شد، تا زمانی که به شاه توهین نمی کردید، واقعاً فضای انتقاد از دولت و از جمله نخست وزیر وجود داشت. مردم در انتقاد آزاد بودند، هرچند انتقاد ها یشان نظر دولت را تغییر نمیداد. زمانی که انقلاب مشروطه رخ داد و مردم خواستار مجلس شدند، محمدعلی شاه گفت: «می توانند مجلس داشته باشند و هر قدر دوست دارند صحبت کنند به شرطی که در امور ملی و امور حکومتی دخالت نکنند»
    انقلاب مشروطه که عمدتاً مسالمت آمیز بود، با همه کاستی ها یش، دستاوردهای بسیار بیشتری نسبت به انقلاب اسلامی که حکومت وحشت را به وجود آورد، داشت. انقلاب مشروطه جهت کشور را تغییر داد و افق ها یی را برای حاکمیت قانون، دموکراسی، محدودیت قدرت پادشاهان و دولت ها و برای جامعه ای بسیار مترقی تر و فرا گیرتر باز کرد. مهمتر از همه، برای اولین بار در تاریخ ایران، مردم را درگیر سیاست کرد. آنها را از رعایا به شهروندانی با حقوق شهروندی تبدیل کرد و آنها را در نحوه تشکیل و عملکرد دولت شریک ساخت. سلطه روحانیون و حاکمیت شریعت را تغییر داد و به مردم قدرت داد تا بر اساس منافع ملی قوانین وضع کنند.
    بر خلاف انقلاب مشروطه، انقلاب اسلامی دوباره حاکمیت شریعت را به تعبیر ملاهای تاریک اندیش و مرتجع بازگردا ند. مشکل اینجاست که در اکثر انقلاب‌ ها، به ‌ویژه انقلاب ‌های مبتنی بر دین، حس معافیت و خوش ‌بینی مفرط در هواداران ایجاد می ‌شود و هرگونه انحراف از سیاست‌های حاکمان، گناهی نابخشودنی و بدعت تلقی می ‌شود. این موضوع در مورد کمونیسم و ​​بسیاری از انقلاب ‌های سکولار دیگر هم وجود داشت، اما این احساس انحصار و حتی تقدس به ‌ویژه در انقلاب‌ های مذهبی که معتقدند از جانب خدا صحبت می ‌کنند و نمایندگان خدا بر روی زمین هستند، شدیدتر است.
    متأسفانه در انقلاب اسلامی شاهد چنین گرا یش‌ ها یی هستیم و اکنون در روزهای رو به پایان یا حداقل دوران پیری جمهوری اسلامی، چنین گرایش‌هایی پر رنگتر شده است. از همان ابتدا که آیت‌الله خمینی لقب امام را که در تشیع برای دوازده امام شیعه که نمایندگان خدا در زمین به شمار می‌ رفتند اختصاص داشت، پیروانش از سیاست ‌ها و سخنان او به عنوان « پیامبر ‌گونه» یا حتی «خدا ی گونه» یاد کردند. او حتی از وصیت خود به عنوان «وصیت نا مه سیاسی - الهی من» یاد کرد. مردم او و جا نشینش آیت ‌الله خامنه ‌ای را «نماینده امام غایب» می‌دانستند و به اعمال آنها چنان قدرتی داده شد که حتی فراتر از آن چیزی بود که ائمه و حتی پیامبر برای خود ادعا می ‌کردند.
    انقلاب اسلامی در داخل کشور، ساعت را به عقب برگرداند و ظلم، استبداد، تعصب، تبعیض و فلاکت اقتصادی را به ارمغان آورد. انقلاب اسلامی در سیاست خارجی خود، عملاً همه همسایگان را از خود بیگانه کرد و آنها را علیه ایران قرار داد. بارزترین نمونه آن را می‌توان در زمان حمله صدام حسین به ایران مشاهده کرد، زمانی که علی ‌رغم اینکه صدام آشکارا متجاوز بود، همه کشورهای منطقه، آمریکا، کشورهای اروپایی و حتی اتحاد جماهیر شوروی با پیشرفته ‌ترین سلاح‌ ها از او حمایت کردند، در حالی که ایران حتی نمی ‌توانست از سلاح ‌های خود استفاده کند زیرا آمریکا از تهیه قطعات یدکی برای سلاح ‌هایی که به شاه فروخته بود خودداری می ‌کرد.
    کشورهای عربی ده ها میلیارد دلار کمک مالی به صدام حسین دادند، پایگاه هایی برای او فراهم کردند، نفت او را فروختند و محدودیت ها یی را بر ایران اعمال کردند. سیاست های اخیر رژیم برای گروه هآ ی نیا بتی، به اصطلاح جبهه مقاومت، با شکست کامل پایان یافت. همانطور که دیدیم، در جریان جنگ تهاجمی و نسل کشی اسرائیل در غزه، کرانه باختری، لبنان و سوریه، بیشتر نیرو های نیا بتی ایران در منطقه از بین رفت.
    اکنون اسرائیل ترفند تبلیغاتی خطرناک و جدیدی را به کار گر فته که مدعی است ایران ضعیف و آسیب پذیر شده است و زمان آن فرا رسیده است که اسرائیل و آمریکا به او حمله کنند. به همین دلیل پرزیدنت ترامپ نامه ای به رهبر ایران فرستاد و عملا گفت: «یا تسلیم خواسته های من شو یا نا بودت می کنم». ترامپ در مصاحبه ای با فاکس نیوز پیام خود را اینگونه توصیف کرد: «امیدوارم شما بخواهید مذاکره کنید، زیرا اگر ما مجبور به ورود نظامی باشیم، چیز وحشتنا کی خواهد بود»
    ایران به نوعی در طول تاریخ در کانون دسیسه ها و حملات منطقه ای بوده است. در تاریخ اساطیری شاه نامه، ایران همواره در شرق با توران می جنگید. ایران در دوران تاریخی با امپراتوری ها ی بابلی‌، یونانی‌، رومی‌، بیزانسی و در زمان‌های اخیر با امپراتوری عثمانی در غرب، اعراب در جنوب، روسیه در شمال و با دشمنان مختلف در شرق جنگیده است. از سوی برخی از گروه‌های ترک آسیای مرکزی مانند سلجوقیان، غزنویان، و همچنین مغول‌ها، تیموریان، پشتون‌ها و غیره مورد حمله قرار گرفته است. پس به نوعی ایران همیشه در انزوا و از هر سو مورد حمله قرار گرفته است، زیرا ایران بر سر دوراهی تمدن ها و حلقه اتصال شرق و غرب و شمال و جنوب بوده است.
    ایران برای مقابله با این همه دشمنان منطقه ای امپراتوری های مختلفی تشکیل داد که بسیاری از آن دشمنان را تحت سلطه خود درآوردند، اما اکنون که دوران امپراتوری ها به پایان رسیده است، ایران باید راهی برای همزیستی با آن همسایگان بیابد. در نظم نوین جهانی، دولت های ایران چاره ای جز مصالحه و زندگی در صلح با همه همسایگان خود ندارند.
    دوره گذار نیازمند دو تغییر جهت اساسی است. در داخل، ایران باید از شکل کنونی استبداد مذهبی به سمت دموکراسی و حقوق بشر حرکت کند. باید سیاست جدید همزیستی و همکاری با همه اقوام، مذا هب و گروه های ایرانی را اتخاذ کند. ایران همیشه یک جامعه چند قومیتی، چند مذهبی و چند زبانه بوده است و این منبع قوت آن بوده است، زیرا گروه‌های ایرانی علیرغم همه تفاوت ‌ها در کشوری با هم برای هزاران سال در اتحاد و همبستگی زندگی کرده‌اند. می توان ادعا کرد که هیچ کشور دیگری در جهان وجود ندارد که به عنوان یک تمدن متمایز دارای تاریخچه چنین طولانی باشد.
    یکی از دلایلی که انتقال مسالمت آمیز صورت نگرفته، واکنش سازش ناپذیر و خشونت آمیز رژیم حاکم است. مورد دیگر از هم گسیختگی اپوزیسیون در داخل و شکاف بیشتر در میان مخالفان خارج از کشور است. سومین و مهمترین دلیل این است که اپوزیسیون نتوانسته آلترناتیو منسجم، مثبت و واقع بینانه ای ارائه دهد تا اکثریت مردم ایران بر این باور باشند که هرگونه انتقالی منجر به خشونت، فروپاشی زندگی عادی و منظم آنها نخواهد شد و آینده ای بسیار بهتر از آنچه اکنون تجربه می کنند، به همراه خواهد داشت.
    پیام اپوزیسیون در بیشتر موارد مثبت و سازنده نبودهبلکه منفی، تلافی جویانه و خشونت آمیز بوده، است. بیشتر مبتنی بر امیدهای غیرواقعی بوده است تا واقعیت های واقعی زندگی مردم. پیام اپوزیسیون اغلب شامل سرنگونی رژیم و حتی گاهی حمایت از طرح های خارجی برای تغییر رژیم بوده است. یک پیام مثبت باید دید مثبتی از آینده ارائه دهد که شامل همه ایرانیان باشد.
    جزئيات شكل آينده حكومت نيازمند مشاركت كارشناسان در زمينه هاي مختلف حقوقي، اجتماعي، اقتصادي و امنيتي است ، کاری که باید در آینده انجام شود. اما آنچه در حال حاضر مورد نیاز است، چارچوبی روشن برای آنچه ما دوست داریم در آینده ببینیم است. این پیام را می توان در چند شعار یا اصول خلاصه کرد: آشتی ملی، عفو عمومی، همبستگی ملی، حاکمیت قانون، جدایی دین از سیاست، برابری همه مردم فارغ از جنسیت، قومیت و مذهب، و همزیستی با همسایگان و با بقیه جهان.
    در شرایط کنونی منطقه‌ای و بین‌المللی، ایران باید با همه همسایگان خود اعم از اعراب، ترک‌ها، روس‌ها، پشتون‌ها و غیره، سیاست جدید همزیستی و همکاری را اتخاذ کند و به‌ عنوان عضوی سازنده در جامعه بین‌المللی با همه کشورهای جهان روابط دوستانه برقرار نماید. برای ایران به عنوان کشوری با بیشترین تعداد همسایگان و سابقه طولانی همزیستی با جهان، این چیزی است که ایران برای دستیابی به آن صلاحیت بسیار خوبی دارد.
    بنابراین، گذار مسالمت آمیز مستلزم تغییر کامل سیاست های داخلی و خارجی است. با وجود تمام مشکلاتی که برشمردم، ایران در صورتی می ‌تواند آینده‌ای روشن، مرفه و صلح‌آمیز داشته باشد که بتواند کارت‌های خود را درست بازی کند، از موقعیت منطقه ‌ای و منابع عظیم نفت، گاز و منابع مختلف معدنی و بالاتر از همه منابع انسانی‌اش که با وجود مشکلات بسیار در چند دهه گذشته به دستاوردهای بزرگی دست یافته اند، بهترین استفاده را ببرد.
    انتقال مسالمت آمیز به نفع مردم ایران و منطقه و به نفع روحانیون حاکم خواهد بود. با توجه به دشمنان قدرتمند منطقه‌ای و بین‌المللی که منتظر زدن ضربه ‌ای مهلک به ایران هستند، انتقال خشونت‌ آمیز به ایران آسیب میرساند، ممکن است حداقل درکوتاه‌ مدت به تجزیه آن منجر شود و میراث خشونت‌ آمیز و منفی دیگری از خود به جای بگذارد. تجارب غم انگیز و فاجعه بار افغانستان، عراق، لیبی، سومالی، سودان و اخیراً لبنان، سوریه و یمن باید زنگ خطری برای ایرانیان باشد.
    امیدوارم متولیان امر و همه مردم ایران از فرصت استفاده کنند و راه را برای یک گذار اساسی اما مسالمت آمیز هموار سازند.

    کلیک کنید برای بزرگ کردن تصویر

    از ایران‌ شهر افلاطونی تا ایران‌ شهر رالزی
    اکبر کرمی


    چشم‌انداز یک «سند ملی برای گذار» چه و چه‌گونه باید باشد که هم ملی باشد و ه به‌کار گذار بخورد؟

    به داوری من پاسخ در گرو دریافتی باز و ژرف هم از ایران و‌ هم از برساخت گذار است؛ چنین سندی باید راه ایرانیان را برای هم‌سازی، هم‌کاری و هم‌گرایی در بالاآوردن ایران فردا باز کند؛ یعنی باید بتواند نقشه راهی را پیش‌‌بگذارد که برای همه ی ایرانیان برانگیزاننده و خیال‌انگیز باشد؛ و بشود. گذار و انرژی گذار از این نقش‌ها و نقشه‌ها و هزینه‌ها ی حساب‌شده و بهینه ی برای آن‌ها می‌آید. ایرانیان بسیاری هستند که دل‌شان برای گذار لک‌زده است؛ ایرانیانی هم هستند که ممکن است به جمهوری اسلامی دل‌خوش باشند و چندان در پی گذار از آن نباشند؛ اما ایرانیان بی‌شماری هنوز خاکستری‌اند و در میانه ایستاده‌اند؛ یعنی از جمهوری اسلامی بریده‌اند، اما چشم‌اندازی چشم‌نواز و امیدانگیز هم در گذار نمی‌بینند و نمی‌یابند. یک سند ملی برای گذار، اگر در بنیادها به ملی‌بودن وفادار بماند، می‌تواند چنین چشم‌انداز دل‌پسند و اندیشه‌نوازی از ایران آینده را پیش بگذارد؛ به تغییر میدان سیاست و دگرش تراز نیروها کمک کند و فرآیند گذار را پیش‌برد.
    یک سند چه‌گونه می‌تواند ملی باشد؟ یکم. ایران را برای همه ی ایرانیان بخواهد؛ بستر نرم معنایی و چهارچوب استوار حقوقی ی آن را بچیند؛ و بنماید. دوم. ایران آینده را باره ی گفت‌وگوها ی ایرانیان قرار دهد؛ و نه شرط گفت‌وگوها. یعنی در این سند از همه ی ادعاها و داوها ی پیشینی، تاریخی، زبانی، دینی و قومی باید گذاشت و راهی به هم‌سازی‌ها ی پسینی گشود. سوم. باید در این سند از پذیرش گوناگونی‌ها و رنگارنگی‌ها زبانی، دینی، قومی و سیاسی نهراسید، و راه را برای سیاست در معنا ی نوین آن که سامانه‌ای برای هم‌سویی و هم‌سازی دوره‌ای و گذرا در بازه‌ها ی زمانی و‌مکانی است، باز گذاشت.

    چهارم. باید از واژه‌ها و برساخت‌ها ی قدیمی، پراکنده‌ساز و سرکوب‌گر پرهیخت و از ادبیاتی نوین، برانگیزاننده، آشنازدا و شکوفا که تخته‌بند متن‌ها ی حقوقی ی بالادستی و جهانی هستند، بهره گرفت. پنجم. ملی‌بودن ام‌روز ملی‌دیدن قدرت و قانون است؛ یعنی باید زمین سیاست و سیاست‌ورزی را در ایران آینده به‌گونه‌ای نقش و مشق کرد، که همه ی ایرانیان شهروند شوند؛ و هیچ شهروندی بی‌خانه و بی‌خانه‌مان نماد. یعنی به جا ی کش‌مکش‌های سیاسی که باره ی سیاست در ایران آینده است و بخشی از حقوق ملی، باید به کران‌بندی‌ها ی سیاسی و قانون‌ها ی بازی و نیز داورها ی بازی پرداخت. باید بازی ی سیاست، زمین‌ها ی بازی و قانون‌ها و داوران به‌گونه‌ای شفاف، کارآمد، و‌ برابرساز کرابند و پخش شوند، که به برگفت جان رالز برای هر ایرانی لخت که فراموش کرده است کیست؟ چیست؟ در کجا ایستاده است و به کدام جریان و‌ گروه وابسته و بسته است، احساسی از امید و آرامش برانگیزد؛ و بختی برای بازی و پیروزی بسازد.
    در گام نخست ما نیازمند یک اعلامیه‌ ی گذار هستیم؛ متنی استوار و استخوان‌دار که بتواند با گنجاندن آن‌چه در بالا آمد، همه ی تردیدها را برای گذار و در راه گذار نابود کند. در این اعلامیه «ایران» یک باره ی باز و پسینی است؛ یعنی مردمان ایران در آینده و در یک چهارچوب مردم‌سالارانه ی «پهناور، ژرف و پربرد» و فرآیندها ی دوراه‌ای باز و تکراری ایران را کران‌بند و تعریف خواهند کرد. برساخت‌ها و ادبیاتی که باره ی کش‌مکش و بدپنداری است باید از اعلامیه بیرون گذاشته شود. این به‌معنا ی بیرون آمدن ی‌گان‌ها و نهادها ی سیاسی از ترازها و شناس‌مان‌ (هویت) ها ی خود نیست، که تکاپویی برای هم‌سازی واژه‌ها، ‌و برساخت‌ها ی نوین و پذیرش شناس‌مان‌ها ی رنگارنگ ایرانی است. اگر امکانی برای این دست هم‌سازی‌ها در گستره ی زبان و ام‌روز نباشد، شوربختانه در گستره قانون‌گذاری و سپهر سیاست و فردا کار دش‌وارتر خواهد بود.
    هم‌سازی بر سر چنین متن‌هایی مشق مردم‌سالاری و تعهد به آن است. باید خودآگاهانه و مسولانه از کاربرد واژه‌ها و برساخت‌هایی که شکاف‌ها ی سیاسی را برجسته می‌کنند، پرهیخت. آماج نهایی ما در آماده‌گی‌ برای پیش‌گذاشتن‌ یک سند حقوقی برای دوران گذار، هم‌سازی بر سر بنیادها ی آمیزش اجتماعی ی صلح‌آمیز در ایران فردا است؛ آمیزشی که هم ادامه ی فرآیندها ی گفت‌وگوها ی آزاد و برابر و مشارکت شهروندان در تصمیم‌سازی‌ها و هم امکان‌هایی برای تصمیم‌گیری‌ها ی گذارا و باز در سپهر سیاست فراهم می‌آورد. فشرده کنم: مرکززدایی در سامانش قدرت و داوری (سیاست، رام‌یاری، شهریاری)؛ (که به گذار از همه ی دریافت‌ها و بافته‌ها ی پشینی و بازبینی‌ناپذیر می‌رسد.) چرخش به مرکز و میانه‌روی در سیاست‌ورزی و ملی کردن سیاست و سیاست‌ورزی از راه ملی‌کردن آزمون‌وخطا می‌تواند همه ی تصمیم‌سازی‌ها و تصمیم‌گیری‌ها را در ایران زمان‌مند، دوره‌ای و گذرا کند و راه گذار را باز کند. فاصله و شکاف ایران‌شهر افلاطونی و ایران‌شهر رالزی شکاف دژآمیزی و به‌آمیزی است که ام‌روز کلید می‌خورد؛ و فردا نقشه ی راه می‌شود. شکافی که با بازتاب زمان در اراده ی مردمان هر دوره، از میان برخواهد خاست؛ و امیدوار باید بود که بتواند بر چرخه ی ویران‌گر ناپی‌وسته‌گی ایرانیان چیره شود؛ و ایرانی نوین بیافریند.
    ایران‌شهر افلاطونی دست‌بالا در پی پاسخ به این پرسش است که چه‌کسی بازی‌گر برجسته‌ای است؟ یا در چه‌ ساختاری به‌تر می‌توان بازی کرد؟ اما در ایران‌شهر رالزی پرسش بنیادین آن است، که بازی‌ها، زمین‌ها و داوران بازی‌ها چه‌گونه باید باشند که برای همه‌گان بخت بازی بازشود؛ و باز‌بماند.
    اگر در گذار جدی هستیم، باید گذار از جمهوری اسلامی را به گذار از همه ی ریخت‌ها ی ایران‌شهر افلاطونی (سنت ستبر ایرانی) گره بزنیم، تا کار گذار هم‌وار، پی‌وسته، پایدار و مانده‌گار شود.

    کلیک کنید برای بزرگ کردن تصویر

    آینده تاریک جمهوری اسلامی و روزهای روشن منطقه


    به نظر می‌رسد که کابوس‌های وحشتناک ایران پس از وقایعی که از حمله حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ در خاورمیانه رخ داده، به واقعیت پیوسته است.

    با وجود آنکه ایران از همان ابتدا محتاط بود تا از عبور از برخی خطوط قرمز که می‌توانست موجب تشدید درگیری‌ها بین این کشور، حزب‌الله و اسرائیل شود، جلوگیری کند، اکنون مشخص است که این هدف مهم محقق نشده است.

    علاوه بر این، تمامی سناریوهایی که بر اساس تحلیل‌های دقیق ایران برای پیش‌بینی توقف جنگ در غزه از طریق اعمال فشارهای داخلی و بین‌المللی بر نتانیاهو طراحی شده بود، به شکست انجامید و نتیجه‌ای که از دید ایران «بدترین حالت ممکن» تلقی می‌شود، رقم خورد.

    در حقیقت، طی ۱۴ ماه گذشته، حکومت اسلامی امیدوار بود که عواملی همچون فشارهای مختلف داخلی و بین‌المللی بر دولت اسرائیل بتوانند مسیر وقایع را تغییر دهند. این عوامل شامل فشارهایی بود که از سوی اسرائیلی‌های معترض برای بازگرداندن گروگان‌ها اعمال می‌شد، تا نهادهای بین‌المللی نظیر دادگاه بین‌المللی کیفری (ICC) و دادگاه بین‌المللی دادگستری (ICJ) که پرونده‌ای علیه اسرائیل به اتهام نسل‌کشی مطرح کرده بودند، و یا حتی درخواست‌های پشت‌پرده‌ای که توسط دولت بایدن و برخی متحدان اروپایی او مطرح شده بود.

    اما علی‌رغم تمام این تلاش‌ها، دولت اسرائیل با عزم راسخ و بدون هیچ‌گونه سازش، در تلاش خود برای تضعیف حماس و حزب‌الله برای چندین سال آینده موفق عمل کرد و ایران نتوانست اهداف خود را محقق کند.

    در نتیجه، استراتژی ایران که ابتدا توسط سردار سپاه پاسداران، قاسم سلیمانی، طراحی و اجرا شده بود و از طریق «محور مقاومت» به عنوان خط دفاعی پیشرفته متشکل از شبه‌نظامیان نیابتی یا بازیگران غیردولتی ایجاد شده بود، اکنون فروپاشیده است.

    پیش از جنگ لبنان و سقوط اسد در سوریه، ایالات متحده و برخی متحدان غربی آن قبلاً درگیر رویارویی مستقیم نظامی با برخی از متحدان نیابتی ایران، نظیر حوثی‌ها در یمن (به‌ویژه پس از آغاز کارزار آن‌ها علیه حمل و نقل بین‌المللی در دریای سرخ) یا شبه‌نظامیان عراق و سوریه بودند که گهگاه به پایگاه‌ها یا نیروهای آمریکایی در این کشورها حمله می‌کردند. با این حال، تنش‌ها زمانی به اوج رسید که رویارویی مستقیم با «گوهر تاج سیاست نیابتی ایران»، یعنی حزب‌الله، با حملات بی‌امان هوائی اسرائیل همرا ه با حمله زمینی آنکشور به جنوب لبنان آغاز شد.

    بدون شک، شیوه قاطعانه ‌ای که در آن رهبران حزب‌الله در پی بمباران‌های «پیجر» همراه با مراکز فرماندهی و کنترل آن‌ها و انهدام بیشتر ذخایر موشک‌ها و راکت‌هایشان توسط اسرائیل به دستور بنیامین نتانیاهو کشته شدند، یک نقطه عطف بزرگ بود.

    ایران، شاید عمدتاً به دلایل حفظ آبرو نزد متحدان نیابتی خود، در دو مورد جداگانه اقدام به حملات موشکی مستقیم علیه اسرائیل کرد (در ۱۳ آوریل و ۱ اکتبر ۲۰۲۴). این حملات باعث شد که اسرائیل در ۲۵ اکتبر حملات تلافی‌جویانه دقیقی را علیه حدود ۲۰ هدف مهم در سراسر ایران انجام دهد که شامل تأسیسات مرتبط با برنامه‌های پهپادی و موشکی ایران و شبکه پدافند هوایی بود (با یک کشته غیرنظامی و چهار سرباز کشته شده) و ایران را در برابر حملات هوایی بعدی به‌طور کامل آسیب‌پذیر کرد.

    این شکست‌ها برای رژیم اسلامی در تهران با فروپاشی سریع دولت بشار اسد در سوریه به شکل غیرقابل باوری تشدید شد. حفظ اسد در قدرت در دمشق، سنگ بنای سیاست خارجی ایران در منطقه بود که برای آن نه تنها میلیاردها دلار هزینه کرد بلکه جان بیش ازیکهزار افسر سپاه پاسداران و هزاران شبه‌نظامی شیعه‌ مزدور که از افغانستان و پاکستان استخدام شده بودند، نیز قربانی شد.

    مهم‌تر از همه، این شکست‌ها نشان‌دهنده یک عقب‌گرد بزرگ برای روند صعودی است که اسلام بنیادگرا از زمان انقلاب اسلامی به رهبری آیت‌الله روح‌الله خمینی در سال ۱۳۵۷ تجربه کرده بود.

    برای نخستین بار در ۴۵ سال گذشته، بنیادگرایان رادیکال - چه سنی مانند حماس که مرتبط با اخوان‌المسلمین است، و چه شیعه مانند حزب‌الله که دست‌پرورده جمهوری اسلامی است - ضربه‌های شدیدی را متحمل شدند که به تضعیف پیام و قدرت آن‌ها انجامید؛ قدرتی که همیشه به‌وسیله آن دشمنانشان را تحت فشار قرار داده بودند.

    از این رو، اکنون فرصتی واقعی پیش آمده است - اگر به درستی استفاده شود - برای کشورهای عربی معتدل و آینده‌نگر تا به تدریج وارد صحنه شوند و خلأی را پر کنند که ناگهان توسط یک رهبر مصمم اسرائیلی که در برابر تمامی انتقادات داخلی و بین‌المللی ثابت‌قدم باقی ماند، به آن‌ها هدیه شده است.

    معنای این وضعیت برای جمهوری اسلامی امروز، جمهوری اسلامی با دوره‌ای بسیار چالش‌برانگیز روبروست که شاید حتی بیشتر از تهدید وجودی‌ای باشد که در جریان جنگ ایران و عراق با آن مواجه بود.

    این موضوع به دلایل زیر است:
    • در نتیجه تمام شکست‌های اخیر، روحیه رژیم هیچ‌گاه به این اندازه پایین نبوده است.
    • همچنین، رژیم - که بیش از هر زمان دیگری غیرمحبوب است - با مجموعه‌ای بی‌سابقه از مشکلات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی روبروست که با فروپاشی سیاست‌های منطقه‌ای‌اش تشدید شده‌اند.
    • هرچند رژیم می‌تواند به این تسلی یابد که قدرتش به دلیل نبود اپوزیسیونی معتبر تحت تهدید فوری نیست، اما با این وجود بیم دارد که این خلأ ممکن است ناگهان با کمک و دخالت عوامل خارجی پر شود، به‌ویژه اکنون که نیروهای نیابتی منطقه‌ای‌اش دیگر قادر به مقابله با ایالات متحده و متحدانش در خارج از مرزهای ایران به‌شیوه‌ای که طی دو دهه گذشته انجام می‌دادند، نیستند.
    • از این رو، آن‌ها نگرانند که طی ماه‌های آینده، تمامی تمرکز مخالفان بین‌المللی‌شان که پیشتر در مقابله باجمهوری اسلامی در منطقه بود، به تدریج به درگیری مستقیم با خود رژیم - مطابق با خواست و احساسات اکثریت مردم - در داخل کشور معطوف شود.
    • دولت پنهان زیر نظر خامنه‌ای به خوبی آگاه است که نمی‌تواند اقتصاد ایران را به شیوه‌ای معنادار یا پایدار بهبود بخشد (برای مثال، از طریق رفع تحریم‌ها یا جذب سرمایه‌گذاری مستقیم خارجی) تا زمانی که خطوط ایدئولوژیک رژیم به شکل فعلی باقی بمانند - یعنی رژیمی که نماد آن از یکسو ضدیت بنیادین با آمریکا و اسرائیل است، ‌ و از سوی دیگر به حساب نیاوردن مردم ایران و بی توجهی به اراده و خواسته آنان.
    • در جبهه داخلی، مشروعیت رژیم به‌طور مداوم توسط نمایش‌های مداوم اعتراضات و مقاومت مردمی به چالش کشیده می‌شود. جدیدترین این چالش‌ها، بحران اجتماعی ناشی از تصویب «قانون حمایت از خانواده از طریق ترویج فرهنگ عفاف و حجاب» است که قرار بود در ۱۳ دسامبر ۲۰۲۴ اجرایی شود.
    • این قانون امکان اعمال مجازات اعدام برای فعالیت‌های مسالمت‌آمیز علیه قوانین اجباری و تبعیض‌آمیز حجاب را فراهم می‌کرد.
    • با این حال، به دلیل ترس از ناآرامی‌های جدی داخلی، مسعود پزشکیان از امضای این قانون خودداری کرد و در عوض برای آرام کردن خشم عمومی و خرید زمان بیشتر، آن را به شورای عالی امنیت ملی ارجاع داد.
    • در یک مورد دیگر که به‌وضوح نشان‌دهنده مقاومت در برابر قوانین و اقدامات سرکوبگرانه ضدزن از سوی تندروهای نزدیک به رهبر بود، یک خواننده زیرزمینی ایرانی به نام «پرستو احمدی» و دو عضو گروهش در استان مازندران در شمال ایران در ۱۳ دسامبر پس از اجرای زنده بدون حجاب در یوتیوب بازداشت شدند. اما با توجه به فشارهای متعدد بر رژیم، او یک روز بعد آزاد شد و قوه قضاییه اعلام کرد که در آینده اقدام «مناسب» علیه احمدی و گروهش انجام خواهد داد.
    • چالش جدی دیگر در برابر اقتدار و مشروعیت رژیم در این زمان، ناتوانی در حفاظت از محیط زیست و تأمین نیازهای روزانه انرژی جمعیت ایران است.
    • تهران، با بیش از ۱۵ میلیون نفر جمعیت در طول روز، از ترافیک سنگین و آلودگی شدید رنج می‌برد. یکی از دلایل اصلی آلودگی، استفاده از وسایل نقلیه قدیمی با سوخت‌های بی‌کیفیت است. سوخت تولیدی ایران کیفیت پایین‌تری نسبت به استانداردهای جهانی دارد.
    • این مشکلات آلودگی با عوامل دیگری مانند مهاجرت بی‌رویه و صنعتی‌شدن فزاینده تشدید شده‌اند و منجر به آلودگی بالاتری شده‌اند.
    • وضعیت بدتر آلودگی به حدی رسیده است که اخیرا روزنامه «سازندگی» در صفحه اول خود تنها تصویری از آسمان سیاه تهران منتشر کرد. تهران اکنون در سال ۲۰۲۴ به‌عنوان آلوده‌ترین شهر جهان شناخته شده است!
    • علاوه بر این، ایران با نزدیک شدن به ماه‌های زمستان با کمبود انرژی گسترده‌ای روبروست. بع این دلیل، مدارس، دانشگاه‌ها، ادارات دولتی و بانک‌ها در مناطق مختلف از تهران تا آذربایجان غربی تعطیل شده‌اند، در حالی که ماه‌های سخت زمستان هنوز در پیش است.
    • کمبودهای ایران در بخش‌های حیاتی مانند برق، آب، نفت و بنزین به اندازه‌ای است که رئیس‌جمهور ایران در ۱۳ دسامبر در دانشگاه شریف به دانشجویان هشدار داد که اگر مصرف انرژی کنترل نشود، زمستان سختی پیش رو خواهد بود. کارشناسان انرژی پیش‌بینی کرده‌اند که ممکن است ایران به دلیل زیرساخت‌های ضعیف، ذخایر محدود سوخت مایع و سیستم‌های گاز به برق بیش از حد تحت فشار، با خاموشی ۴۰ درصدی روبرو شود.
    • به‌رغم اینکه ایران صاحب برخی از بزرگ‌ترین ذخایر گاز طبیعی جهان است، رژیم کنونی نمی‌تواند به‌هیچ‌وجه شکاف سرمایه‌گذاری ۲۵۰ میلیارد دلاری در بخش نفت و گاز و ۱۹ میلیارد دلاری در زیرساخت برق را پر کند.
    نتیجه‌گیری پیش‌بینی اینکه رژیم اسلامی تا چه حد می‌تواند با تمام مشکلاتی که با آن روبروست مقابله کند، بسیار دشوار است.

    اما رژیم می‌تواند به طور موقتی از این حقیقت که فقدان یک «اپوزیسیون» معتبر - به‌ویژه در داخل ایران - که بتواند جایگزین آن شود، کمی دلگرم شود.

    با این حال، روحیه رژیم به‌شدت آسیب دیده است، به‌ویژه با از دست دادن شخصیت‌هایی مانند حسن نصرالله، اسماعیل هنیه و یحیی سنوار که همگی توسط اسرائیل کشته شده‌اند، و همچنین کنار رفتن شریک دیرینه‌اش، بشار اسد از قدرت. کنار رفتن اسد به معنای پایان بیش از ۴۰ سال روابط نزدیک ایران با دولت سوریه و سرمایه‌گذاری‌های عظیمی است که احتمالاً به روابطی پرتنش‌تر با جانشینان او، تقویت‌شده توسط ترکیه و قطر، در ماه‌های آینده تبدیل خواهد شد.

    اما رژیم تلاش خواهد کرد که مقابله کند: اکنون گمان می‌رود که آنها به نقطه‌ای نگاه خواهند کرد که آن را «نقطه ضعف اعراب در منطقه» می‌دانند، که به‌زعم آنها اردن است (کشوری در بحران با نیروهای سیاسی اسلام‌گرای ناراضی در صحنه) و احتمالا سعی خواهند کرد از این طریق خود را احیا کنند. بنابراین، این منطقه‌ای است که باید مورد توجه قرار گیرد.

    در نتیجه تمام این شکست‌های سیاسی، پرونده هسته‌ای به‌طور ناخواسته به تنها ابزار واقعی مذاکره در برابر غرب برای رژیم تبدیل شده است.

    تصور می‌رود که استراتژی ایران این خواهد بود که تلاش کند تا از طریق از میان بردن نگرانی‌های غرب مبنی بر اینکه رژیم ممکن است به دنبال توانایی تسلیحات هسته‌ای باشد، تا جایی که می‌تواند امتیاز به دست آورد.

    اگرچه تلاش برای دستیابی کامل به بمب (گزینه‌ای که بی‌شک از سوی تندروهای نزدیک به خامنه‌ای پیشنهاد شده است) گزینه دیگری است، اما رهبری به‌خوبی آگاه است که دنبال کردن چنین سیاستی برای به دست آوردن سلاحی که نمی‌توانند از آن استفاده کنند - به‌ویژه با حضور ترامپ در واشنگتن - ممکن است به بمباران تمام تأسیسات هسته‌ای (و شاید نفتی) ایران منجر شود، که ایران هیچ دفاعی در برابر آن نخواهد داشت، چه توسط آمریکا یا اسرائیل یا هر دو.

    بنابراین، این گزینه‌ای نیست که رژیم حسابگر بخواهد آن را اجرا کند، چراکه پس از هرگونه حمله‌ای از این دست، ایران آسیب‌پذیرتر و ضعیف‌تر خواهد شد، هرچند ممکن است همچنان کنترل کلی کشور را حفظ کند ولی عمرش به مراتب کمتر خواهد شد.

    حدس این است که رژیم تلاش خواهد کرد تا «کارت دیپلماسی» را به‌طور کامل‌تری بازی کند و از افرادی مانند پزشکیان و ظریف برای آغاز تعامل با اروپا و در نهایت با آمریکا استفاده کند.

    در این رابطه، این تصور در میان آنها وجود دارد که دونالد ترامپ شخصی است که می‌توانند با او به توافق برسند، اگر مسئله هسته‌ای را خنثی کنند و هرگونه حرکت به سمت تسلیحاتی شدن را کنار بگذارند.

    آنها آگاه هستند که نه چین و نه روسیه نمی‌توانند در یک بحران جدی با غرب به‌طور واقعی به آنها کمک کنند، اگر اوضاع وخیم‌تر شود.

    رژیم اسلامی به‌خوبی درک می‌کند که غرب و تمام استعمارگران سابق همیشه همه‌چیز را در ازای هیچ می‌خواهند. بر اساس این درک، آنها سعی می‌کنند اوضاع را سخت و پیچیده نشان دهند - با این باور که ایالات متحده (یا متحدان غربی آن) تمایلی به ورود به یک ماجراجویی جدید و پرهزینه علیه ایران نخواهند داشت (مانند آنچه در عراق و افغانستان انجام دادند)، مگر اینکه منافع حیاتی آنها تهدید شود.

    واقعیت اینجاست که اگر رژیم بتواند ترامپ را در مورد نیت‌های هسته‌ای خود راضی کند، ایران هیچ تهدید واقعی دیگری برای منافع آمریکا یا غرب در منطقه ایجاد نمی‌کند، به‌ویژه اکنون که شرکای نیابتی آن بطور جدی تضعیف شده‌اند.

    در نتیجه، صرف‌نظر از همه این مسائل، زندگی برای رژیم اسلامی و حتی بیشتر برای جانشینان خامنه‌ای (بر خلاف او که افقی فراتر از چند سال ندارد) دشوار خواهد بود، زیرا که آنها باید بدون منابع کافی، با مشکلات عظیمی برای ۳۰ تا ۴۰ سال آینده روبرو شوند.

    یک سال پیش از سقوط شاه، هیچ‌کس سقوط او را پیش‌بینی نکرد. دو هفته پیش از سقوطش، هیچ‌کس فکر نمی‌کرد که اسد راهی مسکو خواهد بود. بنابراین، هیچ‌کس واقعاً نمی‌داند که رژیم اسلامی تا چه مدت می‌تواند این بازی را ادامه دهد، هرچند احتمال بقای نهایی آن پس از خامنه‌ای را بویژه در صورت شکل گیری یک نیروی مقاوم معتبر در درون کشور را نمی‌توان زیاد ارزیابی کرد.

    مهرداد خوانساری
    ژانویه ۲۰۲۵ میلادی

    کلیک کنید برای بزرگ کردن تصویر

    بنام ملت آگاه ایران

    جناب آقای مسعود پزشکیان


    با سلام و احترام،

    انتخابات ریاست جمهوری زودرس و پیش بینی نشده ماه گذشته، آن هم در شرایطی که بیش از ۵۰٪ از شهروندان ایران در مرحله دوم (و بیش از ۶۰٪ در مرحله اول)،‌ جریان انتخابات را تحریم کرده بودند،‌ می تواند با تصدی شما بر کرسی ریاست جمهوری،‌ علیرغم تمام محدودیت های موجود،‌ این امکان را هم نیز داشته باشد تا با اجرای برخی از اشارات و وعده های انتخاباتی شما،‌ نه تنها میزان بی توجهی به خواسته ها و مطالبات مشروع و قابل دسترس اکثریت قاطع ناراضی و بیزار را کاهش دهد، بلکه شرایطی را فراهم آورد تا آرامش و آسایش و امید به آینده ای بهتر جانشین اوضاع آشفته و بحرانی حاکم، در جامعه و زندگی روزمره مردم کشورمان شود.

    ما میدانیم که با توجه به محدودیت های ساختاری که در مقابل شما قرار دارد، برآوردن بسیاری از انتظارات به‌حق، به‌خصوص با حضور عوامل قشری و نیروهای بازدارنده و انحصار طلب کار آسانی نیست. اما اگر آنچنان که بارها در سخنان‌تان اشاره کرده اید، حقیقتا مایل به حرکت در سوی برآوردن خواسته های مردم هستید، باید فراتر از شعار،‌ بویژه اکنون که مراحل «تشریفاتی» حضور در هیئت‌ها و ارسال پیام‌های دوستی و مودت به امثال حزب االله و حوثی‌ها را پشت سرگذاشته اید،‌ در عمل، با توجه به وعده هائی که داده اید، حد اقل دیده شوید که خواستار عقب راندن نیروهای قشری و انحصارطلب هستید، زیرا داوری اکثریت قاطع کسانی که که یا از شما در پروسه انتخابات حمایت کردند و یا در پی انتخاب شما (امثال مولانا عبدالحمید، امام جمعه اهل سنت زاهدان و دیگران)، به حق در انتظار دیدن یک روند کشورداری جدید به منظور پایان بخشیدن به اوضاع وخیم کنونی کشور هستند، نیز موکول و در نهایت منوط به عملکرد و کارنامه شما از همان روز اول خواهد بود.

    بدیهی است هر حرکتی در مسیر نجات ایران تنها با شیوه ای کاملا متفاوت با گذشته و با به حساب آوردن و ایجاد روابط معقول با همه فرزندان ایران زمین، چه در داخل و چه در خارج از کشور و به کار گرفتن تمام استعدادهای وسیع و گرانبهایی که بی شک بزرگترین گنجینه ملت ماست، امکان پذیر خواهد بود.

    همانطور که هر حرکتی خلاف جهت وسیع تر ساختن میدان و اجازه مشارکت و سازندگی به نیروهای تحصیل کرده و تکنوکرات تازه نفس و علاقمند، با هر توجیهی، معنائی جز نادیده گرفتن اولویت ها،‌ مطالبات و امیدهای میلیون ها مردم بویژه جوانان و زنان محروم ایران، نخواهد داشت.

    بنابراین، پیشنهاد می کنم تا با درک ‌شجاعانه از واقعیات آشکار و غیر قابل انکار موجود، پیشقدم شوید تا بتوان در این ایام حساس و سرنوشت ساز، با در پیش گرفتن الگوی «آشتی ملی»، زمینه همزیستی در کنار یکدیگر و مشارکت در ساختن ایرانی نو و بهتر برای همه شهروندان و نسل های بعدی ایرانیان هموار شود. این یک واقعیت غیر قابل انکار است که امروزه دیگر نمی توان صرفا با اتکا به داشتن توان و اراده سرکوب، نارسائی های غیرقابل انکار موجود را تداوم داد و تضمین نمود.

    شما می‌توانید با بهره‌گیری از حداکثر ظرفیت و احتیارات جایگاه‌تان، در مواردی از این دست گره‌گشایی کنید:

    تلاش آشکار و پنهان برای آزادی همه زندانیان سیاسی از بند حبس و حصر.
    تلاش برای جلوگیری از خشونت علیه زنان و پشتیبانی بی شائبه از مطالبات مشروع آنان
    تمهید راههای ارتباطی مشخص با جامعه مدنی و نیز با چهره های سیاسی و اجتماعی منتقد و ملی شناخته شده، به منظور شنیدن صدای اکثریت خاموش و معترضی که خواهان تغییرات بنیادی از راههای معقول و کم هزینه‌ برای گذار مسالمت آمیز به آینده‌ای متناسب با شأن و احترام و کرامت مردم ایران. می باشند.
    ایجاد توازن در سیاست خارجی کشور با تغییر سیاست های تنش‌زا و بی حاصل با جهان غرب. ایجاد چنین توازنی نه تنها منتج به بهبود تدریجی زندگی اسفناک و روزمره مردم خواهد شد، ‌بلکه مملکت را در موقعیت از هر لجاظ برتری برای تامین امنیت و منافع ملی و توسعه اقتصاد، قرار خواهد داد.
    امضای «اف،ای،تی،اف» و برخی دیگر از تغییرات محسوس و موثر در زندگی مردم (از قبیل مبارزه با فساد و تاکید بر شایسته سالاری).

    در آستانه صد و هجدهمین سالگرد انقلاب مشروطیت ایران، شاید در این فرصت تاریخی، این امکان در صورت برخورد مثبت از سوی شما وجود دارد تا با برداشتن قدم هائی هرچند شمرده و مرحله ای، ‌عملا تصویری دیگر از برخورد و رفتار دولت جدیدتان در راستای ایجاد التیام در جامعه و جلب اعتماد از دست رفته مردم به نمایش گذاشته شود، تا از ایت طریق، زمینه ای جدی برای مشارکت ایرانیان ارزشمندی که عمرشان را برای احیای آبرو و جایگاه واقعی ایران گذاشته اند،‌فراهم آید

    سوم مردادماه ۱۴۰۳

    کلیک کنید برای بزرگ کردن تصویر

    «سهام داران مساوی در شرکت ملی ایران»

    نشستی درباره عدم تمرکز و رفع تبعیض


    اشاره:

    آنچه «مرکز ایرانی مطالعات سیاسی» منتشر کرده نظرات پیشنهادی خود مرکز است که البته از نظرات مطرح شده در آن نشست هم استفاده کرده و الهام گرفته است. این نکته در پاراگرافهای بعدی تصریح شده است. چندی پیش جمعی از صاحبنظران و کنشگران سیاسی و اتنیکی مختلف ایرانی (کرد، ترک، عرب و بلوچ) در مرکز ایرانی مطالعات سیاسی گردهم آمدند تا درباره یکی از حساس‌ترین موضوعات حقوقی و سرزمینی با یکدیگر گفت‌وگو کنند. برگزاری این نشست عمومی نبود تا به دور از مجادلات حاشیه‌ای، صاحبان دیدگاه‌های مختلف در فضایی منطقی با یکدیگر مباحثه و مفاهمه کنند. مرکز ایرانی مطالعات سیاسی خلاصه‌ای از دیدگاه‌های مطرح‌شده را منتشر می‌کند با این باور که درک متقابل ارزشها یک ضرورت است و گفتگوی میانه‌روهای دو سوی شکاف اتنیکی در ایران برای هر دو طرف سودمند است؛ یک طرف را با رنج‌ها و عمق تبعیضات و معضلات مناطق پیرامونی و اتنیکی آشنا میکند و توجه طرف دیگر را به پیچیدگی های عملی تحقق خواسته‌های‌شان جلب می‌کند، و به هموارتر کردن مسیر تقویت صلح و همزیستی مسالمت‌آمیز مدد می‌رساند. این نشست در ۲۷ خرداد ۱۴۰۳، برابر با ۱۶ ژوئن ۲۰۲۴ در پاریس برگزار شده است.

    مقدمه

    در حالی که مهمترین شکاف و تضاد حاکم بر جامعه ایران بین اکثریت ملت ایران از یکسو و استبداد دینی حاکم از سوی دیگر است اما در عین حال شاهد شکافها و تضادهای مختلف فرهنگی و سیاسی دیگری هم هستیم. مانند تعارض بین موافقان و مخالفان مذهب، نظام پادشاهی، نظام جمهوری، نظام متمرکز، فدرالیسم، فمینیسم، اصلاح طلبی، سرنگونی طلبی، انقلاب 57، فلسطین، اسرائیل و ...، که هر یک میتواند شکاف و تضاد اصلی را تحت الشعاع قرار دهد.

    راهکار ترجیجی که مرکز ایرانی مطالعات سیاسی دنبال کرده است گفتگوی میانه روهای موجود  پیرامون هر یک از این شکافها و تضادهاست.

    این نکته قابل توجه است که آرایش نیروهای سیاسی در بحث پیرامون فدرالیسم نسبت به برخی مقولات دیگر دچار تغییر میشود و بخش مهمی از نیروهای ملی گرا، سلطنت طلبان و بخشی از جمهوریخواهان در یک صف مشترک قرار میگیرند.

    جنبش بزرگ، فراگیر و عمیق مهسا/ ژینا در ایران آموزه ای دو سویه برای همگان داشت: از یکسو مردمان مناطق غیر اتنیکی را نسبت به تبعیضات عمیق و دردآلودی که در برخی مناطق ایران بر مردمان این سرزمین رفته است، آگاه ساخت و از سویی نیز میل به همبستگی مردمان و مناطق مختلف ایران را در شعارهای متعددی به ایرانیان و جهانیان نشان داد.

     با توجه به نکات یاد شده، «مرکز ایرانی مطالعات سیاسی»، سمیناری خصوصی برای بحث پیرامون مقوله عدم تمرکز و مسئله مبرم رفع تبعیض، با حضور هموطنانی از اتنیکهای مختلف ایرانی (کرد، ترک، عرب، بلوچ) به همراه برخی فعالان سیاسی و کارشناسان دانشگاهی تشکیل داد. در این سمینار مباحث مختلفی به بحث و گفتگو گذاشته شد تا شاید بتوان به پیش نویسی برای یک توافق ملی، از میان مباحث و گفتگوهای میانه روهای پیرامون این شکاف، دست یافت.

    بر این اساس «مرکز ایرانی مطالعات سیاسی» پیش نویس زیر را برای پیشبرد این امر ملی پیشنهاد میکند. 

    پیش‌نویس پیشنهادی درباره عدم تمرکز و رفع تبعیض در ایران

     این پیش‌نویس می تواند با دغدغه ای مبتنی بر عدم تمرکز و رفع تبعیض، در چارچوب نگاهی ملی و فراگیر، مورد بحث  و حک و اصلاح قرار گیرد. همراهی میانه روهای دلسوز و مردم دوست از دو سوی طیفهای پیرامون این شکاف میتواند به رفع یکی از نگرانی ها در باره آینده ایران و میهن و مردم مان یاری برساند.

    یک

    ایران کشوری است متشکل از یک ملت اما با مردمانی رنگین کمانی. به این رنگین کمان و فرهنگ و زبان و ظرفیتهای اقتصادی و سیاسی آن باید به دیده یک فرصت نگاه کرد و نه یک تهدید. حضور مردمانی با زبانها و مذاهب متنوع،  به خصوص در مناطق پیرامونی ایران که هم سنخی هایی با مردمان آن سوی مرزها دارند، میتواند یک فرصت طلایی برای توسعه ایران و نیز روابط حسن همجواری با کشورهای همسایه باشد.

    دو

    پیش فرض گفتگوی میانه روها با یکدیگر، برخورداری از نگاه و گفتگو بر اساس حسن ظن و اعتماد و پرهیز از پیش داوری های منفی و نگاه های کلیشه ای است. گفتگو بین این افراد علاوه بر دانش افزایی و گسترش افقهای دید طرفین همچنین میتواند نقش موثری در آشنایی با دغدغه ها و نگرانی های طرف دیگر و اعتمادسازی متقابل داشته باشد که یک نیاز بسیار مبرم و راهبردی برای ساختن ایران آینده است.

    سه

    هیچ فرد و جریانی نمی تواند داعیه نمایندگی و سخنگویی از سوی مردم اعم از سراسر کشور و یا منطقه خاصی را داشته باشد و تنها میتواند نقطه نظراتی را از سوی خود و یا جریانش مطرح کند.

    چهار

    توافق در استفاده از واژگان و مفاهیم اولیه میتواند به سهولت بحث و پرهیز از سوءظن های تاریخی کمک فراوانی بکند. استفاده از واژه «اتنیک» و تعبیر «حفظ یکپارچگی سرزمینی» و تفاوتش با ملت و تمامیت ارضی می‌تواند مورد توجه قرار گیرد. (یکی از شرکت کنندگان پژوهشگر در حوزه زبانی که از قضا متعلق به یکی از اتنیکهای ایرانی است در این سمینار تصریح کرد که ما چون مترادف متناسب و زیبایی برای واژه  sub-nation یعنی زیر ملت یا خرده ملت نداریم به اجبار از واژه «ملیت» استفاده کرده ایم.)

    پنج

    اکثر قریب به اتفاق شرکت کنندگان در باره مسئله تبعیض در مناطق مختلف ایران (به خصوص مناطق اتنیکی) اتفاق نظر داشتند و برخی اختلافات پیرامون تفسیر و تحلیل این تبعیضها و یا  شیوه های رفع آن بود. تبعیض نیز سویه های مختلفی دارد و نباید به یک سویه آن فروکاسته شود؛ از جمله تبعیضات سیاسی، اقتصادی، مذهبی، زبانی و... .

    شش

    دموکراسی پارلمانی مبتنی بر حقوق شهروندی و بر اساس یک نفر یک رأی برای ایران و ایرانیان «لازم» است، ولی «کافی» نیست. بنا به تجارب تاریخی مدل دموکراسی پارلمانی متمرکز راه حل رفع تبعیض در ایران نیست. بنابراین باید به دنبال مدلی مناسب برای رفع تبعیض بود. جدا از تاریخ کهن ایران، از مشروطه تا کنون مدلهایی چون انجمنهای ایالتی و ولایتی، شوراها، انجمنهای محلی و نظایر آن و یا مطالباتی چون خودمختاری، فدرالیسم و... در پاسخ به مسئله عدم تمرکز مطرح شده است.

    هفت

    مسئله «عدم تمرکز» مقوله ای متفاوت و  بزرگتر و اساسی تر از مسئله «فدرالیسم» به عنوان یک راه حل است. این فاصله گذاری باید در پیشبرد مباحث مورد نظر قرار گیرد. همچنین حافظه تاریخی و خاطرات متفاوت و مثبت و منفی در باره هر مفهومی در اذهان مردمان مختلف ایران جهت تسهیل‌گری در گفتگو و بسترسازی مناسب برای تصمیم گیری باید مورد نظر فعالان سیاسی میانه رو و پژوهشگران دانشگاهی باشد.

    هشت

    نیروهای ملی گرا و ناسیونالیست و مدافع نظام متمرکز باید دغدغه و نگرانی بخش مهمی از ملت ایران که از تبعیضات منطقه ای، اتنیکی، زبانی و مذهبی و... رنج میبرند را درک کرده و در دفاع از مدل پیشنهادی شان  مورد نظر قرار دهند و در جهت رفع این نگرانی بکوشند و از تعصب و انگ زنی بپرهیزند.

    نه

    طرفداران فدرالیسم باید نگرانی بخش مهمی از اقشار مردم و یا نیروهای سیاسی  که تصور میکنند فدرالیسم مقدمه از بین رفتن یکپارچگی سرزمینی است را درک کنند و در دفاع از مدل پیشنهادی شان  مورد نظر قرار دهند و در جهت رفع آن بکوشند  و از تعصب و انگ زنی بپرهیزند.

    ده

    همه فعالان سیاسی و روشنفکران آرمانگرا، از جمله ناسیونالیستها و یا فدرالیستها، باید حوزه ارزش و راهبرد (ایدئولوژی و استراتژی) را تفکیک کنند تا آنگاه بتوانند نسبت و پیوند مناسبی بین آنها برقرار کنند. آنها میتوانند در عرصه عمومی و رسانه ها به طور حداکثری همه ارزش‌های‌شان را تبلیغ و از همه باورهایشان دفاع کنند اما در حوزه راهبرد باید بتوانند راه هایی عملی و مورد توافق و قابل تصویب به طور دموکراتیک از سوی مردم، برای تحقق ارزش‌های‌شان بیایند. در حوزه ارزشها ملاک «حقیقت» و در حوزه راهبردها ملاک «موفقیت» است. اگر ناسیونالیستها از یکسو و فدرالیستها از سوی دیگر بخواهند در عرصه راهبردی نیز به طور حداکثری برخورد کنند و دنبال راههای توافق و بازی برد- برد نباشند آنگاه آینده کشور را دچار تلاطمات خشونت آمیز کرده  و یا مردمان را در معرض سرکوب و دیکتاتوری قرار میدهند. در این میان ممکن است نظامیان و پوپولیستها هر دو سوی آرمانگرا را تحت اقتدار خود قرار دهند. تجارب مکرر سیاسی در ایران و جهان نشان داده که اگر حاضر نباشید از بخشی از خواسته هایتان کوتاه بیایید ممکن است کل آن را از دست بدهید و یا اصلا بازی را به دیگران واگذار کنید.

    یازده

    مسئله زبان یکی از مسائل مهم در بحث عدم تمرکز است. اکثر حاضران این سمینار در باره معضل آموزش ابتدایی در مناطق غیر فارس‌نشین اتفاق نظر داشتند. هرچند عامل رسانه های جمعی و نیز شبکه های اجتماعی تا حدی این معضل را تخفیف داده است. حاضران در سمینار روی زبان فارسی به عنوان زبان ارتباطی، میانجی و رسمی وحدت نظر داشتند. با این تکمله که  می تواند بیش از یک زبان رسمی وجود داشته باشد و زبانهای دیگری (از جمله زبان انگلیسی به عنوان یک زبان علمی) از سوی مجلس موسسان به عنوان زبان رسمی  مورد تصویب قرار گیرد. پیشنهاد برخی از دوستان اتنیکی این سمینار مبنی بر آموزش به زبان مادری در چند سال اولیه تحصیلات ابتدایی (که میزان این سالها میتواند بر اساس نظریات کارشناسانی مشخص شود) برای حل معضل آموزش کودکان در مناطق اتنیکی می تواند مورد توافق قرار گیرد.(در رابطه با زبان مادری برخی پیچیدگی های عملی نیز مطرح گردید از جمله زبان محل تولد ، زبان مادر، زبان مادر و پدر در والدینی با دو زبان متفاوت و نظایر آن)

    دوازده

    آموزش به زبان مادری در هر مقطع، خود امری اختیاری است و نه اجباری که باید از سوی والدین طفل انتخاب شود.

    سیزده

    برخی از حاضران در سمینار از جمله برخی دوستان اتنیکی موافق بودند که سیستم مورد توافق برای عدم تمرکز می تواند با مبنا قرار دادن تقسیمات استانی موجود آغاز شود. برخی پژوهشهای تحقیقاتی و میدانی مبتنی بر آمایش سرزمینی میتواند راهنما، مکمل و تسهیل‌گر تصمیم‌گیری در این باره باشد. ضمن آنکه مهاجرت‌های وسیع، در هم تنیدگی‌های اتنیکی ناشی از ازدواج و...  صورت مسئله را پیچیده‌تر هم کرده است.

    چهارده

    درباره تقسیم اختیارات و وظایف در مدل عدم تمرکزی متناسب برای ایران بحثهای کارشناسی تطبیقی میتواند مورد توجه قرار گیرد. شرکت کنندگان اتنیکی معتقد بودند اقتصاد کلان، سیاست خارجی و امور نظامی میبایست در اختیار دولت سراسر و بقیه امور در اختیار مناطق باشد.

    پانزده

    بنابر برخی تجارب تاریخی، هر مدل متناسب برای عدم تمرکز در اجرا می تواند به صورت آزمون و خطایی آغاز شود و در صورت موفقیت دایره اختیارات گسترش یابد. به عبارت دیگر عدم تمرکز امری روندی باشد تا یک بار برای همیشه.

    در برخی تجارب جهانی در مدلهای عدم تمرکز، مدل واحدی برای کل کشور در نظر گرفته نشده و برخی محدوده های جغرافیایی و اتنیکی مدل عدم تمرکز متفاوت و احیانا با اختیارات   متفاوتی داشته اند. این ملاحظه نیز میتواند در برنامه ریزی برای عدم تمرکز مورد توجه قرار گیرد.

    شانزده

    «تبعیض مثبت» برای مناطق اتنیکی و یا مناطقی که از تبعیضات مضاعفی رنج میبرند می تواند یک عامل راهنما و شاخصی مستقل برای برنامه ریزی و اجرا باشد.

    هفده

    بین سه سیستمِ «متمرکز» (مثل ایران و فرانسه) و «فدرال» (مثل آلمان) و سیستم «منطقه‌ای» که بین این دو قرار دارد(مثل اسپانیا و تا حدی پرتغال)، سیستم سوم مدل مناسبتری برای ایران با دو پیش شرط سکولاریسم و دموکراسی  به نظر میرسد. برخی دوستان اتنیکی حاضر در سمینار تأکید داشتند که برای ما «محتوا» مهمتر از فرم و ظاهر و عنوان(مثلا فدرالیسم) است.

    هجده

    بحث و بررسی و اتخاذ تصمیم نهایی در باره نظام مدیریتی سیاسی کشور و حل مسئله تبعیض و موضوع عدم تمرکز، باید در یک مجلس موسسان دموکراتیک صورت گیرد. همه افراد و جریانات، با هر گرایشی که در این موضوع دارند، ضمن مشارکت فعال و دموکراتیک در فرایند شکل گری این مجلس و نیز مباحث و تصمیم گیری های آن، پایبند مصوبات نهایی این مجلس خواهند بود.

    نوزده

    رابطه با فدرالیسم و یا هر مدل سیاسی دیگر، در نگاهی از بالاتر به مسائل ایران و مشکلات و شکافهای اصلی و کنونی آن می توانند روی برخی مبانی با هم اشتراک نظر داشته باشند و حل بقیه موارد را به مجلس موسسانی دموکراتیک بسپارند؛ از جمله این مبانی می تواند موارد زیر باشد:

    1. دموکراسی مبتنی بر حقوق بشر
    2. سکولاریسم
    3. تفکیک قوا
    4. عدم تمرکز و رفع تبعیض
    5. یکپارچگی سرزمینی
    6. توسعه همه جانبه، متوازن و عدالت اجتماعی
    7. دستیابی به همه این موارد مستلزم یک جهت گیری  مشترک است: جایگزین کردن حکومت و اراده مردم به جای حکومت و اراده ولایت.

    بیست

    بنا به تجربه همین سمینار، گفتگوی میانه روهای دو سوی شکاف اتنیکی در ایران برای هر دو طرف سودمند است. مرکزگرایان را با عمق تبعیضات و معضلات مناطق پیرامونی و اتنیکی که از تبعیضات مختلف سیاسی، اقتصادی، مذهبی، زبانی و... رنج میبرند آشنا میکند. دوستان مدافع حقوق مناطق پیرامونی و اتنیکی را متوجه پیچیدگی‌های عملی تحقق خواسته‌های‌شان می کند. طرفین را به مفاهمه و درک متقابل ارزشها و دغدغه های گاه متفاوت یکدیگر آشنا میکند و نهایتا می تواند به فرایند اعتماد سازی به عنوان یک پیش نیاز مهم برای یک گذار کم هزینه تر و پس از گذاری موفقیت آمیزتر یاری رساند؛ تا همه نیروها و ظرفیتهای مختلف برای ساختن ایران آینده، و نه کشمکش و نزاع با یکدیگر که میتواند گاه پرهزینه و حتی خشونت آمیز هم باشد، بکار رود.

    به امید ایرانی آزاد، آباد و توسعه یافته و بدور از هر گونه تبعیض برای همه مردمان رنگارنگ این سرزمین کهن
    مرکز ایرانی مطالعات سیاسی
    تیرماه ۱۴۰۳ / ژويیه ۲۰۲۴

    کلیک کنید برای بزرگ کردن تصویر

    تشکل تحول‌خواهان در مقابل خودکامگان

    تاریخ انتشار: ۲۳ شهریور ۱۳۹۹
    مقدمه
    مقدمهعلیرغم بیش از ۴۰ سال تجربیات سیاسی و بحث و گفتگوهای متعدد با هم‌میهنان و شخصیت های برجسته و مختلف ایرانی و خارجی، گاهی برآوردهای افرادی که در حاشیه مسائل ایران قرار دارند،‌ باعث راهنمایی و توجه بیشتر به «میزان کارهای لازم» در نوع تفکر و برداشت هایمان می شود. مقاله ای که در ۳ سپتامبر ۲۰۲۰ در نشریه معتبر «فارین افرز» آمریکا به قلم آقای «زیو ونگ» (Wang Xiyeu)، پژوهشگر آمریکایی چینی تبار که در دسامبر ۲۰۱۹ پس از ۳ سال در زندان اوین، به اتهام جاسوسی برای آمریکا،‌ آزاد شده بود) منتشر شد کوتاه و به زبان ساده، علاوه بر جلب نظر خواننده به حقایق غیرقابل انکاری از طرز تفکر و نوع عملکرد جریان حاکم بر ایران، هر خواننده ای را به تأمل وامی‌دارد.

    ملاحظات «زیو ونگ»
    این پژوهشگر معتقد است که نیروهای اصلاح‌طلب در ایران یک نیروی سیاسی یکپارچه نیستند و یک برنامه سیاسی و رهبری کاملاً مشخص، که بتواند جایگزینی واقع بینانه برای نیروهای تندرو و مکتبی در میان قشر حکومتگر باشد ندارند. همچنین آنها حتی هنگام دستیابی به قدرت در پروسه های «فیلتر شده انتخاباتی»،‌ منابع اقتصادی یا نظامی قابل توجه و تعیین کننده ای را در اختیار و کنترل خود ندارند. آنها در عمل چهره دیگری از همان رژیم هستند که با همتایان قشری و رادیکال خود همزیستی دارند. در حالی که هدف مشترک هر دو جناح، حفظ رژیم کنونی است، که تضمین کننده منافع هر دو آنها است، اما روند کار در سال های اخیر این بوده که تندروها از اعتدال گرایان برای مشروع جلوه دادن و پیاده نمودن خواسته های نظام در ارتباط با جامعه بین المللی استفاده کرده اند و در عوض، موقعیت و حضور سیاسی اعتدال گرایان را در داخل کشور تحمل نموده اند.

    به این ترتیب به دید بسیاری از ایرانیان، نقش اصلاح طلبان یا میانه روها را (مانند حسن روحانی رئیس جمهور و یاران کلیدی اش مثل محمد جواد ظریف و یا بیژن زنگنه که اینک امور روزمره کشور را اداره می کنند) چیزی بیش از «پیمانکاران موقتی رژیم در مدیریت کشور» نمی بینند زیرا که نقش آنها (بویژه اعضای کابینه دولت تدبیر و امید که بیشترشان تا یکسال دیگر نقشی در سیستم حکومتی ایران نخواهند داشت) چیزی بیش از قربانیانی نخواهد بود که باید در راه حفاظت از رهبر و سپاه که قدرتمندان واقعی در سیستم و مسئول مستقیم سرافکندی ها و نارضایتی ها در کشور می باشند، فدا شوند، چنین توصیفی بی شک شباهت بسیار زیاد به همان مقوله «خردمندان در خدمت خودکامگان» دارد که پیرامونش تاکنون نوشته های متعددی به قلم پژوهشگران و فعالان سیاسی داخلی و خارجی انتشار یافته است.

    «زیو ونگ»، در ادامه نوشته اش، توافق هسته ای با کشورهای ۵+۱ را از دیدگاه جریان حاکم بر ایران «دوپهلو» ارزیابی نموده، به این شکل که از یکسو بسیاری از هر دو گروه، مشتاق دستیابی به دستاوردهای اقتصادی این قرارداد بوده اند، اما بسیاری از تندروها از نوع «حسین شریعتمداری» و به ویژه عناصر اقتدارگرا و تمامیت خواه در بیت رهبری و سپاه، نگرانی شدید از این داشتند که برجام نهایتا به نوعی مطالبات آزادسازی سیاسی و اقتصادی در کشور کشیده شود. آنها، شکوفایی فعالیتهای اقتصادی در ایران پس از برجام را تهدیدی علیه تداوم حکومت رانت خوار و فاسد خود می دانستند و نگران بودند که یک بخش خصوصی رو به رشد ، جامعه را در به چالش کشیدن بیشتر حاکمیت برانگیزد. به همین دلیل، شتاب زده به دست و پا افتادند تا بخش خصوصی ، به ویژه صنعت فناوری را خفه کنند.

    در پایان، «زیو ونگ»، اینطور نتیجه گیری میکند که فلسفه «آمریکا ستیزی» هسته اصلی ایدئولوژی جمهوری اسلامی است، که ایران را به عنوان مدافع مسلمانان جهان در برابر امپراطوری توسعه طلب امریکا قرار می دهد. تاکید او این است که خامنه ای و حکومت او علاقه ای به مصالحه یا عادی سازی روابط با ایالات متحده ندارند ، زیرا انجام این کار موجب بی اعتباری رژیم انقلابی می شود و در ضمن در صحنه داخل کشور،‌ ادامه و تشدید شعارهای عوام فریبانه پیرامون خطرات و تهدیدات یک دشمن بی امان و پر قدرت بیگانه فرضی، زمینه را برای سرکوب گسترده ناراضیان در داخل و افزایش تلاش های مختلف برای گسترش نفوذ در سراسر خاورمیانه و سرزمین های فراتر از آن توجیه می کند؛ هشدار او به واشنگتن اینکه «جمهوری اسلامی عنصر مخربی است که می تواند به منافع ایالات متحده و متحدانش صدمات زیادی وارد کند و این بهانه، تاکنون اصلی ترین اهرمی بوده که ایران از آن استفاده کرده است».

    حکومت در عمق و کارگزارانش
    تردیدی نیست که سناریوهای مختلفی در ۴۲ سال اخیر از سوی اقلیت قدرتمند و تمامیت خواه،‌ توانسته کشور و دولت های مختلف را (به ویژه برخلاف انتظارات عمومی در ایام ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی و خاتمی در گذشته و اینک در دوران روحانی) عمدا از پایان دادن به تنش های پر هزینه ای که بهای کامل آن را مردم عادی مملکت پرداخته اند، باز دارد؛ هر چند همان اقلیت امروز به حلقه تنگی در راس هرم جمهوری اسلامی تبدیل شده و تحت هیچ شرایطی دیگر قابلیت کسب محبوبیت عمومی در میان مردم ایران را ندارد.

    این در حالی است که علیرغم شرایط نکبت باری که انزوای حکومت و تحریم ها به بار آورده و‌ به افزایش فقر و بیچارگی توده های مردم دامن زده است،‌ اما خانواده ها و نیروهای رانتخوار نزدیک به قدرت به ثروت های عظیم و زندگی های افسانه ای رسیده اند که طاغوتی ترین طاغوتی های گذشته را رو سفید کرده اند!.

    «زیو ونگ» در مقاله خود به درستی و صراحت این قشر حکومتگر را «حکومت در عمق» نامیده و اضافه کرده است که در طول تاریخ ۴۲ ساله جمهوری اسلامی،‌ دولت های که به هرصورت (یعنی بدون رعایت شرایط معمول در انتخابات دموکراتیک) به نوعی از سوی مردم انتخاب شده اند نیز همواره کارگزاران و مجری بی چون و چرای برنامه هایی بوده اند که صرفا در راستای ارجحیت دادن به منافع سردمداران «حکومت در عمق» و نه منافع ملی ایران طرح و برنامه ریزی شده بودند – یعنی همان تعبیر «خردمندان در خدمت خودکامگان»، زیرا که پایه و اساس این اتحاد نامقدس چیزی جز تداوم بخشیدن به وضعیت موجود و حفاظت از حاکمیت فعلی نبوده و نیست.

    تغییر پارادایم؛ فرصتی برای تحول‌خواهان
    در ارتباط با مقوله آمریکا ستیزی، «زیو ونگ» با اشاره به گفتگویش با یکی از زندانیان بند سیاسی زندان اوین که سابقه همکاری با سعید جلیلی، ‌دبیر اسبق شورایعالی امنیت ملی ایران را داشته به نقل از سعید جلیلی میگوید که جمهوری اسلامی به منظور تداوم بخشیدن به حکومتش، هرگز تحت هیچ شرایطی خواستار پایان بخشیدن به تنش های موجود با آمریکا نیست و صرفا خواستار ادامه سیاست «دشمنی مدیریت شده با آمریکا» بوده،‌ هست و خواهد بود.

    نکات مطروحه از سوی «زیو ونگ»، به مثابه یک فرد بیگانه که توانسته است به نکات کلیدی و واقعیت تلخ سیاست کلی و ویرانگر رژیم پی ببرد، باید بتواند نیروهای تحول خواه را به سمت یک ارزیابی جدید و حساب شده در ارتباط با راه و روشی که باید در آینده دنبال شودّ، راهنمائی کند؛ نیروهایی از جمله حامیان «آشتی ملی» که خواستار تغییرات اساسی منهای هر نوع خشونت و بهم ریختن انضباط و امنیت در جامعه هستند و ضمنا به هیچ وجه خواستار حذف یا عدم حضور مشروع عوامل اصولگرا در جامعه کشور نمی باشند.

    تعارف به کنار، امروز وقتی که ما درباره تحول صحبت می کنیم، نمی‌توانیم تنها بر سیستم حکومتی تمرکز کنیم، زیرا مملکت به پشتیبانی جامعه مدنی،‌ روحانیت مستقل و نیروهای متحول شده تکنوکرات در درون سیستم حکومتی که از سیاست های غلط و زیانبار رهبر و اطرافیانش به ستوه آمده اند، نیاز مبرم دارد تا بتواند به ایجاد تحول در همه زمینه های کلیدی از قبیل استراتژی کلان اقتصادی (شامل بودجه و یارانه) ،‌ سیستم آموزش و بهداشت، سیاست خارجی و بنای روابط منطقی با همه اعضای جامعه بین المللی (و نه صرفا نوکری از چین و روسیه برای دشمنی با آمریکا)، و ایجاد انضباط در میان نیروهای مسلح در قالب نیروئی منسجم، ملی، سالم و به دور از هرگونه فساد یا دخالت در أمور اقتصادی کشور بپردازد.

    دوران بعد از خامنه ای بی شک فرصت هایی برای تغییر ایجاد خواهد کرد. آنهایی که امروز در «حکومت در عمق» رویای جانشینی خامنه ای را در سر می پرورانند، به نوعی مشروعیت در عرصه بین المللی، و به منابع مالی عظیمی که بتواند نارضایتی های اکثریت مردم را کاهش دهد، نیازمندند. این نیازمندی که احتمال دسترسی برای آنها منهای تغییرات اساسی و بنیادین غیر ممکن است، بزرگترین امکان را برای تحول خواهان به وجود خواهد آورد تا با ایستادن در کنار هم و ایجاد تغییرات لازم در پارادایم های موجود با اتکا به مقوله آشتی ملی، مملکت را در مسیر دیگری قرار دهند. فقط آنها می توانند «دوستی مدیریت شده» را به جای «دشمنی مدیریت شده» و ابدی بنشانند و این روش را در برابر کشورهایی چون آمریکا، برخی از کشورهای عرب همسایه و حتی اسرائیل پیش بگیرند تا بتوانند با پشتیبانی گسترده مردم در ایران و با پشتوانه منابع و صندوق های بزدگ مالی در جهان، امید و آینده ای بهتر را جانشین اوضاع فلاکت بار کنونی کنند

    کلیک کنید برای بزرگ کردن تصویر

    اولویت «اراده ملی» در عرصه اراده‌ها

    مهرداد خوانساری
    تاریخ انتشار: ۱۲ مرداد ۱۳۹۹
    برچسب‌هاصورت مساله
    ولین واقعیت این است که دوران شعار دادن و صحبت از طرح و برنامه ریزی های نیم‌بند سپری شده است. باید به واقعیت ها پرداخت وگرنه، روز به روز در گرداب هولناک تری دست و پا خواهیم زد.

    کارنامه بیش از چهار دهه حکومت اسلامی در ایران حاصلی جز نارضایتی عمومی، و سقوط میزان رفاه و وضع معیشت مردم در تمام سطوح اجتماع بجز تعداد معدودی عناصر رانت‌خوار وابسته به راس هرم در جمهوری اسلامی، نتیجه دیگری نداشته است. ادامه رفتار تحریک‌آمیز و انزوای هرچه بیشتر، مقام و منزلت ایران و حکومت اسلامی در جامعه بین‌المللی را به چنان سطحی کاهش داده است که به هیچ دولت و کشوری نام دوست نمی‌توان نهاد، حتی به آنان که سال‌هاست در چارچوب دوستی ظاهری، منابع ملی ایران را به یغما برده اند و می برند.

    کارنامه بیش از چهار دهه حکومت اسلامی در ایران حاصلی جز نارضایتی عمومی، و سقوط میزان رفاه و وضع معیشت مردم به‌جز تعداد معدودی عناصر رانت‌خوار وابسته به راس هرم نتیجه دیگری نداشته است.

    در این بحران گیج‌کننده، نه نیروهای متنوع سیاسی در خارج و نه هیچ‌یک از دسته‌بندی‌های سیاسی در داخل کشور، که مصلحت‌جویانه خواهان اقدامات جدی برای مبارزه با فساد گسترده، و کوشش برای بهبود اوضاع به نفع مردم هستند عملا موفق به ایجاد شرایط لازم برای پایان بخشیدن به این روند نابودسازی نسل کنونی و نسل‌های آینده، نشده اند. علت اصلی عدم پیشرفت این بوده است که عناصر حاکم که از تعداد هوادارانشان بطور فاحشی کاسته شده است،‌ با حفظ انسجام طرفداران باقیمانده خود، تاکنون قادر بوده اند تا هر کوشش اجتماعی مطالبه کننده و جان‌به‌لب‌رسیده را‌ با خشونت و حصر و زندان، بی رحمانه سرکوب نمایند و قاطعانه مانع از ایجاد هرنوع تشکلی که توانائی به چالش کشیدن اعمال آنها را داشته باشدّ‌ بشوند.

    چه می‌توان کرد؟
    در شرایط کنونی، مساله مهم و معمای اساسی این است که چگونه و در چه مدت و به چه بهایی می توان وضعیت موجود را به سمت تحولات لازم، بدون بهم زدن انضباط اجتماعی و امنیت داخلی کشور، در زمانی که که قشر حاکم ‌کوچکترین انعطافی از خود نشان نمی‌دهد، سوق داد.

    فضای کنونی کشور، با افزایش فشارهای اقتصادی و سیاسی آمریکا، و اشتباهات پی در پی حکومت به ویژه در سه چهار سال گذشته در برخورد خشونت‌آمیز با مردمی که تنها برای بهتر شدن شرایط زندگی خود دست به اعتراض می زدند، نگرانی حکومت‌گران را به چنان مرحله ای رسانده است که تنها راه نجات خود را در تنگ‌تر ساختن محیط سیاسی و بیرون راندن کامل کسانی که حتی از درون دایره نیروهای نیمه خودی، صدای مخالفت با فساد و عدالتخواهی بر می داشتند، می بیند. این واقعیت چنان عریانی است که حتی برخی از پژوهشکده‌های غربی و بویژه «شورای روابط خارجی اروپا»‌، در آخرین گزارش مبسوطی که پیرامون این موضوع در اواخر ماه ژوئن ۲۰۲۰ انتشار داد،‌ اکیدا به «احیای نیروهای انقلابی» اشاره کرده است.

    متاسفانه، نیروهای معتدلی که در مجمومه نیروهای ملی تعریف می شوند در پی انعقاد قرارداد برجام خواستار ایجاد روابط معقول با همه کشورهای جهان به‌ویژه آمریکا و اروپا بودند نیز به‌علت عدم انسجام و ایستادگی لازم، نتوانسته اند جناح حاکم را به در پیش گرفتن راه و سیاست مسالمت جویانه، در داخل کشور با مردم، و در سیاست خارجی با کشورهایی که می توانند به شیوه مطلوب‌تری گره از کار گرفتاری های اقتصادی ایران بگشایند، وادار سازند.

    تمکین بیش از اندازه اصلاح‌طلبان، که نشانه ناتوانی آنها در برابر حکومتی است که در همه زمینه ها گرفتار تنگناهای جدی بوده، نه تنها امید ملت به این طیف از بدنه سیاسی جامعه را تبدیل به یاس و نومیدی کرده است بلکه راه را برای نیروهای خاص پیرامون رهبر هموار کرده تا هرچه بیشتر بدنه حکومت را در انحصار خود بگیرد و به عوامل متکی به بیت رهبری فرصت دهد تا با بی تفاوتی کامل به افکار عمومی، گستاخانه و بی باکانه در پی کنترل همه اهرم های کلیدی، و سلطه کامل بر همه امور در تمام سطوح باشند.

    تاکنون، نه اپوزیسیون خارج از کشور، از راست راست تا چپ چپ، و نه نیروهای مترقی در میان اصلاح طلبان داخل کشور، موفق به پیدا کردن پادزهر مناسبی برای پایان بخشیدن به این روند مستبدانه نشده اند.

    تاکنون، نه اپوزیسیون خارج از کشور، از راست راست تا چپ چپ، و نه نیروهای مترقی در میان اصلاح طلبان داخل کشور، موفق به پیدا کردن پادزهر مناسبی برای پایان بخشیدن به این روند مستبدانه که آینده ایران و سرنوشت نسل های بعدی آن را در انحصار اقلیتی خودمحور، زورگو و فاسد قرار داده است، نشده اند.

    آشکار است که حاصل عدم موفقیت منتقدین داخل و اپوزیسیون خارج از کشور، حتی در ایجاد یک ائتلاف هرچند موقت، به منظور ایستادگی و مقابله با این اقلیت زورگوی مرتجع مسلط و پیروانشان، تنها به تداوم سلطه این عناصر افراطی و سیاست های غلط و مضر آنان از عقد قرارداد «ترکمن‌چین»‌ گرفته تا وقف غیر قانونی «جنگل‌های ساری و مراتع دامنه کوه تا قله دماوند» به شرکای جرم شان در حلقه نزدیکان رهبر، و غارت هستی سرزمینی انجامیده است که در گذشته ای نه چندان دور، از آبرو و اقتدار بسیار شایسته ای در سرتاسر جهان برخوردار بود.

    اگرچه نمی توان امکان یک جنبش خودجوش و پیش‌بینی نشده و کور از سوی مردم عاصی و رنجدیده را هرگز نادیده گرفت، اما واقعیت این است که اغلب در چنین فرصت‌هایی، چیره شدن مردم عادی سازمان‌نیافته و بدون رهبری توانمند، بر نیروهای سرکوبگر و مسلح که کوچکترین باکی از کشتار مردم بیگناه ندارند، کمتر به موفقیت انجامیده است.

    بنابراین بازهم مسئولیت مبارزه با این وضعیت ویرانگر بر دوش نیروهای موثری می‌افتد که به آینده‌ای بهتر برای مردم و کشورشان می‌اندیشند، تا شاید به جای تکرار شعارهای کلیشه ای و ایجاد تشکل‌های صوری و گاه وابسته به برخی از دشمنان دور و نزدیک ایران، به دنبال ایجاد ائتلافی موثر به منظور پایان دادن به سیاست‌های ناشیانه ویران‌گری که مملکت را به‌سوی نابودی می کشاند، برآیند.

    طبیعی است که نجات ایران از مهلکه کنونی، تنها با توافق همه نیروهای ملی آزادی‌خواه، بدون هرگونه انحصارطلبی، به نتیجه خواهد رسید که خواسته آنان بازگرداندن رفاه و آسایش مردم، و آبرو و اعتبار بین المللی برای کشور است. در شرایطی که شاهد آن هستیم، وظیفه هر ایرانی وطن‌پرست، فارغ از هر گونه مرزبندی سیاسی، تلاش برای رسیدن به چنین هدف مشترکی است.

    به تازگی یکی از دوستان با تجربه که شاهد عینی بیشتر فعالیت های سیاسی در ۴۱ سال گذشته بوده و خود چند سال پیش مشوق ایجاد حرکت نافرجامی بنام «اتحاد برای دمکراسی» بود، مرا از ارزیابی و جمع‌بندی جدیدش از اوضاع و احوال کشور و اینکه برای نجات ایران چه می توان کرد (مسایلی که ایشان آنها را در یک برنامه تلویزیونی مطرح ساخته بود) مطلع نمود. تاکید او بویژه بر لزوم عملگرایی و نیاز به ایجاد طرحی نوین برای گذار مسالمت‌آمیز از شرایط نامیمون کنونی، برای پایان دادن به دور باطل و کلاف سردرگمی است که حتی خود رژیم نیز در مدیریت آن وامانده است متمرکز است.

    تأکید این دوست با تجربه بر شماری از واقعیات موجود، به ویژه نکات زیر است:
    • این که دموکراسی در غرب و بخصوص در ۷۵ سال گذشته بعد از پایان جنگ دوم جهانی با بهبود اوضاع اقتصادی مردم رشد کرده است، و اینکه در شرایط فقر نمی توان دموکراسی را توسعه داد و با فقر نمی توان مردمی را که در پی تامین معاش روزمره هستند را به خیابانها کشانید.
    • در شرایطی که خفقان همیشه فساد می آورد، هرکس متاسفانه فقط به فکر تامین منافع خویش است. برای نمونه، هنگامی که کارگران نیشکر اعتصاب کردند، دیگر اصناف کشور به کمک آنها نشتافتند.
    • برداشتن تحریم‌ها در این شرایط به تنهائی دردی را دوا نخواهد کرد و امید بستن به خارجی ها و به ویژه به آمریکا و أمثال ترامپ کاری بس اشتباه است.
    • و سرانجام اینکه، ما برای عرضه راهی تازه برای نجات کشور، و برگزیدن رهبری جدید، نیاز به فکر نو و نوعی تعامل با بخشی از نیروهای پشتیبان حکومت کنونی داریم بدون این که از اصول اصلی باورهای خود برای برقراری آزادی های سیاسی و اجتماعی، و رعایت حقوق بشر برای مردم ایران و تلاش برای تامین زندگی بهتر برای همه اقشار جامعه چشم پوشی کنیم.

    آشکار است که ضمن توجه به این نکات، ارزیابی مجدد از أوضاع کنونی و رسیدن به یک جمع بندی جدید ضروری به نظر می‌رسد.

    باید به حاکمیت تفهیم شود که اکثریت قاطع مردم خواستار ایجاد روابط معقول و منطقی با همه کشورهای جهان – حتی آمریکا و اسرائیل – هستند

    پیروزی عوامل تندرو در انتخابات اخیر مجلس شورای اسلامی که با کمترین میزان مشارکت مردم در ۴۱ سال گذشته انجام شد، نشانه نامطلوب و مشخصی است از آنچه که در پیش روی ما قرار دارد. به احتمال قوی، با توجه به کارنامه ناموفق دولت «تدبیر و امید» که نتوانست از دشمنی های بی اندازه نیروهای رادیکال و مکتبی که به‌شدت با برجام مخالف بودند گرفته تا دشمنی های غیرهوشمندانه دولت ترامپ که عملا به ضرر همه نیروهای معتدل و اصلاح طلب انجامید،‌ جان سالم به در ببرد، و نتوانست اوضاع داخلی و به‌خصوص اوضاع اقتصادی مملکت را پس از ۸ سال سیاست های زیانبار دولت احمدی نژاد،‌ به سمت رونق و سازندگی هدایت کند، کشور ما در بهار سال آینده یکبار دیگر نیز شاهد برگزاری انتخابات مدیریت‌شده‌ای خواهد بود که احتمال تحمیل فرد گوش به فرمان دیگری از قشر رادیکال و تندرو جناح اصولگرا به ملت ایران، در آن وجود دارد.

    عبور از انحصار
    ضرورت مبارزه در این مقطع از تاریخ کشور ما، دقیقا باید برای جلوگیری از وقوع چنین توطئه هایی و پیشگیری از موفق‌شدن برنامه‌هایی باشد که تنها هدف آن تحمیل دولتی زورگو، ستمگر و فاسد و انحصارطلب برای حفظ اقلیتی کوچک است.

    چنین مبارزه ای الزاما نیاز به اعمال خشونت و بهم زدن ثبات و آرامش جامعه ندارد. من بارها در سنوات اخیر بر مقوله آشتی ملی تاکید داشته ام که شخصیت هایی چون آقایان حسن روحانی و سید محمد خاتمی نیز مشوق آن بوده اند. به باور من، هیچ ایرانی وطن‌پرستی خواستار تجدید سناریوهایی مانند آنچه که ظاهرا زیر عنوان‌های شایسته ای مانند برقراری دموکراسی و حقوق بشر در کشورهایی چون سوریه، عراق و أفغانستان پیاده شده‌اند، نیست.

    اینجانب حتی به منظور حسن نیت و جلوگیری از هر نوع توهم، حتی به قیمت خریدن انتقادات دوستان نزدیکم در ۴۰ سال گذشته، علنا در چندین نامه سرگشاده خطاب به رهبر جمهوری اسلامی و رئیس قوه قضائیه، صرفا خواستار ایجاد پروسه ای بوده‌ام که با تکیه بر مقوله آشتی ملی ، دیالوگ و برخورد مسالمت آمیز، زمینه را برای ایجاد تحولات لازم و اجتناب ناپذیر به منظور تامین آینده ای که شایسته ملت ایران باشد فراهم آورد.

    بی‌تفاوتی رهبر ایران و اطرافیانش به مطالبات مشروع مردم در جامعه پویایی که خواستار شرکت در تعیین سرنوشت خود است، آنها را بی‌شک از عواقب چنین غفلت نابخشودنی در امان نگاه نخواهد داشت.

    بی تفاوتی رهبر ایران و اطرافیانش به مطالبات مشروع مردم در جامعه پویایی که خواستار شرکت در تعیین سرنوشت خود است، آنها را بی شک از عواقب چنین غفلت نابخشودنی در امان نگاه نخواهد داشت. آشکار است که سرانجام حکومتی که همه ارکان آن جز به خواسته رهبر و نیروهای خاص پیرامون او، توان تصمیم گیری دیگری ندارند، جز نابودی چیز دیگری نخواهد بود، حتی اگر همه ترفند ها برای حفظ سلسله خانوادگی بر منبر ولایت فقیه هم پیش بینی شده باشد.

    با این‌همه اما، بازهم ضمن رد هر نوع برخورد خشونت آمیز، باید به حاکمیت تفهیم شود که اکثریت قاطع مردم خواستار ایجاد روابط معقول و منطقی با همه کشورهای جهان – حتی آمریکا و اسرائیل – هستند. مهمتر آنکه دشمنی‌های بی‌جا و شخصی رهبری، نباید به انزوای بیشتر کشور ما در جهان منتج شود و روز به روز، هرچه بیشتر کشور ما را متکی و برده کشورهایی سودجو و و به ظاهر دوست، مانند چین و روسیه نماید.

    اولویت اول ایران امروز، بهبود اوضاع اقتصادی کشور است. برای تامین این هدف و پایان بخشیدن به بحران های متعدد موجود از قبیل بیکاری، تورم و سقوط ارزش پول ملی، ایران نیازمند داشتن روابط معقول با همه جهان است تا بتواند به بهترین راه ممکن به سرمایه گذاری های لازم و تکنولوژی مدرن دست یابد.

    تراژدی حاصل از بحران پیش‌بینی نشده ویروس کرونا و شیوه غیرمسئولانه و ناموفق مقامات کشوربرای کنترل آن از یکسو ، و ناتوانی برای در گردش نگاهداشتن چرخ های فرسوده اقتصادی،از سوی دیگر، وضعیت اقتصادی و اجتماعی آشفته ای را که در کشور برقرار بود به مراتب حادتر ساخته است.

    جان کلام
    درک بهتر بحرانی که آینده و یکپارچگی ایران را بطور بی سابقه ای با مخاطرات جدی روبرو نموده است نیاز به پدید آمدن یک جنبش فراگیر ملی که فارغ از خرده گیری های متداول ۴۰ سال پیش، بتواند مانند «گنگره ملی آفریقای جنوبی» وارد عمل شود – و قاطعانه ولی صلح‌جویانه نیروی منسجم، مسلط و انحصارطلب کنونی را به چالش بکشد، آشکار می سازد. بدیهی است که در شرایط کنونی، علیرغم وجود مدعیان بی‌شمار،‌ وجود چنین حرکت فراگیر واحد و سازمان یافته با الگوهای دموکراتیک که بتواند نیروهای پراکنده موجود در داخل و خارج را جلب خود بنماید، ضروری است. بدیهی است که نیل به چنین هدفی را نمی توان با تکرار شیوه های به دفعات شکست خورده به سرانجام مورد نیاز رساند

    درک بهتر بحرانی که آینده و یکپارچگی ایران را بطور بی‌سابقه‌ای با مخاطرات جدی روبرو نموده است نیاز به پدید آمدن یک جنبش فراگیر ملی که فارغ از خرده گیری های متداول ۴۰ سال پیش، بتواند مانند «گنگره ملی آفریقای جنوبی» وارد عمل شود.

    در ۴۱ سال گذشته،‌ ما شاهد فداکاری های زیادی از سوی هم‌وطنان بیشماری بوده ایم که در بسیاری از مواقع جان خود را فدای ایران نموده اند. هدف آن ایرانیان ایثارگر و هزاران زنان و مردان جوانی که امروز نگران آینده خود هستند این نیست که اقلیت حاکم با اتکا به سنگرسازی میان خود و بقیه جامعه، امید و آرزوی آنها را برای رشد و ترقی و زندگی بهتر برای همیشه در انحصار اراده خود نگه دارد . و از آن بدتر اینکه کسانی با قدری درایت و فداکاری می توانند قادر به ایستادگی و موفقیت در مقابل چنین روشی باشند، همواره به دلایل مختلف از هم دوری کنند و عملا به تداوم وضعیت خفت بار موجود دامن بزنند.

    اما سران حکومت نیز باید دریابند که سرانجام راهی جز تسلیم در برابر اراده اکثریت ملت ندارند و هیچ ترفندی نهایتا به داد آنها برای ادامه سلطه‌ای که نتایج آن تاکنون چیزی جز سرشکستگی برای ملت نبوده است، نخواهد رسید.

    تجربه تاریخ در همه‌جا گویای این حقیقت است که به سود حکومت خواهد بود که به مقوله آشتی ملی و ایجاد دیالوگ با هموطنان ناراضی پاسخ مثبت دهد و بپذیرد که همه هموندان دارای حق و حقوق مساوی برای تعیین سرنوشت خود و کشورشان باشند.

    پس به‌جای تهدید و سرکوب، گزینه ایستادن در کنار آنها برای تامین سرنوشتی بهتر و شایسته برای همه و به ویژه خودشان، به مراتب بهتر از عاقبت بد و نافرجامی است که در صورت ادامه وضع کنونی بی شک در انتظار آنها خواهد بود.

    گرهی که با دست اراده‌ها می‌توان باز کرد را نباید به جنگ اراده‌ها سپرد
    سخن آخر اینکه رهبر جمهوری اسلامی در سخنرانی اخیر خود در عید قربان بر جنگ اراده‌ها میان ایران و غرب تاکید کرده است. این سخن درباره مخالفان وضع موجود نیز صادق است. نه اثبات اراده مشروع حکومت بر غرب بدون مشارکت همه ایرانیان از هر عقیده و صنف و جریانی ممکن است و نه شکل‌گیری اراده مخالفان بر تحمیل تغییرات ضروری بر حکومت بدون انسجامی تازه و عبور از تجربه‌های شکست‌خورده امکان‌پذیر است. هرچند دقیق‌تر آن است که به جای جنگ اراده‌ها باید بر تعامل و گفتگوی اراده‌ها تاکید کنیم.

    از آنجا که بر اساس منطق ارائه شده از سوی خود رهبر، در عرصه اراده ها، اراده ملت ایران نهایتا حرف آخر را خواهد زد،‌ پس گرهی که با دست اراده‌ها می‌توان باز کرد را نباید به جنگ اراده‌ها سپرد. ملت ایران از جنگ خسته است و به تعامل و مصالحه در داخل و صلح با خارج به شدت نیاز دارد.

    کلیک کنید برای بزرگ کردن تصویر

    بهترین گزینه برای آینده ایران و خلیج فارس

    مهرداد خوانساری
    تاریخ انتشار: ۱۲ خرداد ۱۳۹۹
    مقدمه: هرچند روابط ایران با عربستان سعودی پس از روی کارآمدن جمهوری اسلامی، با اختلافات جدی روبرو شد و به تدریج نیز رو به افزایش نهاد، اما نباید تصور کرد که روابط دو کشور پیش از انقلاب اسلامی با هیچ مشکلی روبرو نبوده است.

    در سال های آخر قبل از انقلاب (بدون پرداختن به همه سوابق تاریخی)، و به‌ویژه در سال های میان ۱۹۷۱ تا ۱۹۷۹،‌ خروج بریتانیا از خلیج فارس هم‌زمان با استقرار مجدد حاکمیت ایران بر سه جزیره تنب بزرگ و کوچک و ابوموسی مقارن با افزایش قیمت نفت، و نهایتا موافقت دولت نیکسون در آمریکا جهت فروش هر نوع سلاح غیر اتمی به ایران، عملا ایران را به ابر قدرتی در منطقه خاورمیانه تبدیل کرده بود که به‌خصوص حرف اول را در منطقه خلیج فارس می‌زد.انعقاد قرارداد الجزایر در سال ۱۹۷۵ ‌که به اختلافات دیرینه ایران و عراق بر سر حق حاکمیت دوکشور در شطّ العرب پایان داد، همراه با دخالت نظامی موفقیت آمیز ایران در حمایت از سلطان قابوس در عمان و درهم کوبیدن شورشیان تحت حمایت شوروی و چین کمونیست در ظفار (ماموریتی که هیچ کشور عربی در منطقه یا توانائی و یا تمایل اجرایش را نداشت)،‌ نشان‌دهنده تحول عظیمی در موقعیت منطقه ای ایران بود که انعکاس آن در سراسر جهان، به‌ویژه در همه کشورهای عربی خلیج فارس طنین افکند.

    می‌توان از پیشینه ذهنی رهبران عربستان سعودی در خودداری ایران از شرکت در تحریم فروش نفت به کشورهای غربی یاد کرد که در سال ۱۹۷۳ به ابتکار ملک فیصل پادشاه عربستان سعودی شکل گرفت؛ ابتکاری که در پی آغاز جنگ معروف به «یوم کی پور»‌ میان اعراب و اسرائیل انجام شد و به بحران بی سابقه اقتصادی در جهان انجامید و صحنه هایی از صف های طولانی برای خرید بنزین در سراسر آمریکا پدید آورد و موقعیت ایران به عنوان شریک قابل اعتمادی را در افکار عمومی غربی ها تقویت کرده بود. چنین پیشینه‌ای اکنون برای عربستان سعودی (و بیشتر شیخ نشین های خلیج فارس) که شاهد تغییرات چشمگیر تازه ای به سود ایران بودند نگران کننده بود و آنها را به واکنش های غیر مستقیم، با هدف مهار قدرت رو به افزایش ایران وا می داشت.

    نمونه مهمی از واکنش های غیر مستقیم عربستان، پیروی مذبوحانه آنها از خواسته های ایالات متحده آمریکا برای پایین نگه داشتن بهای نفت و مخالفت با تلاش های پیگیر ایران در اوپک برای افزایش بهای نفت، متناسب با افزایش بهای یک سبد۲۰ قلمی از کالاهای تولید غرب (مانند لوازم یدکی جنگ افزارهای خریداری شده از آمریکا) بود.

    موضع گیری عربستان علیه پیشنهادات ایران در این موضوع به جایی رسید که کنفرانس اوپک در سال ۱۹۷۶ در دوحه را ناچار به تصویب دو بهای مختلف برای هر بشکه نفت ایران و نفت عربستان سعودی کرد که با توجه به میزان بالاتر تولید عربستان و فشارهای متعدد آمریکا بر دیگر کشورهای تولید کننده نفت، شرایطی را فراهم ساخت که سرانجام ایران مجبور به عقب نشینی گردید. اما مهمتر از این، بهره برداری عربستان از پافشاری ایران برای افزایش بهای نفت بود که زیرکانه با کمک وزیر خزانه داری وقت آمریکا (ویلیام سیمون) روابط دوجانبه اش با آمریکا را بعنوان شریک اول «استراتژیک» آمریکا در منطقه (پس از اسرائیل)،‌ به جای دولت ایران، تغییر داد؛ رویدادی که به تضعیف موقعیت دولت وقت و در نهایت به پیروزی انقلاب اسلامی کمک نمود.

    ظهور انقلاب اسلامی، در آغاز، باعث خشنودی و ایجاد نوعی آرامش برای خانواده سلطنتی در عربستان گردید؛ زیرا از یکسو سمبل اقتدار ایران از صحنه سیاسی منطقه خارج شده بود و از سوی دیگر، پیشرفت های اجتماعی و اقتصادی دوران پهلوی که توانسته بود جامعه ایران را ظرف مدتی کمتر از ۶۰ سال بکلی متحول سازد ناگهان با ظهور «حکومتی همگن» که با تحمیل اجباری ارزش های پیشا مدرن و اعمال روش های تند و تحریک آمیز، متوقف می شد می توانست چهره عقب افتاده و واقعی عربستان که تا آن زمان از کوچکترین تحولات پیشرفته جامعه ایران، مانند داشتن قانون اساسی، نظام پارلمانی انتخابی، آزادی ادیان و حق رای بانوان و مشارکت آنان در زندگی اجتماعی و سیاسی کشور بهره ای نبرده بود، را تا سالها از هر چالشی در افکار عمومی جهان به دور نگاهدارد.

    اما طی ۴۰ سال گذشته، چهره واقعی حاکمیت در عربستان که به عناوین گوناگون، پایه گذار، پشتیبان و مادرخرج نیروهای مختلف جنایتکار وهابی مانند طالبان،‌ القاعده و داعش، از افغانستان تا کرانه های شمال و مرکز آفریقا بوده اند، اکنون برای جهانیان به خوبی آشکار شده است. روی کار آمدن ملک سلمان و ولیعهد خام و بلندپرواز او که مسئول مرگ و فلاکت و بی خانمانی صدها هزار مردم بی پناه در یمن و لیبی هستند، پرده از چهره واقعی رهبران عربستان برانداخته است و حتی تبلیغات وسیعی که پیرامون «صدور یک سری فرامین ملوکانه صوری» مانند دادن حق رانندگی به بانوان، و کارهای عوام فریبانه مانند صدور اجازه افتتاح سینماها و یا برگزاری کنسرت های «پاپ» به راه انداخته اند نیز نتوانسته افکار عمومی جهان را از واقعیات حاکم در آن کشور و فجایعی مانند قتل فجیع جمال قاشقچی منحرف سازد.

    ایران و عربستان در دوران پس از انقلاب اسلامی
    چند سال پیش (ژانویه ۲۰۱۶) اعدام یک روحانی شیعه بنام «محمد نمر» از سوی مقامات سعودی در منطقه شرقی آن کشور، که اهالی آن اکثرا شیعه مذهب هستند،‌ بهانه حمله عواملی هدایت شده از سوی نیروهای متعصب و تندرو نزدیک به بیت رهبری در ایران به سفارت عربستان در تهران و آتش افکندن به ساختمان کنسولگری آن کشور در مشهد شد. در پی این اقدام بیخردانه، عربستان برای نخستین بار شمشیر دشمنی با جمهوری اسلامی را از رو بست و رابطه سیاسی اش را با ایران قطع کرد. چنین اقدام علنی از سوی عناصر وابسته به اهرم های اصلی قدرت در ایران و عکس العمل حاد و آشتی ناپذیر مقامات سعودی، کاملا در تضاد با روح برخوردهایی بود که مقامات هر دو کشور در دوران پیش از انقلاب از آن پیروی می کردند. به خاطر دارم که در یکی از سفرهایم به عربستان، دو سال پیش از انقلاب که برای تحقیق و بررسی در زمینه روابط میان ایران و کشورهای عربی خلیج فارس انجام شد،‌ شادروان جعفر رائد که یکی از برجسته ترین و شایسته ترین دیپلمات‌های «عرب شناس» ما با سالها تجربه و خدمت در کشورهای عربی بود، به من گفت که او توانسته است در دوره ماموریتش در عربستان،‌ ضمن قانع ساختن مقامات خودی،‌ مقامات محلی را نیز متقاعد سازد تا این اصل مهم را بپذیرند که روابط میان دو کشور هرگز نباید در پی هیچ اتفاق یا حادثه ای، فراتر از یک «سقف حساب شده» تنزل کند.

    پس از روی کارآمدن حکومت اسلامی در ایران و آغاز تحریکات و تبلیغات ضد سعودی، به ویژه در زمانی که آیت الله خمینی در قید حیات بود و حتی بعد از مرگ او و انتشار وصیّتنامه ای که در آن دولت سعودی و خانواده آل سعود مورد حمله و نکوهش شدید قرار گرفته بود، مقامات ارشد در عربستان تا این اواخر (ظهور محمد بن سلمان)،‌ کم و بیش به همان سیاست و روش کج دار و مریز دربرابر ایران ادامه داده بودند.

    حتی در دوران ریاست جمهوری رفسنجانی و خاتمی پیشرفت هایی هم در روابط دو طرف از زمان ولیعهدی ملک عبدالله به دست آمده بود که ایران و عربستان توانسته بودند در حد قابل ملاحظه ای ضمن کاهش تنش های پیشین،‌ قدم های سازنده ای در راستای بهبود روابط سیاسی خود، و تلاش برای آغاز همکاری های اقتصادی بردارند .

    این نوع روش انعطاف پذیر از سوی عربستان،‌ بر خلاف آنچه که در ۵ سال گذشته شاهدش بوده ایم،‌ به گفته جعفر رائد، توانسته بود عربستان سعودی را برای سالهای متمادی از گزند بحران ها و دشمنی های بسیار خطرناک، مانند دخالت های جمال عبدالناصر در اوج «ناصر گرایی» گرفته تا جنگ نیابتی که در یمن در دهه ۶۰ میلادی به راه انداخته بود و ایستادگی در مقابل بعثی های ضد سعودی در عراق و سوریه،‌ که موجودیت سعودی را با مخاطرات جدی روبرو ساخته بود، در امان نگه دارد.

    به گفته این دیپلمات با تجربه ایرانی، سعودی ها مانند درختی که در مقابل طوفانی شدید خم می شود تا باد بگذرد و خطر ریشه کن شدن درخت از میان برود،‌ طوفان های متعددی را با اتخاذ چنین تدابیری پشت سر گذاشته بودند.

    اما ظهور محمد بن سلمان که نماد آغاز روی کار آمدن نسل جدید و بی تجربه ای از خانواده سلطنتی در عربستان است ، همراه با عملکرد گستاخانه و غیر عرفی او، نشان دهنده بی اعتنایی به سنت هایی است که بارها امتحان شده و نتایج نسبتا خوبی به دست داده بودند. این عملکرد ناشیانه، تاکنون نتیجه ای جز شکست برنامه های نسنجیده در برابر کشورهایی چون قطر،‌ یمن و سوریه نداشته است.

    اوج درگیری های عربستان با ایران در این دوران، همزمان با نگرانی های حاصل از ۵ سال سیاست های غلط و تحریک آمیز داخلی و خارجی محمد بن سلمان، که با سقوط بی مانند قیمت نفت ابعاد تازه و وسیعتری به خود گرفته است، می تواند به تغییرات اساسی در صدر حاکمیت عربستان سعودی بیانجامد. نگرانی از اینگونه عواقب اجتناب ناپذیر،‌ به باور بسیاری از کارشناسان منطقه،‌ باعث شده است تا محمد بن سلمان که اینک علاوه بر مشکلات عظیم و روزافزون منطقه ای، به ناچار با دو مشکل بزرگ دیگر (شیوع ویروس کرونا و سقوط بی نظیر قیمت نفت که درآمد سالانه کشورش را به یک سوم درآمد سال قبلی تقلیل داده) روبرو است با اعلام آتش بس در یمن به بهانه مبارزه با کرونا، زمینه عقب نشینی آبرومندانه کشورش را از جنگ ویرانگر و بی حاصلی که خود آنرا پر و بال داده است، فراهم آورد.

    علل درگیری کنونی میان ایران و عربستان
    تاریخ ۴۰ سال اخیر در روابط میان ایران و عربستان، تا سال ۲۰۱۶ که عربستان دست به قطع رابطه سیاسی با ایران زد، شاهد ‌ناآرامی های بسیار بوده است که طرفین ضمن حفظ ظاهر، از انجام هر نوع اقدام تحریک آمیز و دشمنی علیه یکدیگر پرهیز نکرده اند.

    رقابت بر سر رهبری جهان اسلام، همراه با تحریکات و تبلیغات شدید ایران علیه خاندان آل سعود، به ویژه در ایام حج و زیر سوال بردن مشروعیت پادشاه عربستان به عنوان متولی و قیم اماکن متبرکه در مکه و مدینه، خشم و کینه مقامات سعودی را برانگیخت، چنان که در مراسم حج سال ۱۹۸۷ منجر به درگیری شدیدی میان نیروهای آموزش دیده ایرانی و نیروهای امنیتی سعودی گردید و به کشته شدن بیش از ۴۰۰ زائر ایرانی که شعار برائت از مشرکین می دادند انجامید.

    عربستان در مقابله با نیّات واقعی آیت الله خمینی، و ‌برای جلوگیری از صدور انقلاب اسلامی به جهان عرب و بویژه به کشورهای عربی خلیج فارس که دارای جمعیت قابل ملاحظه ای از پیروان مذهب شیعه بودند، دست به کار شد، و نه تنها با پرداخت علنی میلیاردها دلار از صدام حسین در جنگ ۸ ساله اش با ایران آشکارا حمایت می کرد،‌ بلکه پشت پرده از همه نیروهای مخالف جمهوری اسلامی (‌تجزیه طلب و برانداز) در خارج از کشور نیز پشتیبانی مالی می نمود. اما با افول اقبال این نیروها در اجرای نقشی موثر،‌ این بار عربستان جنگ تبلیغاتی علیه جمهوری اسلامی را در اولویت خود قرار داد و به تغذیه فعالیت هائی پرداخت که اینک ۲۴ ساعته از سوی چند شبکه ماهواره ای فارسی زبان مشغول به کار است.

    ولی آنچه که بیشتر از هر مورد دیگری باعث حاد شدن روابط میان عربستان و جمهوری اسلامی در ۴۰ سال گذشته شده است،‌ به هم خوردن توازن قدرت به سود ایران در پی سقوط رژیم صدام حسین در سال ۲۰۰۳ و خروج نیروهای اشغالگر آمریکا از عراق در سال ۲۰۱۱ است. نباید فراموش نمود که یکی از دلایل عمده عدم پایان دادن به حکومت صدام در انتهای جنگ اول خاورمیانه که کویت را به اشغال عراق درآورد،‌ حفاظت از همان توازن قدرت در منطقه بود که دولت اوباما در سال ۲۰۱۱ آن را بر هم زد و باعث شد تا خلاء ایجاد شده از سوی آمریکا در عراق، توسط ایران بدون پرداختن بهای سنگین پر شود. در واقع این تکرار همان سناریویی بود که قبلا با خروج نیروهای آمریکایی از لبنان در سال ۱۹۸۳ در پی یک حمله تروریستی به سفارت آمریکا در بیروت پیش آمده بود که منجر به کشته شدن بیش از دویست تفنگدار آمریکائی گردید. در آن زمان هم ایران با پر کردن خلاء به وجود آمده، دست به تاسیس سازمان حزب الله، با تبعیت کامل از ایران زد که امروز حرف اول را در لبنان می زند. ماجرای افزایش نفوذ ایران در سوریه گرچه قدری متفاوت است، ولی در آن کشور نیز آمریکا با برخی از متحدین غربی و منطقه ای اش (به ویژه عربستان) در سال ۲۰۱۱ خواستار کنار زدن دولت بشار اسد شدند ولی از آنجا که آمادگی پرداختن هزینه نهائی خواسته های اولیه خود را نداشتند،‌ لاجرم زمینه ای فراهم آمد تا ایران یکبار دیگر از محاسبات غلط آمریکایی ها استفاده نماید و به حضور پر نفودش در آن کشور نیز بیافزاید و دیرتر با کمک روسیه نقشه های همه مخالفین بشار اسد را برهم زند .

    سقوط صدام و جانشینی او با اولین دولت شیعه در جهان عرب، همراه با افزایش حضور و نفوذ زنجیره ای ایران در عراق، سوریه و لبنان توازن قدرت در منطقه میان ایران و عربستان و کشورهای متحدش در خلیج فارس را بطور چشمگیر و بی سابقه ای تغییر داده است؛ امری که رهبران نگران در خاورمیانه از قبیل پادشاه اردن تحت لوای گسترش «هلال شیعی» آن را به نوعی اختلال در امنیت سیاسی در کل خاورمیانه توصیف می کنند.

    فاکتور جنبی دیگری که به اختلافات میان ایران و عربستان دامن زده است،‌ تبانی مصرّانه عربستان با آمریکا (و پشت پرده با اسرائیل همراه با امیدهای واهی که این دو کشور احتمالا با حملات نظامی خود، کار ایران را یکسره خواهند کرد!) به منظور محاصره نظامی و اقتصادی ایران است.

    عکس العمل جمهوری اسلامی به اینگونه فشارها، ایجاد نوعی توازن در مقابل اقدامات هدایت شده از سوی آمریکا با توسعه و گسترش بی نظیر نفوذ خود در منطقه بوده است. گرچه تحریم های مختلف توانسته ایران را (برخلاف همه همسایگانش در خلیج فارس) از دستیابی به سلاح های مدرن و پیشرفته محروم سازد، ولی این موانع موفق به جلوگیری از پیشرفت مقاصد‌ ایران که مبتکرانه از طریق جنگ های نا متقارن به دست آمده، نشده است. بنابراین تاکنون با توجه به صدمات زیادی که بر منافع عربستان در لبنان،‌سوریه، یمن و میان نیروهای متحدش در لیبی (به ویژه ژنرال حفتر) وارد آمده است،‌ این واقعیت نگران کننده برای سعودی ها شکل گرفته است که برخلاف تمام محاسبات قبلی، اینک خود عربستان است که امروز به گونه ای در محاصره ایران و نیروهای وابسته به آن در منطقه قرار گرفته است!

    همچنین نکته قابل ملاحظه دیگر این که برخلاف ایران که امروز بیش از ۴۰ سال است به تنهائی تجربه سر پا ایستادن و مقاومت در شرایط سخت و خصمانه را به دست آورده است، حاکمیت در عربستان هرگز با چنین مجموعه ای از فشارهای متعدد، از اقدامات پر هزینه و شکست خورده اش در یمن، سوریه و قطر گرفته تا صدمات دیگر مانند لغو اجباری پروژه های عظیم اقتصادی همراه با تمام عواقب آسیب زننده ناشی از آن به علت سقوط قیمت نفت و بهم خوردن مراسم حج برای پرهیز از شیوع ویروس کرونا که بی شک به موقعیت و مشروعیتش در جهان اسلام لطمه وارد خواهد ساخت، روبرو نبوده است.

    گزینه‌های پیش رو
    با توجه به همه این تجربیات،‌ بی شک ادامه درگیری میان ایران و عربستان نه تنها مساله ای را برای هر دو طرف حل نمی کند بلکه صرفا باعث افزایش مداخله بیشتر کشورهای خارجی،‌ در امور مربوط به منطقه می شود. این واقعیتی است که علاوه بر کشورهای غربی که سالهاست حضور نظامی در خلیج فارس دارند، بازیکنان تازه ای چون روسیه،‌ چین و هند نیز هرکدام به دنبال تامین منافع خاص خود، از هم اکنون طرح هایی را بررسی می کنند تا با حضور نیروی دریایی شان در خلیج فارس، منافع آینده شان را دنبال کنند. بدیهی است که اگر نوعی هماهنگی نزدیک میان ایران و عربستان سعودی به وجود نیاید، این امکان وجود دارد که استقلال و حاکمیت همه کشورهای حاشیه خلیج فارس در آینده ای نه چندان دور با خطراتی جدی و پیش بینی نشده مواجه شود.

    به این ترتیب،‌ رسیدن به نوعی توافق و همزیستی مسالمت آمیز میان ایران و عربستان می تواند به تدریج و به مرور زمان، به ایجاد اعتماد و آینده بهتری برای حاکمان و مردم این منطقه کمک کند

    در واقع، طی ۴۱ سال گذشته هم ایران و هم عربستان در جهت ایجاد اختلال و سرنگونی نظام یکدیگر دست به اقداماتی زده اند که عملا بی نتیجه بوده است. این در حالی است که اقدامات ایران بیشتر به سال های اول بعد از انقلاب باز میگردد، اما اقدامات علنی و جدی تر عربستان علیه ایران و پاسخ منفی دادن به درخواست های مکرر ایران برای مذاکرات دوجانبه در سال های اخیر صورت گرفته است.

    برای عربستان،‌ تحولات آینده در ایران و بویژه در دوران بعد از خامنه ای، می تواند به احتمال زیاد نوید تغییرات بهتری در سیاست خارجی ایران و بخصوص در راستای ایجاد زمینه های سازش و نوعی همزیستی با همه همسایگان در منطقه را به همراه داشته باشد. برای ایران نیز از سوی دیگر، کوچکترین علائمی برای این فرضیه به چشم نمی خورد که مشکلات کلان ایران با عربستان الزاما با سقوط نظام موجود در عربستان، حل شدنی باشد.

    علیرغم همه تجربیات تلخ سال های اخیر، واقعیت این است که در اوضاع و احوال کنونی، برای ایران ظهور گزینه ای، مانند یک «قذافیِ وهابی» در ریاض بجای حاکمان فعلی، و یا تجزیه عربستان و برقراری حکومت های قبیله ای در مناطق سنی نشین، که بی شک دست نشانده کشورهای عمده و پرجمعیت عربی خواهند بود، ‌نمی تواند گزینه بهتری در راستای تامین منافع ملی ایران باشد؛ بویژه اینکه خاطرات یاوه گویی ها و تحریکات ضد ایرانی صدام حسین و جمال عبدالناصر هنوز از خاطره ایرانیان محو نشده است.

    حتی در مناطق شیعه نشین شرق عربستان نیز‌ این تصور که رهبرانی شیعی و جهادی در سرزمینی که ثروت سرشار نفت عربستان درآن نهفته است به قدرت برسند و از آن پس نیازی به پشتیبانی مالی ایران نداشته باشند، بخودی خود سناریوی وحشتناکی برای هر حکومتی،‌ مذهبی یا سکولار، در تهران خواهد بود.

    جان کلام
    در دراز مدت،‌ کشورهای منطقه خلیج فارس و در راس آنان ایران و عربستان سعودی، در صورت عدم اعتماد سازی و ایجاد روابط مشترک و سازمان یافته اقتصادی (مانند اتحادیه اروپا) و امنیتی (مانند ناتو) میان خود،‌ سرنوشت منطقه را به نوعی برای مداخله از سوی ابر قدرت های سنتی (مانند آمریکا و اروپا) و یا قدرت های نوپا (مانند چین و هند) که از هم اکنون سودای ایفای نقش پررنگی در آینده در سر می پرورانند، باز خواهد گذاشت.

    به این ترتیب، با توجه به شرایط نامعلوم و غیر قابل محاسبه ای که می تواند نه تنها به ضرر منافع ملی ایران بلکه به ضرر ثبات و امنیت برای هر دو کشور، منطقه و جهان باشد،‌ عقل سلیم ایجاب می کند که تلاش برای تنش زدایی و بازگشتن به میز مذاکرات برای رسیدن به یک راه حل قابل قبول و دوام پذیر باید در صدر اولویت های هر دو کشور قرار گیرد. مطمئنا با تشکیل کمیته های اختصاصی و با «مدیریت درست روابط» همراه مجهز بودن به آخرین امکانات فنی برای ایجاد تماس های سریع و مستقیم میان رهبران دو کشور در شرایط بحرانی (هات لاین) طرفین قادر به حل هر اختلافی پیش از اینکه از کنترل خارج شود،‌ خواهند بود.

    به عبارت دیگر، همانطور که آینده ملت ایران در گرو آشتی ملی برای ایجاد تحولاتی است که بتواند بدون خشونت و با به حساب آوردن همه نیروهای پویا در جامعه، مطالبات مردم را تامین سازد،‌ آینده و منافع ایران و عربستان و دیگر کشورهای حاشیه خلیج فارس نیز در گروی یک «آشتی منطقه ای» است تا بتواند از منافع یکایک کشورها با حفظ استقلال همراه با خصوصیات فرهنگی و اجتماعی تک تک شان در مقابل فشارهای هر نیروی خارجی و غیر خودی محافظت کند.

    کلیک کنید برای بزرگ کردن تصویر

    نامه سرگشاده مهرداد خوانساری به ابراهیم
    رئیسی

    ریاست محترم قوه قضائیه و نایب‌رئیس مجلس خبرگان
    جناب حجت‌الاسلام سید ابراهیم رئیسی

    با سلام و با بهترین آرزوها برای ملت و کشور عزیزمان ایران،این نامه در این دوره دشوار و سرنوشت ساز در حالی برای شما ارسال می‌شود که علاوه بر مشکلات عدیده‌ای که سالهاست زندگی مردم عادی رابه گونه ای بی سابقه در تنگنا قرار داده، اکنون نیز ما با پیامدهای ویروس جهانی و مرگباری نیز روبرو شده‌ایم که سلامت روزمره مردم ایران را تهدید می کند و تاکنون قربانیان زیادی داشته است.

    پیش از هر چیز امیدوارم این بلا از سر همه مردم جهان و به ویژه مردم عزیزمان بگذرد و امنیت و تندرستی به جان‌های مردم بازگردد؛ هر چند کاش درهای روابط سیاسی و اجتماعی کشورمان چنان گشوده و گسترده بود که هر ایرانی در هر نقطه جهان می‌توانست در مهار این بحران به کمک بشتابد.

    این تهدید اما فرصتی را برای حکومت و ملت ایران فراهم کرده است که شاید تکرارشدنی نباشد. به عبارت دیگر این شرایط که آینده کشور و مردم را با مخاطرات جدی روبرو نموده،‌فرصتی است برای تلاش‌های تازه به منظور برداشتن موانعی که بدون از میان برداشتن آنها، خروج از بحران و رسیدن به یک راه حل مناسب و پایدار، حتی برای آنانکه امروز در حاکمیت، تمام اهرم های قدرت را تحت کنترل خود دارند،‌میسر نخواهد بود.

    حل مشکلات ایران نیازمند فداکاری و اقدامات مبتکرانه‌ای در جهت پیدا کردن راه‌حل‌های مناسب و نیز بسترسازی برای مشارکت هر ایرانی علاقمند به سرنوشت کشور خویش است..

    امیدوارم که با توجه درست به انگیزه تحریر این نامه،‌شما نیز با در نظرگرفتن ضرورت‌های آینده و با توجه به تجربه‌های مشابه در تاریخ، با عکس‌العمل مثبت خود، به همه ایرانیان نشان دهید که خواستار رسیدن به یک راه حل ملی و فراگیر برای پایان دادن به بحرانی هستید که آسایش،‌امنیت و سلامت امروز و فردای جامعه ما را به شدت در خطر انداخته است.

    جناب آقای رئیسی

    به یاد می آورم که رهبر جمهوری اسلامی، در پیام نوروزی سال ۹۵، در زمانی که فشارهای اجتماعی،‌اقتصادی و بین المللی بر مردم و کشورمان بسیار کمتر از امروز بود،‌تاکید کردند که «هنر آن است که از فرصت‌ها به معنای حقیقی کلمه استفاده و تهدیدها را نیز به فرصت تبدیل کنیم، به گونه‌ای که در کشور در پایان سال، تفاوت‌های محسوسی پیداشود».

    به باور من،برداشت ازجمله «تفاوت‌های محسوس» که رهبر جمهوری اسلامی آن را بکار بردند، می‌توانست چنین باشد که ایشان خواستار ایجاد شرایط و روابطی منطقی برای پدید آمدن محیطی بر پایه همزیستی، دوری از انحصارگرایی، تحمل دگراندیشان، قانونمداری و همدلی میان حکومت و مردم کشورمان هستند تا این کشتیِ گرفتار توفان به ساحلی برسد که ثبات و امنیت جامعه و پیشرفت آن به سوی ترقی و آسایش مردم را تامین کند تا منافع ملی و تمامیت ارضی کشورمان محفوظ بماند.

    بر پایه این باور،همان زمان نامه ای به رهبر جمهوری اسلامی نوشته و به ایشان رساندم و بر لزوم در پیش گرفتن سیاست آشتی ملی برای نجات کشور تکیه کردم. اکنون نیز این نامه را برای جنابعالی که کمتر از یکسال است در راس قوه قضاییه کشور قرار گرفته‌اید و موقعیت ممتازی در مجلس خبرگان نیز دارید می‌نویسم تا به وظیفه ملی خود عمل کرده باشم.

    مخالفت و انتقادات من در سالهای گذشته، نسبت به بسیاری از سیاست‌های جمهوری اسلامی بر کسی پوشیده نیست، اما من هیچگاه خواستار وضعیتی نبوده‌ام که به بی‌ثباتی و هرج و مرج و یا جنگ داخلی یا هجوم خارجی شود، و یا خدای نا نخواسته به تجزیه کشورمان بیانجامد.

    تجربه‌های زندگی در ۴۱ سال گذشته، مرا به این باور رسانده است که یافتن بهترین و امن‌ترین راهکار برای حل مسئولانه مشکلات مملکت و تحقق بخشیدن به تحولاتی که برای پیشرفت و تامین رفاه و سعادت مردم و اعتلای کشورمان، ضروری است تنها با مشارکت ایرانیان علاقمند متعلق به طیف های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و صاحبان سلیقه‌های مختلف امکان‌پذیر است؛ اما شما نیک می‌دانید که چنین تحولی نه تنها در ایران نیفتاده که متأسفانه هر سال دایره خودی‌ها فشرده تر شده و عده بیشتری به بیرون از دایره مشارکت در قدرت و تصمیم گیری رانده شده‌اند.

    آشکار است که چنان تحول گسترده‌ای می‌باید در محیطی آزاد، امن و دور از حذف و خشونت و انتقامجویی به انجام برسد تا دستاورد آن برای مردم پذیرفتنی باشد.

    نوشتن این نامه به جنابعالی بدان سبب است که در آغاز پذیرفتن مسوولیت خطیر کنونی، وعده‌های دلگرم کننده‌ای برای مبارزه با فساد گسترده‌ای که پایه های اعتماد ملت به حکومت رامتزلزل ساخته است دادید.

    آشکار است که من در زمره هواداران شما نبوده ام و نیستم و صادقانه بگویم، تحولات بسیار وسیع‌تری را برای آینده مردم کشورمان ضروری می‌دانم، هرچندکه برای رسیدن به این خواسته‌ها، مشوق فرهنگ‌ستیزی و دشمنی با کسانی که همفکری مشترکی با آنها ندارم نیستم.

    امید من به آینده ای است که در آن، موافق و مخالف بتوانند آزادانه، در امنیت کامل، وبا همزیستی همراه با رقابت مثبت برای سربلندی ایران عزیز، و حفط منافع ملی و رفاه اجتماعی تلاش کنند.

    مشکلات گوناگون وسنگینی که امروز منافع ملی، یکپارچگی جامعه و تمامیت ارضی کشور ما را تهدید می‌کند، ‌بر کسی پوشیده نیست.

    نه تنها مردم ما، بلکه جامعه جهانی نیز از آنچه در این یکسال بر ما گذشته است آگاهند. از ناتوانی در مدیریت سیل ویرانگر آغاز سال پیش گرفته تا آشفتگی و چندپارگی در مدیریت بحران کرونا در پایان سال، زنجیره‌ای از ناکارآمدی‌ها رقم خورده است.

    بی تدبیری در مدیریت سقوط هواپیمای مسافربری اوکراین، حوادثی که کشور را تا آستانه جنگ با آمریکا کشاند، برخورد شدید و خشن در سرکوب معترضین در آبان ماه، رد صلاحیت گسترده نامزدهای بخشی از بدنه خود نظام در انتخابات مجلس شورای اسلامی و رقم خوردن کمترین آمار مشارکت در انتخابات، نمونه‌هایی ازحلقه های پیوسته این زنجیره‌اند که اعتبار همه را در حاکمیت به شدت زیر سؤال برده است.

    پرونده هریک از این پیشامدهای ناگوار تا کنون فقط تعلیق شده‌،اما حل نشده‌اند و افکار عمومی در هیچیک از این موارد قانع نشده است. بنابر این، اگر نظام در مجموع فعلا توانسته است نگذارد تا تظاهرات مختلف مردمی در سراسر کشور، به ویژه در هنگام افزایش بهای بنزین از دست خارج شود، اما نارضایتی گسترده مردم از این حوادث و ناخشنودی از شرایط بسیار دشوار اقتصادی و زندگی زیر خط فقرو بی‌عدالتی و فساد – موضوعی که خودتان مبارزه با آنرا در صدر اولویت کارهای تان اعلام کرده‌اید - ابعاد تازه و البته نهفته‌ای به مخالفت‌های عمومی بخشیده است.

    در جامعه‌ای با این دامنه از گرفتاری‌های عمومی که امکانات حل آنها در آینده‌ای نزدیک أساسا عملی به نظر نمی‌رسد، سرانجامی جز ادامه و تداوم اعتراضات از سوی مردمی ناامید و تحت فشار، دور از انتظار نخواهد بود.

    آشکار است که سخنرانی و شعارهای انقلابی و حتی برخوردهای خشونت‌بار با معترضان نمی‌تواند پاسخی به خواسته‌های مسلم مردم باشد و بدون درمان ریشه‌ای از راه های مسالمت آمیز، این نارضایی‌ها، دیر یا زود، ثبات جامعه را با خطر فروپاشی داخلی وگرفتاری‌های خارجی روبرو خواهد کرد.

    اطمئنان دارم ازخطری که دخالت نیروهای امنیتی ، سپاه و بسیج در درگیری‌های پیاپی با مردم رنجدیده و مستاصل در بر دارد آگاه هستید. همچنین،‌تردیدی وجود ندارد که خودداری وسیع مردم از شرکت در انتخابات اخیر مجلس شورای اسلامی نیز پیام و نمونه روشن دیگری از رویگردانی گسترده مردم از سیاست‌های کلی نظام است که میزان جدایی و تفرقه میان جامعه و حاکمیت را به ابعاد وسیع و غیرقابل انکاری گسترش داده است.

    به دست گرفتن مجلس برای پشتیبانی از سیاست‌های «هسته سخت قدرت در حاکمیت» نه تنها نمی‌تواند سکوت و اعتماد مردم را به همراه داشته باشد، بلکه توانایی کمک به حل هیچ یک از مشکلات اساسی کشور را نیز نخواهد داشت. طبیعی است مردم به چنین مجلسی اعتماد نکنند و از آن انتظاری نداشته باشد.

    اظهارات پیشین رهبر جمهوری اسلامی به اینکه «حتی کسانی هم که با نظام مسئله دارند در انتخابات شرکت کنند» که نخستین بار در آستانه انتخابات سال ۹۲ گفته شد و اخیرا نیز تکرار گردید، ‌می‌توانست این تصور را در میان برخی پدید آورد که هرچند حکومت قصد ندارد حتی حضور مخالفان و «منتقدین خودی» را در مجلس قانونگذاری کشور تحمل کند اما پذیرفته است که آنها حق دارند، و می‌توانند آزادانه و بدون نگرانی از هر تعرضی، در میهن‌شان و در میان مردم خود زندگی کنند و منشاء خدمت به میهن و هموطنان خود باشند.

    چنین برداشت خوشبینانه‌ای از سخنان ایشان،‌می‌توانست زمینه ساز اعلام «عفو مشروطی» باشد که فضای موجود «فصل» را به فضای «وصل» تغییر دهد و راه بازگشت و مشارکت بی دردسر همه ایرانیانی را که علاقمند خدمت به کشورشان هستند هموار سازد. گذشته از آن، می‌توانست مقدمات و شرایط لازم برای پیاده کردن طرح «آشتی ملی»، با هدف تامین وحدت و یکپارچگی ملت ایران را فراهم آورد. چنین برنامه ای با اشاره چندباره‌ی برخی از شخصیت‌های داخلی، به ویژه شخص ریاست جمهوری، بر لزوم همدلی و «آشتی ملی»، بی‌شک می تواند به خیر و مصلحت همه مردم در این ایام حساس که ایران در میان توفانی خطرناک قرار گرفته است، بیانجامد.

    در بحران کرونا تصمیم‌هایی در قوه قضائیه گرفته شد و قدم‌های بلندی زیر نظر شما برداشته شد که تا پیش از آن برخی آنها را بسیار دور از ذهن و ناممکن می‌دانستند، این قدم‌ها به مرخصی تعداد زیادی از زندانیان از جمله برخی از زندانیان سیاسی و همچنین زندانی های «دو ملیتی» انجامید. پس اگر می‌شود در بحران کرونا و برای مهار شیوع بیماری چنین تصمیم‌هایی گرفت چرا نتوان در شرایط دیگر به توسعه این راه‌حل‌ها اندیشید؟ چرا نشود به عفو مشروط از یکسو و آشتی ملی فراگیر بین همه ایرانیان رسید و به این ترتیب پاسخگوی بی‌اعتمادی و نارضایتی در جامعه شد؟

    جناب آقای رئیسی!
    تردیدی ندارم که «آشتی ملی» تنها راه معقول برای پایان بخشیدن به اوضاعی است که می‌تواند به ایجاد روابطی مقبول، میان نیروهای مختلف در جامعه، که انگیزه ای جز خدمت به مردم و سرافرازی کشور ندارند، بیانجامد و ضمنا مملکت را از خطرات ناشی از هرج و مرج و بی ثباتی در امان نگاهدارد.

    ایران ما،اکنون با تهدیدهای بسیار جدی‌تر دیگری نیز روبرو است؛و رهبران آن نیز برسر دوراهی تعیین کننده و آینده‌ای نامعلوم قرارگرفته‌اند. در چنین شرایطی، نمی توان از مذاکرات سیاسی خودداری کرد، نمی توان پیامدهای نپیوستن به قراردادهای ضد پولشویی در جهان را نادیده گرفت و نمی توان در روزهایی که جامعه به شدت به همکاری های بین المللی برای مبارزه با کرونا نیاز دارند دست ردبه سینه «پزشکان بدون مرز» زد و آنها را از کشور راند و در همان حال توقع داشت که مملکت سر و سامان بگیرد.

    دوران زیستن جزیره‌ای در جهان به پایان رسیده و ما، پیش از آنکه دیر شود، ناگزیر نیاز به تعریف و ارائه نقشه راه تازه ای داریم. ناامیدی جامعه برای رسیدن به یک راه حل صلح آمیز، عادلانه و منطقی،‌می‌تواند کشور را به سوی سرنوشت کشورهایی چون سوریه، عراق و لیبی سوق دهد که در آن، نه تنها مردم و کشور، بلکه رهبران و کل حاکمیت را به سرنوشتی همانند آنها دچار خواهد کرد.

    بنا براین،‌تنها گزینه برای دوری از خشونت و انتقامجویی ، حرکت در مسیری چون آشتی ملی است که بتواند جامعه آسیب دیده ما را بسوی مدارا و آشتی هدایت کند. در گذشته ای نه چندان دور، چنین مسیری در اسپانیای فرانکو و آفریقای جنوبی توانست به طور مسالمت آمیز شرایط برای تحولات لازم و مورد نیاز جامعه رافراهم آورد و ازایجاد بحران‌های همراه با خونریزی و انتقامجویی پیشگیری کند. مطمئنا ما هم می‌توانیم در این مسیر قدم‌های لازم را به منظور حفظ ثبات در داخل و تامین آینده‌ای امیدوار برای نسل‌های آتی ایرانیان، برداریم.

    در شرایط کنونی،گزینه های موجود برای مسئولین نظام نیز اینگونه نیست که یا در مسند قدرت بمانند و یا اینکه با آرامش به کنار بروند، زیرا با توجه به اوضاع وخیمی که با آن مواجه شده‌ایم تنها گزینه واقع‌بینانه، پذیرفتن مشارکت نیروهای دیگر، و جلوگیری از تشدید بحران ودرگیری و خشونت بیشتر و عواقب نامعلوم آن است. چنین سناریوئی به هرصورت که باشد نفعی برای هیچکس و به ویژه برای آینده مردم و کشور ندارد،

    امیدوارم که با در نظر گرفتن تمام تحولاتی که دیدگاه‌های جامعه ما را در ۴۱ سال گذشته بطور کاملا محسوسی تغییر داده است،‌به عنوان شخصیتی مسئول پیش‌قدم شوید،‌و با استقبال از طرح آشتی ملی، تنها طرحی که در شرایط موجود می تواند روابط میان دولت،‌مردم و دنیای خارج را بسمت دیگری هدایت کند، بسترپدید آمدن یک گفتمان فراگیر ملی را یاری دهید و فراهم سازید تا با ادغام نیروهای مبتکر، جوان و تازه نفس،‌امکان تبدیل بحران‌های متعدد کنونی به فرصتی مغتنم برای آینده‌ای مثبت و پر افتخار برای ایران و ایرانی قابل طرح باشد.

    در پایان،‌باید تاکید کنم که بی اعتنایی به مندرجات این نامه،‌قادر به حل هیچ یک از مشکلات روبه افزابش مملکت نخواهد بود و فقط باور مردم،‌نیروهای مختلف سیاسی و بازیکنان اصلی در عرصه بین المللی را بر این مبنی استوار خواهد ساخت که تنها از طریق فشار زور و خشونت، سرنوشت ایران به سمت دیگری رقم خواهد خورد.

    روشن است که به عنوان یک ایرانی که عمری را در خدمت و مهر به وطن گذرانده است، اکنون نیز با افتخار در کنار هر کاری خواهم ایستاد که به طرح و اجرای این گفتمان روشن و نویدبخش کمک کند.

    با احترام

    لندن، فروردین ماه

    کلیک کنید برای بزرگ کردن تصویر

    حاشیه ای بر یک سفر

    در سفر اخیري که به شهر کیپ تاون در آفریقاي جنوبی داشتم، فرصتی فراهم آمد تا در میان اندیشیدن هر چه بیشتر به ضرورت «آشتی ملی» از زندانی واقع در جزیره روبن که نلسون ماندلا، رئیس جمهور اسبق و رهبر نهضت ضد آپارتاید آفریقاي جنوبی در آن به مدت ۱۸ سال (از ۲۷ سال) زندانی بود، دیدن کنم.

    اولین برخورد، در ابتداي ورود به این جزیره که در نیم ساعتیِ بندر اصلی کیپ تاون قرار دارد، آشنائی با چند تن از زندانیان سابق این محل بود که امروز میهمانان و توریست‌ها را در این محل همراهی می‌کنند و با توضیحات خود تصویري واقعی و تکان دهنده از آنچه که در این جزیره بر زندانیان سیاسی می‌گذشت ارائه میدهند.

    توضیحات جامع فردي به نام «توم موزز» که گروه ما را هدایت می‌کرد، حقیقتا باعث ایجاد اضطراب و آشفتگی براي هر شنونده‌ای بود. یادآوري‌هاي باور نکردنی او از آنچه که دژخیمان دولت نژاد پرست آفریقای جنوبی بر سر افرادي که تنها گناهشان ایستادگی در مقابل ظلم و بی عدالتی به علت تیره بودن پوست بدن‌شان بود تاثیر عمیقی بر مخاطب می‌گذاشت.

    یک نمونه چشمگیر و تکان دهنده این بود که بیشتر زندانیان أساسا به زبان رایج و مورد استفاده میان زندانبانان آشنائی نداشتند. این به آن علت بود که تنها زبان رایج در زندان روبن، زبان «آفریکانس» بود که در اصل زبان مادري سفیدپوستان هلندي تباري است که ابتدا از اواخر قرن هفدهم به این سرزمین مهاجرت کرده بودند و متعاقبا از اوایل قرن بیستم تا اعلام استقلال در سال ۱۹۶۱، جزئی از امپراطوري بریتانیا محسوب می‌شدند. این توضیح لازم است که امروز جمهوري آفریقاي جنوبی با توجه به تنوع قومیت‌های مختلف در ترکیب جامعه‌اش، داراي یازده زبان رسمی است (از جمله انگلیسی که زبان اداري کشور بشمار می‌رود). بنابراین می‌توان تصور کرد که چگونه اکثریت قاطع زندانیانی که تقریبا همه از نقاط دور دست در کشوري که مساحت آن سه برابر مساحت ایران ماست بازداشت و به این جزیره فرستاده شده بودند، اصلا امکان مکالمه و درک به منظور اجراي اوامر و قوانینی را نداشتند که زندانبانان خشن و بی رحمشان بر آنان تحمیل می‌کردند.
    این زندان سرانجام در پی سقوط نظام آپارتاید در سال ۱۹۹۶ تعطیل شد و محل آن تبدیل به موزه اي گردید که از سال ۱۹۹۹ به فهرست مجموعه مکانهاي فرهنگی سازمان جهانی یونسکو اضافه شده است.

    از ویژگی ناهمزبانی که بگذریم در بقیه ویژگی‌های زندان که صحنه مخوف و هولناك آن در مقابل چشمانم قرار گرفت، از همان ثانیه اول به عزیزانی فکر می‌کردم که امروز در ایران به خاطر ایستادگی، مقاومت و اعتراض نسبت به مسائلی که بر آنها تحمیل می‌شود، در شرایطی کم و بیش مشابه، به دور از خانواده و دوستان عمرشان را در زندان‌هائي از قبیل اوین در جمهوري اسلامی می‌گذرانند.
    در پی اعتراضات آبان‌ماه اخیر که بنا به گفته بسیاری از سازمان‌های حقوق بشری در جهان باعث کشته شدن حداقل چند صد نفر و بازداشت چند هزار ایرانی هموطن شده است،‌آرزوي اینکه ما نیز در آینده‌ای هرچه زودتر درهای زندان‌ها را بر هر زندانی سیاسی باز کنیم و آن زندان ها را به موزه‌ای تبدیل کنیم تا همه مردم و نسل‌هاي بعدي ایرانیان را نسبت به اعمال غلط و ناشایستی که دیگر در دنیای قرن بیست و یکم جائی نباید داشته باشد،‌آگاه، مطلع و مهمتر از همه، شرمنده و شرمسار سازیم؛ به ویژه بندهایی در نقاط مختلف کشور که مانند زندان روبن، سمبل خشونت و رفتار غیر انسانی است.

    در این سفر که دومین سفر در ۴ سال اخیر به آفریقای جنوبی برایم میسر گردید،‌درس و تجربه مهم دیگر این بود که از نزدیک اثرات ناشی از پیاده شدن طرح آشتی ملی در آن کشور را مشاهده و لمس کردم؛ آشتی پس از دورانی که مردم و نیروهای مختلف سیاسی را به لحاظ اختلافات برخاسته از بیش از یک قرن سیاست‌های نژادپرستانه دوران استعمار، به بدترین صورت در مقابل یکدیگر قرار داده بود.

    امروز بیش از ۲۵ سال از تغییر حکومت نژادپرست آپارتاید و استقرار نظام جدید و دمکراتیکی که از طریق پیاده کردن طرح آشتی ملی به دست نلسون ماندلا و اف دبلیو دکلرک،
    بدون ریختن یک قطره خون،‌روی کارآمده است، می‌گذرد. نکته قابل توجه اینکه در پی گفتگوهای مختلف با افراد عادی در جامعه از یکسو و فرصت تبادل نظر با برخی از چهره‌های پژوهشی که فرصت ملاقات با آنها در دانشگاه «استلن بوش» دست داد این بود که در میان جامعه سیاه پوست و بسیاری از سفید پوستان که به ویژه از ناامنی در جامعه خود شاکی هستند،‌میزان نارضایتی زیادی کماکان به چشم می‌خورد. به عنوان نمونه، «توم موزز» در صحبتش با من از ادامه اختلافات فاحش در سطح درآمد میان سفید پوستان و سیاه پوستان بسیار گله‌مند بود و انتظار داشت که با گذشت ۲۵ سال، این معادله بصورت بسیار کاملتری به نفع طبقات پائین‌تر تغییر می‌یافت. ولی اگرچه آشتی ملی موفق به پایان دادن به تمام نارسائی‌ها و بی‌عدالتی‌های گذشته در جامعه آفریقای جنوبی نشده،‌ولی آنچه که دستاورد فوق العاده بزرگ و گرانبهائی برای همه مردم در آن کشور محسوب می‌شود،‌انتقال بی خشونت قدرت از یک حکومت منفور و بی اعتبار به یک حکومت فراگیر و دمکراتیک بود که نه تنها شاهد صحنه‌هائی هولناک از قبیل آنچه که در عراق و سوریه گذشته است نبود، بلکه پس از تصاحب قدرت، الیت سیاسی جدید دست به تسویه حساب و انتقامجوئی از این و آن نزدند و برعکس و حتی برخلاف تمایلات بخش اعظمی از آنها، فرقی میان فاتح و مغلوب در دفاع از حق و حقوق مشروع و یکسان تمام شهروندان قائل نشدند.

    تردیدی نیست که شرایط کشور آفریقای جنوبی و کشورهائي چون سیرآلئون،‌اوگاندا و کوزوو که طرحی شبیه آشتی ملی به نوعی نقش کارسازی را در ایجاد تحولات لازم در آنها ایفا کرد، با شرایط جاری در ایران کاملا متفاوت است. ولی می‌توان از تجربه‌ای که آن جوامع پشت سر گذاشتند برای امروز و فردای ایران استفاده کرد.

    در آفریقای جنوبی، ماندلا موفق شد تا با افراطی‌ترین عوامل جامعه سفید پوست آن کشور،‌بر مبنای انسانیت و با هدف تلطیف فضای جامعه، ارتباط برقرار سازد .
    تلاش به منظور ایجاد ارتباط تحت لوای «آشتی ملی» میان نیروهای مختلف و متخاصم در ایران،‌به ویژه در شرایط کنونی که اثرات ناگوار فشارهای مختلف اجتماعی، اقتصادی و سیاسی می‌تواند مملکت را به سوی خشونت و جنگ داخلی و خارجی سوق دهد، می‌تواند راهگشای فصلی جدید در رسیدن به تحولات مورد نیاز و اجتناب ناپذیر باشد.

    در این راستا،‌نقش دولت و به ویژه شخص آقای روحانی و شخصیت‌های دیگر در جامعه مدنی ایران که تا کنون بارها بر این ضرورت تاکید کرده‌اند، از اهمیت خاصی برخوردار است،‌زیرا هنوز هم «آشتی ملی» ره یافتِ امیدبخشی است که از یکسو جوانان را به تحمل و انعطاف تشویق می‌سازد و از سوی دیگر جامعه رنج دیده را برای آینده بسوی «خود درمانی» سوق می‌دهد.
    به عنوان نمونه، هشدار مصطفی تاج‌زاده فعال سیاسی و مدنی و از حامیان طرح «آشتی ملی» که شاید جان کلام را به بهترین وجه توصیف کرده باشد: او می‌گوید «نصر بالرعب و حکومت بر پایه ترس در ایران کنونی جواب نمی‌دهد»‌و حکومت «باید براساس نصر بالرضایه و جلب اعتماد و رضایت و مشارکت شهروندان اداره شود» و نتیجه می‌گیرد که «تداوم وضعیت موجود ناممکن است»‌و حاکمیت امروز فقط با دو گزینه «مشت آهنین یا آشتی ملی مواجه است».

    قاعدتا سرنوشت رهبرانی که با قاطعیت، سیاست مشت آهنین را در کشورهائی چون عراق و لیبی (و نمونه‌های مشابه موجود در تاریخ معاصر جهان)‌دنبال کردند،‌نمی‌تواند الگوی خوبی برای هیچکس و به ویژه مسئولان در جمهوری اسلامی باشد.

    تردیدی نیست که پروژه «آشتی ملی» در کنار بازسازی اقتصادی، آینده و سرنوشت ایران و ایرانی را به مسیر کاملا متفاوتی هدایت خواهد کرد و تلاش‌های بیش از یک قرن عدالت و آزادیخواهی در ایران را که با انقلاب مشروطیت رقم خورده را به نتیجه‌ای نجات‌بخش خواهد رساند.

    کلیک کنید برای بزرگ کردن تصویر

    مذاکره، اجتناب‌ناپذیر است

    در حالیکه تنش میان ایران و آمریکا در پی درگیری های اخیر (انفجارها، انهدام پهباد آمریکائی و توقیف نفتکش انگلیسی) در اطراف و اکناف تنگه هرمز در خلیج فارس به میزان زیاد و خطرناکی افزایش یافته، مع الوصف هر دو طرف به خوبی آگاهند که اختلافات موجود از طریق جنگ یا هر نوع درگیری نظامی حل شدنی نیست.

    در این راستا، مقامات مسئول در ایران به خوبی میدانند که هرگز امکانات شکست آمریکا در یک رویاروئی مستقیم نظامی را در اختیار ندارند. ولی مطمئن‌اند که آمریکا هرگز از تمام ظرفیت های نظامی موجودی که می تواند در صورت درگیری به تغییر نظام در ایران منجر شود، ‌استفاده نخواهد کرد. در چنین وضعیتی که آمریکا و بویژه شخص دونالد ترامپ ظاهرا قصد استفاده از ابزار و گزینه های تعیین کننده را ندارند، هر حرکت نظامی دیگر،‌علیرغم هر میزان خسارتی که وارد سازد، فقط به شرایطی منتهی می شود که سلطه و احاطه نیروهای ضد آمریکائي در درون کشور بیشتر تقویت خواهد شد.

    در محاسبات ایالات متحده، با توجه به تاثیر گذاری قابل ملاحظه تحریم های اقتصادی وضع شده علیه ایران،‌ هزینه هر حرکت نظامی که منجر به تغییر نظام در ایران نباشد،‌ بسیار نامتناسب با تمام مخارج احتمالی کلانی است که آمریکا مجبور خواهد شد برای پیشگیری یا جلوگیری از هر اقدام «نامتقارن» ‌ایران علیه او یا متحدانش در سراسر جهان بپردازد.

    بنابراین تنها گزینه عقلائي و منطقی، مذاکرات مستقیم است که می تواند از یکسو،‌ روزنه امیدی برای ایران به منظور حل نگرانی های اقتصادی اش باشد و از سوی دیگر،‌ نوید انعقاد قرارداد جامع تری را به ایالات متحده بدهد که شامل مسائلی باشد که در قرارداد برجام به آنها اشاره ای نشده بود. گرچه در شرایط کنونی، همواره این احتمال وجود دارد که درگیری های جاری میان ایران و آمریکا به میزان محسوسی تنزل پیدا کند. ولی طرفین به وضوح میدانند که سرانجام، حتی در صورت تشدید بحرانی که احتمالا به ضایعات و تلفات زیاد هم منجر شود «مذاکره» اجتناب ناپذیر است.

    چالش‌های در پیش

    برای ایران، احیای اقتصاد فلج و متزلزل کشور و رویارویی با مسائل حیاتی از قبیل جلوگیری از بیکاری و تورم همراه با ایجاد شرایط لازم برای رشد اقتصادی و حفاظت از پول ملی در صدر هر اولویتی است. بدیهی است تا زمانیکه تحریم های اقتصادی آمریکا کنار گذاشته نشوند، ایران نه تنها قادر به فروش آزادانه نفت اش نخواهد بود، بلکه نخواهد توانست سرمایه های لازم و تکنولوژی جدید و مورد نیاز کشور را از منابع خارجی نیز جلب و تامین نماید.

    بنابراین، بر خلاف ادعاهای مطرح شده از سوی برخی سکوهای «تندرو» نزدیک به مراکز قدرت‌، آنچه که باید مشخص گردد این نیست که آیا ایران هرگز با آمریکا وارد مذاکره خواهد شد یا نه؟ آنچه باید روشن شود این است که آمادگی برای این مذاکرات اجتناب ناپذیر، در چه زمان و تحت چه شرایطی صورت خواهد گرفت. یک نکته منفی که باید به هر قیمت از آن پیشگیری شود، محاسبات و عکس العمل های خطرناک بخشی عناصر رادیکال و «آتش به اختیار» است که با درک این واقعیت که مذاکرات نهایتا اجتناب ناپذیر است،‌ خواستار آغاز هرچه زودتر نوعی جنگ محدودبا آمریکا هستند با این انگیزه که قدرت چانه زنی ایران در مذاکرات با گذشت زمان به لحاظ تاثیر گذاری تحریم ها روز به روز کمتر و کمتر خواهد شد.

    آنچه باید دنبال شود

    در حالیکه پرزیدنت ترامپ،‌ در پی خروج آمریکا از برجام،‌ بارها ابراز تمایل کرده که خواهان عقد یک «معامله جدید» با ایران است،‌ به نظر می رسد که مسئولین در ایران نیز اینک این اصل را پذیرفته اند، تا تدریجا خود را برای آغاز نوعی «دیالوگ» با آمریکا آماده کنند که از آن طریق نهایتا به یک مکانیزم آبرومند برای مذاکرات جامع و معنی دار برسند. اما آنچه که هرگز برای مقامات ایرانی قابل قبول نخواهد بود، تکرار سناریوئی چون ملاقات های روسای جمهوری آمریکا و کره شمالی است که فارغ از جوانب تبلیغاتی، کوچکترین حاصلی، به ویژه برای کره شمالی در ارتباط با برداشتن تحریم های اقتصادی آمریکا، نداشته است.

    اگر چه مقامات ایرانی، ترجیح می‌دهند که پیشاپیش، از چهارچوب و محتوای توافقی که احتمالا می توان به آن رسید آگاهی داشته باشند،‌ ولی حداقل مطلوب این است که آمریکا سهم خود را بپذیرد و ضمن تعدیل خواسته های حداکثری اعلام شده اش در گذشته،‌ محدودیت های نامناسب را که علیه شخص وزیر امور خارجه ایران به اجرا گذاشته نیز معلق سازد.

    در گذشته نزدیک، تلاش برای میانجیگری میان ایران و آمریکا به منظور آغاز مذاکرات مستقیم از سوی کشورهائی چون عمان و یا تلاش نخست وزیر ژاپن در ماه ژوئن سال جاری،‌ موفق به کسب رضایت و موافقت رهبر ایران نشده بود. ولی ‌به لحاظ بحرانی تر شدن تنش ها در منطقه خلیج فارس، این امکان وجود دارد تا با حضور یک میانجی مورد قبول طرفین، این بار شاید،‌در پی جلسه پیش روی سران کشورهای «جی ۷»، از طریق شخصیتی چون امانوئل ماکرون،‌ رئیس جمهور فرانسه (میزبان این جلسه)، که گفته می شود به زودی از ایران دیدن خواهد کرد،‌ زمینه برای شکستن سدها هموار گردد.

    ایران که می کوشد برخی از منافع مشروعش در عراق،‌ سوریه و لبنان به رسمیت شناخته شوند. در عین حال باید دارای این قابلیت باشد که علائمی از انعطاف پذیری را نیز از خودنشان دهد. مثلا: اینکه بالقوه بتواند با گسترش تفاهم های قبلی در برجام،‌ تفاهم اساسی دیگری را از قبیل «برد قابل قبول» در پرونده موشکی ایران به نتیجه برساند و درباره مسائل منطقه ای به توافقی برسد که چه بسا ثمره‌اش پایان بخشیدن به فاجعه انسانی در یمن باشد.

    تغییر محاسبات گذشته

    برخلاف گذشته که اقدامات ممتد و قدرتمند «لابی»های برخی کشورهای منطقه ای چون اسرائیل، عربستان سعودی و امارات متحده عربی از نقش تاثیر گذاری در سیاست خارجی آمریکا در قبال ایران بهره‌مند بودند،‌ واقعیت این است که در شرایط کنونی، نفوذ قبلی این مراجع به میزان زیادی کاهش پیدا کرده است؛ زیرا تمام محاسبات از این نقطه به بعد با در نظر گرفتن تجربیات نافرجام دو دهه اخیر آمریکا در منطقه صورت خواهد گرفت؛ این محاسبات در ترازوی خود مقامات آمریکائی (بدون دخالت این و آن) با هدف جلوگیری و عدم تکرار اشتباهات و نارسائی های گذشته در منطقه خاورمیانه صورت خواهد گرفت.

    و سرانجام: از سال ۱۳۵۷ تاکنون،‌ ‌آمریکاستیزی محور قدرت انحصارطلبان وحکومتگران رادیکالی بوده که مورد انزجار اکثریت مردم در ایرانند. روبروئی با بحران بی سابقه اقتصادی از یکسو و برای اولین بار به معنی واقعی، فشار های بی نظیر یک دولت آمریکائي «ایران ستیز» (به معنی مخالف با جمهوری اسلامی) که نه تنها مشروعیت بلکه موجودیت نظام حاکم بر ایران را تهدید می کند شرایط متفاوتی را رقم زده است؛ شرایطی که می تواند به ناآرامی های اجتماعی و بی ثباتی در جامعه منتج شود و مسئولین ایران را متوجه این واقعیت کند که امکان جلوگیری از سقوط همه جانبه اقتصاد مملکت در غیاب رسیدن به یک «معامله بزرگ» (علیرغم پیامدهای احتمالی این عقب نشینی در صحنه داخلی کشور) امکان پذیر نخواهد بود.

    لندن، مرداد ماه ۱۳۹۸

    کلیک کنید برای بزرگ کردن تصویر

    اطلاعیه “مرکز ایرانی برای مطالعات سیاسی»
    پیرامون نامه ارسالی به نمایندگان مجلس ایران

    همزمان با بالا گرفتن تنش‌ها میان ایران و آمریکا برخی از چهره‌های ملی در داخل و خارج کشور با نوشتن نامه به مسئولان نظام نسبت به پیامدهای ادامه این وضعیت هشدار دادند و خواستار تبدیل تهدید به فرصت به منظور دست یابی به یک راه حل منطقی و شرافتمندانه و کارساز در رابطه با آمریکا شدند.

    همزمان ۲۲۵ نفر از فعالان سیاسی و مدنی داخل و خارج کشور، در بیانیه‌ای برای نمایندگان مجلس خواهان اعمال دیپلماسی جدید برای خروج از بحران کنونی شدند. امضا کنندگان این بیانیه، از داخل و خارج کشور، علیرغم اختلاف نظرشان در موضوعات مختلف، بر سر این نكته به توافق و امضا رسیده‌اند که مذاکره با آمریکا نه تنها نشانی از تسلیم ندارد بلکه قدمی است ضروری برای پایان دادن به بحران سیاسی ـ اقتصادی ۴۰ ساله‌ای که تنها مردم رنجدیده ایران همواره هزینه روزفزون آن را پرداخته‌اند

    در بخشی از آن بیانیه آمده است:
    «مردم ایران اینک هم زیر فشار طاقت‌فرسای فقر، بیکاری و هزینه‌های فزاینده زندگی رنج می‌برند و هم به شدت نگران شعله‌ور شدن جنگ‌اند. مردم کشورهای همسایه نیز در این بیم و نگرانی شریک‌اند. همگان می‌دانند وقتی دیپلماسی به پایان می‌رسد جنگ آغاز می‌شود. مردمان این منطقه خاطرات بسیار تلخی از جنگ، ویرانی و تبعات اقتصادی و اجتماعی و انسانی آن دارند. حوزه خلیج فارس در ماه اخیر به‌سان انبار باروتی در آمده است که اندک جرقه‌ای بتواند در آن شعله‌ای بیافروزد»..
    هرچند، در این راستا، برخی از نمایندگان مجلس هم به دخالت ندادن مجلس در این موضوع سرنوشت‌ساز اعتراض کرده‌اند؛ از جمله آقای علی مطهری تاکید کرده‌اند که تاکنون گزارشی در زمینه تحرکات و پیام‌ها و پاسخ‌های ایران در این موضوع حیاتی به مجلس ارائه نشده است.
    از سوی دیگر عبدالعلی بازرگان (فرزند اولین نخست‌وزیر جمهوری اسلامی و از چهره‌های ملی مذهبی) کوروش زعیم (عضو هیئت رهبری جبهه ملی ششم) و مهرداد خوانساری (دیپلمات پیشین و رئیس مرکز ایرانی برای مطالعات سیاسی در لندن) در نامه‌های جداگانه به رهبر

    به تازگی پژوهشگران مرکز ایرانی برای مطالعات سیاسی در لندن در نامه‌ای به نمایندگان مجلس شورای اسلامی تاکید کردند که «نه ادامه مسیر گذشته و نه اصرار بر راهکارهای آزموده شده هیچیک در این شرایط موثر و قابل قبول نیستند».

    مرکز ایرانی برای مطالعات سیاسی. لندن
    ۲۳ خردادماه ۱۳۹۸

    متن کامل این نامه در پی می‌آید

    نمایندگان گرامی مجلس شورای اسلامی ایران
    با سلام و احترام،‌

    نامه ای که ملاحظه می‌فرمایید حاصل نگرانی‌هایی است که در شرایط خطرناک اقتصادی و سیاسیِ ایران عزیزمان، ذهن بسیاری از وطن‌دوستان را به خود مشغول کرده تا ببینند چگونه می‌توانند در این وضعیت در خدمت کشورشان باشند و نگذارند شرایط، تیره‌تر از امروز شود. از این رو، برای شنیدن و خواندن چنین نامه‌ای، به نمایندگان مجلس امید بسته‌اند که از نقاط مختلف کشور گردهم آمده‌اند تا حافظ منافع ملی باشند.

    چنانکه مستحضرید صندوق بین‌المللی پول (که مقامات عالیرتبه جمهوری اسلامی نیز به آمارها و تحلیل‌های آن دائما استناد کرده و می‌کنند) تورم پنجاه‌درصدی همراه با ۶درصد رشد منفی اقتصادی را برای ایران در سال آینده پیش‌بینی کرده‌است که رتبه کشورمان را در همسایگی عقب مانده ترین کشورهای جهان خواهد نشاند. جدا از بلایی که چنین وضعیتی در میان مدت بر سر اعتبار اقتصاد ایران می‌آورد، تبعات هولناکِ داخلی آن بر شما پوشیده نیست.

    تردیدی نیست که تحریم و سیاست‌های خصمانه‌ی دولت آمریکا و هم‌پیمانانش در رساندن کشور به این نقطه سهمی اساسی دارد، اما مسئولیت و سهم نمایندگان محترم مردم در مهار بحران چیست و کجاست؟

برخی گمان می‌کنند که به خاطر وطن‌دوستی و جلوگیری از تجزیه‌ی کشور و تفرقه‌ی مردم، تنها باید هر چه بیشتر بر دفاع از نظام تاکید کرد، اما حتی برای دفاع از نظام نیز بیانیه و مصوبه‌هایی که بیشتر جنبه‌ی تبلیغاتی دارند کارساز نیست و از قضا، مبارزه با اشتباهات، ضعف‌ها، و بی‌خردی‌ها و دشمن‌سازی‌هاست که نظام را در برابر دشمن خارجی تقویت می‌کند و امنیت ایران را تأمین می‌سازد.

    امروزه حتی برخی از مسئولان کشور که به لحاظ اصول و عقائد به حاکمیت نزدیکترند نیز نسبت به فقر و فساد و تبعیض و گسترش روزافزون نارضایتی‌ها هشدار می‌دهند اما راهکاری برای برون‌رفت از این وضعیت ارائه نمی‌دهند و در عمل تنها به محکوم کردن دشمنان ایران بسنده می‌کنند.

    بحران کنونی گره‌های کوری در سیاست داخلی و خارجی دارد که بدون باز کردن آنها عبور از بحران مطلقا قابل تصور نیست و نمایندگان محترم مجلس بهتر می‌دانند راه‌هایی مانند دور زدن تحریم‌ها و تشویق مردم به صبر و ریاضت، حتی در میان مدت هم دیگر چاره‌ساز نمی باشد.

    در عرصه داخلی هنگامی که برخی از چهره‌های منتخب مردم مانند رؤسای جمهور کنونی و اسبق، بر ضرورت آشتی ملی تاکید می‌کردند، چه بسا روزهایی را می‌دیدند که چاره‌ای جز همبستگی ملی برای عبور از بحران نیست؛ روزهایی که می‌رود تا قهرها و حذف‌ها و چند پارگی‌ها نه تنها مسئولان حکومت و همراهانشان را بلکه خانواده‌ها و نزدیکان‌شان را در معرض غضب و نفرت عمومی قرار دهد. از قضا در همین روزها تجربه‌های عبرت‌آموز الجزایر و سودان پیش روی ماست که علیرغم تفاوت‌های آن حکومت‌ها و جوامع با وضعیت ما، اما عبرت‌های عینی و قابل درک بزرگی در خود دارد.

    در عرصه خارجی نیز بازکردن راه مذاکره، نه برای اهداف محدود و شکننده (که دیگر زمانش سپری شده و امکان‌پذیر نیست) بلکه برای مشکلات بلندمدتی که دهها سال است لاینحل باقی مانده‌اند و اقتصاد و اعتلای ایران را به عقب انداخته‌اند و بر خلاف برخی ادعاها، عزت ایران را نیز تامین نکرده‌اند، ضرورتی است که بیان و بنانِ آن شجاعت و شهامت می‌طلبد؛ و اگر قرار باشد کسانی بیش از دیگران، برای نجات ایران از غلتیدن در این ورطه هولناک، شجاعت به خرج دهند و مسئولیت بپذیرند، چه کسانی سزاوارترند از نمایندگان مجلس‌که از گوشه گوشه‌ی ایران امانت امنیت و عزت و منافع مردم را بر عهده دارند؛ نمایندگانی که این سخن بنیانگذار جمهوری اسلامی را درباره‌ی خود باور دارند که "مجلس در راس امور است" باید بتوانند با چانه زنی و فشار بر لایه‌های قدرت در نظام، شرایطی را به وجود آورند تا کشور از این شرایط بحرانی نجات یابد.

    در شرایط عادی، توافق‌سازی یک هنر دیپلماتیک است که به کاستن از اختلافات و بالا بردن اعتبار و اعتماد ملی کمک می‌کند و ثمره‌اش را در افزایش توسعه و رفاه و امنیت کشور خود را نشان می‌دهد؛ اما در شرایط کنونی، که درهای مذاکرات و روابط پیشین مسدود شده است "توافق‌سازی" و ساختن راهی تازه، دیگر تنها یک هنر دیپلماتیک نیست بلکه یک ضرورت سیاسی برای نجات کشور است؛ این در حالی است که برخی رهبران و جریان‌های سیاسی موثر در داخل کشور نیز به زبان‌های مختلف از ضرورت گشودن راهی تازه سخن گفته‌اند و نیاز به توافق سازی و حرکت بسوی آشتی ملی را بیش از همیشه احساس می‌کنند.

    شما نمایندگان مسئول که به منابع ویژه خبری دسترسی دارید بهتر می‌دانید که برخی از جنگ‌طلبان در داخل و خارج چگونه منتظرند تا کشور را به ورطه‌ی جنگی بکشانند که پیامدهایش از قبیل تجزیه ایران برای هیچکس قابل محاسبه نیست؛ برای چنان کسانی این روزها بهترین فرصت است تا از خلاء تصمیم‌سازی و توافق سازیِ مؤثر ، بیشترین استفاده را بکنند و بر آتش زیر خاکستر بدمند. اگر در فقدانِ اقدام مسئولانه‌ی نمایندگان محترم، فاجعه‌ای رقم بخورد، هیچ توجیهی برای موکّلان‌تان قابل قبول نیست و پشیمانی نیز فائده‌ای ندارد.

    نگذارید این وضعیتِ طاقت‌سوز، خشم دیرینه و محسوس مردم را به آشوب و شورش بکشاند و چه بسا مسیر کشور را به استبداد دیگری سوق دهد. از تاریخ معاصر ایران و جهان سوم پند آموخته و نگذارید سیاست‌های آزموده و ورشکسته در این سرزمین ادامه یابد. شما نماینده انتخابی مردم هستید و موظف به حفظ منافع آنها نه منافع و مصالح اشخاص؛ به مسئولیت وجدانی، حقوقی و شرعی خود بیاندیشید.

    ما تاکید داریم نه ادامه مسیر گذشته و نه اصرار بر راهکارهای آزموده شده، هیچیک در این شرایط موثر و قابل قبول نیستند.

    توجه به نکات خیرخواهانه‌ی فوق، بخش‌های خاموشِ جامعه ایرانیان خارج از کشور را نیز تشویق می‌کند تا تمام اعتبار خود را به کار گیرند و به کمک نجات ایران از وضعیت کنونی برخیزند. امیدواریم نمایندگان محترم مجلس در این مهم پیش‌قدم شوند و پیش از آنکه موعد قضاوت امروز و فردای مردم و تاریخ فرا رسد مبتکر مسیری تازه برای ایران و ایرانیان باشند.

    با آرزوی یافتن راهی جهت نجات کشور از دسیسه و بحران.
    جمعی از هموطنان شما در مرکز ایرانی برای مطالعات سیاسی. لندن
    بهار۱۳۹۸

  • کلیک کنید برای بزرگ کردن تصویر

    جناب آیت‌الله سید علی خامنه‌ای
    با سلام و به امید سربلندی ایران عزیر،

    تشدید اختلافات با آمریکا همراه با تشدید اوضاع بد اقتصادی وعواقب آن که زندگی روزمره مردم را از همیشه سخت تر و تنگ تر نموده،‌من را ، به مانند هر ایرانی وطن پرست و دلسوز، بر این واداشت تا مطالبی را صادقانه با شما در میان بگذارم.

    بزودی ۳۰ سال تمام از دورانی که شما عهده دار «رهبری» ایران شده اید خواهد گذشت. امیدوارم که موقعیت و مسئولیت های مهمی که در ۴۰ سال گذشته و بویژه در طول ایامی که متصدی رهبری در ایران بوده اید، باعث فراموشی خاطرات و تجربیاتی که بعنوان یک ایرانی ساده در سال های قبل از انقلاب داشته‌اید نشده باشد. از آن مهمتر اینکه افراد ریشه‌دار بسیاری در سرزمین ما هستند که با خون دل شاهد تحولات پایان ناپذیری بوده اند که گرچه شاید خطری در این زمان برای بقاء نظام فعلی نباشد، ولی بی شک سرنوشت ایران و آینده و آسایش مردم را با مخاطرات بی مانندی (حتی در صورت عدم بروز جنگ) روبرو ساخته است.

    تجربه زندگی و مشاهداتم طی سنوات از عملکرد دولت‌های خارجی ـ شرقی و غربی و منطقه‌ای ـ من را قاطعانه به این باور متقاعد ساخته که بهترین مسیر برای تحقق بخشیدن به هر نوع تحول لازم برای پیشرفت و سعادت مردم و کشورمان، تنها از طریق مشارکت در مباحثی است که باید بطور سالم در میان نیروهای مختلف در درون کشور صورت گیرد. امروز،حفظ ثبات و امنیت کشور و میسر ساختن شرایط لازم برای تامین آینده نسل‌های بعدی ایرانیان، نیازمند راهکارهای جدیدی است که می تواند در صورت عدم کارشکنی،‌کشور و مردم را از عواقب هولناک نقشه‌های شوم دیگران نجات دهد.

    با توجه به واقعیات موجود، حقیقت این است که نه شما در اداره موثر کشور و نه جمع متنوع مخالفین شما در ارائه راهکارهای منطقی و کارساز برای ایجاد تحولات لازم موفقیت چندانی نداشته ایم، با این تفاوت که اگر عدم توفیق مخالفین صرفا به قیمت از دست رفتن اعتبار و نفوذ کلامشان در میان مردم بوده است،‌حاصل جمیع سیاست های نافرجام شما چیزی جز ترویج فقر و ناامیدی برای توده های مردم در داخل و درگیری های بیمورد و انزوای بیشتر در خارج نبوده است.

    امروز، تذکرات قبلی شما برای لزوم اتکا به «اقتصاد مقاومتی»، با تشدید تحریم های اقتصادی آمریکا و پیش بینی تورم ۵۰ درصدی و رشد منفی ۶ درصدی صندوق بین المللی پول، با توجه به سیاست هائی که از سوی برخی ازمشاورین نزدیک شما تنظیم و پیاده شده، میزان کارآیی خود را نشان داده است. این برنامه حمایت شده از سوی شما نه تنها باعث شکست و بی اعتباری دولت روحانی، بلکه مهمتر از آن باعث سرافکندگی و ناامیدی مردمی شده که برای خود و خانواده هایشان، به فردائی بعد از برجام برای کنار آمدن با جامعه بین المللی و پایان دادن به بحران های روزانه ای که تحت عناوین مختلف در ۴۰ سال گذشته،‌زندگی و آینده شان را به تباهی کشیده، امید بسته بودند. امروز پیش بینی از پیش تدارک یافته خودتان در این راستا، با این تاکیدکه تنها مردم عادی و بی پناهمان متحمل پرداخت تمام هزینه های آن هستند، کاملا به کرسی نشسته است.

    تاکید شما در پی انعقاد قرار داد برجام بر اینکه دولت دیگر مجوزی برای حل دیگر مسائل باقیمانده با آمریکا را ندارد، باعث شد که فرصت های مناسب آنزمان از دست برود؛ فرصت‌هایی برای پایان بخشیدن تدریجی به درگیری های برخاسته از شعارهای خسته کننده و زیانبخش با آمریکا که فقط و فقط در طول ۴۰ سال پیش به ضرر ملت ما تمام شده است. ظهور دولت جدید در واشنگتن و خروج متعاقب آمریکا از برجام و آغاز جنگ روانی تمام عیار آنها با ما و بکار انداختن تحریم های همه جانبه، صرفا فشار ها را بیشتر و علیرغم هر ادعائی که به ناچار از سوی مسئولین طرح می شود،‌عرصه را از همیشه تنگ تر کرده و ایران را فقط در مقابل دو گزینه جنگ و عواقب هولناک آن و یا تن دادن به مذاکرات اجباری، روبرو ساخته است.

    در حین مذاکرات برجام، در یکی از سخنرانی هایتان،‌شما اکیدا به ضرورت کنار زدن تحریم ها اشاره کرده و متذکر شدید که موافقت شما با روند مذاکرات در پیش، به آن علت بوده است. آیا امروز که فضا به مراتب از آنرمان آلوده تر است و دشمنان منطقه ای ایران با هزینه های سنگین مقامات آمریکائی را برای جنگ و بمباران ایران بطور مداوم و حسابشده تحریک میکنند، آیا راه دیگری جز نشستن و تن دادن به یک روند کارساز دیپلماتیک برای پیدا کردن توافقی منطقی و با عزت برای ایران باقیمانده است؟ ز

    جناب آقای خامنه ای
    من قضاوت صادقانه درباره کارنامه دولت های مختلف که زیر نظر شما مسئولیت اداره کشور و اساسا مقوله سازندگی در کشور و بهبود معیشت و رفاه و آینده مردم و نسل های بعدی ایرانیان بعهده داشته اند ـ بویژه در مقایسه با کشورهای همجوار و همسایه (به کنار از کشورهائی مانند کره جنوبی که از رقبای ما در ایام انقلاب محسوب میشدند) ـ را به خودتان واگذار می کنم.

    این را هم اضافه می کنم که شما در طول سی سال گذشته، برخلاف ارمان های اولیه خودتان و اظهاراتیکه در ارتباط با صاحیت خودتان در نشست معروف مجلس خبرگانی که رهبری شما را تائید نمود، بدون تائيد مستقیم مردم، ‌انگار پذیرای همان «ودیعه و موهبت الهی» شده اید که قبلا از سوی مردم به شخص شاه تفویض شده بود.

    جالب اینکه در طول این ایام،‌گرچه مردم هیچ زمان امکان دخالت در مسائلی که مربوط به شخص شما میشد را نداشته اند، ‌ولی این یک واقعیت غیر قابل انکار است که در هر فرصتی که امکان شرکت آزادانه در هر پروسه رای گیری به آنها داده شده، نتیجه این بوده که کاندیداهائی موفق به پیروزی شدند که در دورترین نقطه ممکن با شما قرار داشته اند و با تاکید ضمنی بر این واقعیت، توجه مردم را جلب کرده‌اند.

    علیرغم اینکه این روند منجر به یک شکاف خطرناک اجتماعی و سیاسی شد اما شما حتی با مقوله «آشتی ملی» هم مخالفت کرده‌اید! پیشنهادی که دو رئیس جمهور فعلی و اسبق بر ضرورت آن تاکید کرده‌اند اما بخشِ انحصار طلب حاکمیت، با بی توجهی کامل به عواقب نفرت و طغیان خشم مردم عادی، با طنز تلخش مدعی شده که «ما با کسی قهر نیستیم که بخواهیم آشتی کنیم».

    ولی حقیقت این است که قبل از هرنوع مصالحه با عوامل خارجی که قصد وارد ساختن انواع و اقسام صدمات به ایران ما می باشند،‌ما نیازمند مصالحه و همدلی میان خودمان هستیم. شما برخلاف گذشته و با عبرت از تاریحی که بی شک می تواند تکرار شود، می توانید در این زمان به زمینه توافق سازی و یکپارچگی میان ملت کمک کنید و مشوق آن باشید. امروز که خیلی ها به آینده ای بعد از شما می اندیشند،‌شما به مانند «فرانکو در اسپانیا» یا «د ـ کلرک در آفریقای جنوبی»، می توانید زمینه را برای استقرار حکومتی مرکب از برگزیدگان واقعی مردم برای دوران بعد از خودتان آماده کنید و اساسا از هم اکنون در پی آغاز یک بحث ملی با شرکت شخصیت های اندیشمند و خیر اندیش و مورد اعتماد جامعه باشد تا فضای موجود «فصل» را به فضای «وصل» تعییر دهد.

    جناب آقای خامنه ای
    بنیانگذار جمهوری اسلامی در پاسخ به هشدار خیرخواهانه قائم‌مقامش درباره قضاوت تاریخ نوشته بود: «ما باید تمام عشق‌مان به خدا باشد نه تاریخ». اما امیدوارم شما این نکته را دریافته باشید که «عشق به خدا» نه به خطر انداختن جان مردم و آینده کشور را توجیه می‌کند و نه هرگز جایگزین مسئولیت اخلاقی رهبران می‌شود. پاسخگویی به تاریخ، در واقع پاسخگویی به امروز است و آیندگان هم درباره نتایج فاجعه‌بار ندیده گرفتن این مسئولیت است که قضاوت می‌کنند.

    پس بیائید تا دیر نشده، با پشتیبانی در برداشتن این قدم بزرگ و خیرخواهانه، بحران کنونی را قبل از اینکه به فاجعه ای از دست خارج شده برسد، به فرصتی برای تامین وحدت و یکپارچگی ملت ایران تبدیل کنیم. فراموش نکنید که در انتهای هر جنگی سرانجام باید به یک صلح و آشتی رسید. بیائید و با استفاده از تجربیات تاریخ که در گذشته به حکومت هائی منسجم تر از حکومت شما رحم نکرده،‌بجای سپردن سرنوشت ایران به دست نزدیکان و چند سردار مورد اعتمادتان، از گزینه پیدا کردن راه حلی اساسی که در ضمیر امروز و فردای کشور خواهد ماند حمایت کنید.

    مهرداد خوانساری
    اول خرداد ماه ۱۳۹۸

    کلیک کنید برای بزرگ کردن تصویر

    قلدری آمریکائی و دیپلماسی ایرانی

    یکی از پیامدهای تاسف انگیز انقلاب اسلامی، سیر سریع و کاملا غیر ضروری ‌تیرگی روابط ایران با آمریکاست که بابت آن، ملت ایران در ۴۰سال کذشته هزینه بسیار سنگینی را بی جهت تحمل کرده است.

    علیرغم اینکه آمریکا در زمره نخستین کشورهای جهان بود که «دولت موفت انقلاب اسلامی ایران» را به رسمیت شناخت‌،‌اما امروز دیگر بر کسی پوشیده نیست که آغاز سیاست آمریکا ستیزی، وسیله موثری بود تا انحصار طلبان فعلی که بدنبال «پاکسازی» و حذف تمام شرکای انقلابی کم و بیش سکولار و غیر مذهبی خود از مراکز قدرت و بطور کلی صحنه سیاسی داخلی کشور بودند،‌بتوانند موقعیت خود را تثبیت نمایند. به این ترتیب،‌اشغال سفارت آمریکا و گروگانگیری اتباع آن کشور،‌سیاستی که حد اقل تا ۱۰ سال پس از آزادی گروگانهای سفارت آمریکا در تهران ادامه داشت و برخلاف تمام موازین بین المللی محسوب می شد، باعث تحمیل صدمات غیرقابل محاسبه‌ای شد که ملت ایران بعد از ۴۰ سال، کماکان درگیر پرداخت هزینه آنهاست.

    برای اینجانب که کار دیپلماتیک خود را در اوایل دهه ۷۰ میلادی بعنوان کارآموز سیاسی و سپس وابسته مطبوعاتی در سفارت ایران در واشنگتن آغاز کردم،‌با تماشای این سقوط نجومی که در ۴۰ سال اخیر در روابط دو کشور رخ داده است،‌این وضعیت را حاصل یکی از بزرگترین اشتباهاتی می‌دانم که با مشارکت افرادی بی تجربه زیر پوشش انقلاب، سرنوشت و آینده ایران و مردم کشورمان را از همان روزهای ابتدائی به بیراهه و عاقبت نامعلومی کشانده است.

    بدتر از این تجربه، تحولاتی است که ما طیّ ۴۰ سال گذشته در صحنه داخلی آمریکا، شاهد آنها بوده‌ایم که مهمترین آن گسترش طیفی وسیع در سراسر آن کشور، از تمام گروه بندی های سیاسی (اعم از دموکرات و جمهوریخواه) است که «ایران ستیزی»، بخشی از خوراک و شعار روزمره شان شده است. ادامه و تشدید این روند نامطلوب، بویژه در کنگره آمریکا و برخی از مراکز عمده پژوهشی آن کشور که با حمایت مالی قوی دشمنان منطقه ای ایران نیز تقویت میشود، در حالی است که بسیاری از عناصر انقلابی ما که از دیوار سفارت آمریکا بالا رفته و مست شعارهای فراموش شده «ضد امپریالیستی» آنزمان بودند، امروز به برآوردهای جدید و معقولی رسیده‌اند که تامین منافع ملی ایران را در صدر هر ملاحظه‌ای قرار می‌دهد.

    رسیدن مردم ایران به آینده‌ای درخشان، همراه با صلح و امنیت و یکپارچگی کشور،‌شکوفائی اقتصاد و زندگی بهتر برای توده‌های مردم (نه اقتصاد مقاومتی و ادامه «زندگی بخور و نمیر») عملی نیست مگر آنکه این دو بستر محقق شود: نخست رسیدن به نوعی آشتی ملی در داخل و دیگر، ایجاد توازن در سیاست خارجی کشور و کاهش میزان اتکا به چین و روسیه با عادی سازی بیشتر روابط ایران با جهان و بویژه آمریکا به گونه‌ای که به برداشتن تمام تحریم‌های اقتصادی علیه ایران منتج شود. این نتیجه تنها از طریق مذاکره و نه ادامه تهدیدات و یاوه‌گوئی‌های طرفین به دست خواهد آمد. این که آمریکا (و همچنین دوستانش در منطقه)‌علیرغم تمام شعارها و تهدیداتش،‌خواستار آغاز یک درگیری جدید و درازمدت و پر خرج در خاورمیانه نیست، زمینه خوبی برای این است که گزینه مذاکرات به نتیجه برسد. این هنر سیاست خارجی ایران است که بتواند با استفاده از تمام استعدادهای موجود، از قبل، تصویری از مندرجات و نکات اصلی یک توافق دوام پذیر، قابل قبول و در عین حال مبتنی بر عزت و منافع ملی را مشخص کند تا قدم‌های لازم بعدی به پیش گذاشته شود. اهمال در پیاده کردن چنین راه حلی فقط منجر به ادامه بیشتر مصیبت و بیچارگی مردم و آینده نامعلوم کشور خواهد شد.

    ناکامی رفتار نامتواضع و نامتوازن آمریکا
    تشدید جنگ روانی پرزیدنت ترامپ علیه ایران که با خروج آمریکا از برجام و تجدید تحریم‌های اقتصادی و دیگر فشارهای سیاسی و دیپلماتیک شدت یافته است‌علیرغم سرنوشت نامعلوم آن، بی شک باعث خشنودی دشمنان منطقه ای ایران مانند اسرائیل و عربستان سعودی و برخی از نیروهای «اپوزیسیون» در خارج از کشور شده است.

    گرچه دولت آمریکا از یکسو به زبان‌های مختلف نوید پیگیری سیاست‌هائی را می‌دهد که خواستار براندازی نظام حاکم بر ایران است اما همزمان پرزیدنت ترامپ بارها خواستار این شده که همین حاکمیت فعلی، قدم به پیش بگذارد و به منظور رسیدن به توافقی وسیعتر از برجام، از گزینه مذاکره مستقیم با آمریکا بهرمند شود؛ سیاست دوگانه‌ای که رقبای منطقه ای و برخی از مخالفان در تبعید جمهوری اسلامی را بشدت نگران کرده است.

    البته علائم و سخنان متضادی که اخیرا از واشنگتن دریافت شده، احتمالا برای مسئولان جمهوری اسلامی هم تا حدودی گیج کننده بوده است. به‌طور مشخص، در حالیکه همه جناح‌های سیاسی در رد کامل نحوه برخورد و بخصوص مطالبات حداکثرگرای آمریکا و بویژه مندرجات «۱۲ ماده‌ای» وزیر خارجه آن کشور، همصدا و یکسو هستند اما در ارتباط با‌مقوله مذاکره مستقیم با آمریکا با هدف رفع موانعی که بازسازی اقتصاد ایران را مختل نموده و مانع از بهبود اوضاع معیشتی مردم شده است بی شک نه تنها تفاهمی در کار نیست بلکه اختلاف نظر و برخوردهای متفاوت در عالی ترین سطوح پیرامون این امر کاملا محسوس است.

    امروز برخی از مقامات ارشد در جمهوری اسلامی که نگران اوضاع بغرنج اقتصادی و وضعیت وخیم زندگی و نارضایتی های روزمره مردم ناشی از گرانی، بیکاری و فساد ‌هستند سخت مایلند تا در صورت امکان بتوانند به راه حل‌های تازه برای پایان دادن به اختلافات ۴۰ ساله ایران با آمریکا که همزمان زمینه ساز نقض تمام تحریم اقتصادی آمریکا علیه ایران باشد،‌برسند. برخی دیگر اما،‌با تکیه بر پشتیبانی موثر رهبر جمهوری اسلامی، ضمن تاکید برادامه سیاست «آمریکا ستیزي» بر این باورند که هرگونه تجدید روابط با آمریکا، فرایندی را آغاز خواهد ساخت که به موجب آن، منافع و سلطه کامل آنان در کنترل و اداره امور مملکت بطور غیر قابل بازگشتی تغییر خواهد کرد.

    با پشتیبانی معنوی روسیه،‌چین وکشورهای اروپائی، انتظار می‌رود که جمهوری اسلامی به احتمال زیاد توانائی تحمل فشارهای همه جانبه آمریکا، حداقل تا پایان دوره کنونی ترامپ در کاخ سفید را داشته باشد. دولت آمریکا در راستای تلاشش برای منزوی ساختن ایران،‌عملا با نقض تعهدات و امضایش در قبال برجام (قانون شکنی مشخصی که به قانون شکنی ایران هنگام اشغال سفارت آمریکا شباهت دارد) بیشتر از آنکه موجب انزوای جمهوری اسلامی گردد، خودش را در میان بازیکنان اصلی و دیگر امضا کنندگان قرارداد برجام منزوی ساخته است.

    به این ترتیب،‌در صورت عدم دسترسی آمریکا به دستآوردهای ملموس و تکان دهنده علیه ایران، اوضاع و احوال احتمالا به صورتی رقم خواهد خورد که اثرات نافرجام سیاست های تبلیغاتی و تهدیدات پیگیر دولت ترامپ، عملا گریبانگیر خودش خواهد شد و خدشه‌ای جدی به اعتبار دولت وی وارد خواهد ساخت؛ آن هم در زمانیکه توجه اصلی همه مقامات متوجه انتخابات ریاست جمهوری پیش رو است.

    همچنین باید در نظر داشت که در سطح منظقه نیز، هر نوع پیش بینی که توانائی ایران برای ایستادگی و مقاومت در مقابل فشارهای آمریکا را دست کم بگیرد، ‌محاسبه غلطی خواهد بود. به ویژه اینکه در اوضاع و احوال کنونی،‌حل و فصل تمام مجادلات و درگیری های کوچک و بزرگ منطقه بدون مشارکت و همکاری مستقیم ایران عملی نیست. در واقع ،‌اتفاقات و حوادث چند سال اخیر در منطقه،‌از فروپاشی عملی شورای همکاری کشورهای خلیج فارس گرفته تا جنگ طلبی بلندپروازانه و نیم بند و دوام ناپذیر کشورهائی چون عربستان سعودی و امارات متحده عربی در یمن همزمان با اقدامات گستاخانه و تهدید آمیز آنها در قبال کشورهای کوچکتر چون قطر، همه و همه تا حدود زیادی بر خلاف تصور، به نفع مواضع و گسترش نفوذ ایران در منطقه انجامیده است.

    رویدادهای اخیر مانند دخالت مقامات عالیرتبه عربستان سعودی در قتل هولناک جمال خاشقجی همراه با ماجراجوئی‌های مضحک کشور کوچکی چون امارات متحده عربی که برای توسعه «حضور نظامی»اش از «کرانه‌های خلیج فارس تا شاخ آفریقا» است نه تنها در انظار رهبران بسیاری از کشورهای عرب منطقه باعث کاهش ایرادات قبلی به ایران شده بلکه تا حدودی انگیزه‌های منطقه‌ای ایران را حداقل توجیه ساخته است.

    تحریم‌های اقتصادی آمریکا علیه ایران که با افزایش تورم و بیکاری و فساد بیش از پیش همراه خواهد بود،‌قطعا بر زندگی شهروندان عادی که قربانیان اصلی اینگونه فشار ها هستند،‌بسیار تاثیر گذار خواهد بود ولی این الزاما بدین معنا نیست که جامعه ناراضی در ایران توانائی ایجاد شرایطی را داشته باشند که به تغییراتی در سیستم حکومتی ایران بینجامد که مورد میل واشنگتن و دوستانش در منطقه است؛ به ویژه با توجه به این واقعیت که در شرایط کنونی حاکمیت در ایران نه تنها در انزوای بین المللی قرار ندارد بلکه بر عکس از پشتیبانی معنوی و حتی الامکان عملی و آشکار چین و روسیه و اتحادیه اروپا نیز برخوردار است.

    همچنین، ‌برخلاف تصورات متعارف،‌بسیاری از کشورهای کوچکتر عربی در منطقه خاورمیانه و بویژه در خلیج فارس،‌خود نگران ایجاد شرایطی هستند که احتمالا با تضعیف موقعیت ایران در منطقه و قدرتمندتر شدن عربستان، آنها را اجبارا بیش از همیشه به تبعیت از حکام مغرور و سرکش عربستان سعودی بکشاند. چنین رویدادی از دید کشورهائی چون قطر و عمان به مراتب تهدید بیشتری از ایران برای استقلال و اقتدار آنها خواهد بود. همینگونه ملاحظات در محاسبات کشورهائی چون ترکیه و عراق هم وجود دارد که هر یک دارای روابط اقتصادی نزدیک وقابل ملاحظه‌ای با ایران هستند و همزمان با مسائل و مشکلات مشترکی در ارتباط با برخی از اقلیت های قومی و مذهبی نیز دست و پنجه نرم می کنند.

    گزینه‌ای بهتر
    منافع ملی ایران ایجاب می‌کند که تمام مسائل مربوط به روابط میان ایران و آمریکا در ترازوی اولویت‌های جاری سنجیده و بازنگری شود و نه بر پایه رویدادهائی که بیش از ۴۰ سال پیش رخ داده است.

    در مخالفت با این نگاه، گروه‌بندی‌های کوچکتری هستند که عملا، بیشتر اهرم‌های کلیدی قدرت واقعی در ایران، زیر نظارت مستقیم آنهاست. این گروه‌ها که هرگز از تائید و پشتیبانی مستقیم مردم ایران در هیچ پروسه انتخاباتی بهره مند نبوده‌اند، ادامه دشمنی آشتی ناپذیر با آمریکا را بهترین استتار برای حفاظت از موقعیت و قدرت بی تناسب و نامشروعشان در زندگی سیاسی ایران می‌بینند.

    ایالات متحده، به جای پیاده کردن سیاست‌های منطقی که بتواند از این تفاوت‌ها به نفع عادی‌سازی روایط میان دو کشور و ایجاد فضائی بهتر برای حفظ صلح و ثبات در خاورمیانه، بهره گیری کند، تاکنون با روشی که بیشتر جنبه «شعار و تهدید» داشته،‌نه تنها کوچکترین فرقی میان دوستان بالقوه و دشمنان کمر بسته در صحنه سیاسی ایران نگذاشته، بلکه عملا باعث ایجاد نوعی اشتراک مساعی میان این جناح‌های کاملا نامتجانس شده که بطور مشترک خود را مورد تهدید آمریکا می‌بینند.

    از این رو آمریکا می‌تواند بجای بزرگ‌نمایی و پافشاری در استفاده از ابزارهای فشار، توجه مقامات و مردم ایران را به سوی مندرجات یک توافق نهائی جامع و عادلانه برای پایان دادن به اختلافات انباشته شده ۴۰ سال اخیر سوق دهد؛ توافقی که ضمن تضمین مصالح و منافع فیمابین و بویژه نوید بهبود اوضاع اقتصادی در ایران ، بستر استقبال از گزینه مذاکره دوجانبه از سوی مسئولان سیاست خارجی ایران را توجیه و هموار کند.

    کلیک کنید برای بزرگ کردن تصویر

    ایران و آمریکا؛ آینده‌ای فراتر از ترامپ و خامنه‌ای
    مهرداد خوانساری

    آغاز آخرین بخش تحریم‌های اقتصادی آمریکا علیه ایران در حال حاضر تبدیل به بهانه و دست آویز تازه و مناسبی شده است برای کسانی که حفظ قدرت و بقاء حکومتشان را منوط به ادامه سیاست مقابله با آمریکا و متحدین منطقه‌ای آن تعریف می‌کنند.

    این راز پنهانی نیست که هدف از «نرمش قهرمانانه»‌ی آیت‌الله خامنه‌ای و حمایت او از مذاکراتی که در نهایت به عقد قرارداد برجام با کشورهای ۵+۱ ‌انجامید، کاهش عواقب فلج‌کننده‌ی تحریم‌های همه‌جانبه بین‌المللی بر اقتصاد ایران بود. با این حال آقای خامنه‌ای هرگز موافق نبود که از مذاکرات برجام به عنوان قدمی به سوی ادامه مذاکرات با ۵+۱ و به ویژه دولت آمریکا به منظور حل دیگر مشکلات ایران با جامعه بین‌المللی استفاده شود؛ به همین خاطر، او آگاهانه به دولت روحانی دستور داد تا از هرگونه ارتباط دیپلماتیک بیشتر با دولت آمریکا امتناع ورزد و در همان زمان با تکرار شعارهای ۴۰ساله‌ی نظام مبنی بر اینکه رهبران و دولت آمریکا تحت هیچ شرایطی قابل اطمینان نیستند، مقوله «اقتصاد مقاومتی» را در سرلوحه سیاست اقتصادیش قرار داد؛ با این استدلال که ایران باید در هر شرایطی خودکفا و مستقل باشد.

    به این ترتیب، رهبری به جای کمک به منظور پایان بخشیدن به انزوای سیاسی ایران و وسعت دادن به گزینه‌ها و باز کردن افق اقتصادی کشور، آزموده‌ها را دوباره آزمود و با تکرار روش‌های شکست‌خورده و شعارهای کهنه و رنگ باخته،‌عملا به اقتصاد ایران ضربه زد و آن را بیش از همیشه به «هژمون‌های خودمحور، سود جو و فرصت‌طلب» مانند چین متکی و وابسته کرد. اصرار بر این روش تا کنون حاصلی جز بی اعتبار کردن دولت روحانی و منحرف ساختن تلاش‌های دولت او برای بازسازی اقتصاد آسیب دیده کشور نداشته است.

    در سایه‌ی خروج یکجانبه آمریکا از برجام،‌همراه با زورگوئی های اخیر وسوء استفاده احتمالی آمریکا از قدرت نامتواضعش در برابر ایران، برخی از همفکران و نزدیکان رهبری،‌نگران از عواقب تحولاتی که می‌تواند احیانا احاطه کامل آنها بر اهرم‌های کلیدی قدرت را برهم زند، مواضع و تهدیدات اخیر دولت ترامپ را مستمسکی برای ستایش از «پیش‌بینی‌های مدبرانه و فراستِ» آقای خامنه ای و تائید مواضع تند و آشتی ناپذیر او در مواجهه با آمریکا قرار داده اند. در دوران صدام حسین و تحریم عراق نیز،‌همپالگی‌های صدام و یا الیت سیاسی وابسته به حزب بعث، هزینه سیاست‌های غلط و انعطاف ناپذیر او را نپرداختند؛ بلکه این مردم عادی بودند که در ویرانی عراق سنگینیِ همه تاوان‌ها را بر دوش کشیدند.

    گرچه تحریم‌های اقتصادی یا دیگر تاکتیک‌های سیاسی آمریکا احتمالا نتواند در ۱۲ تا ۲۴ ماه آینده در ایجاد تغییرات بنیادین تاثیر گذار باشد،‌ولی تردیدی نیست که تشدید فشار‌های اقتصادی می‌تواند نهایتا ثبات داخلی ایران را برهم زند و جامعه ایران را بسوی ناآرامی‌های اساسی با عواقبی هولناک و غیر قابل پیش‌بینی سوق دهد.

    بدیهی است که در چنین شرایطی، منافع بازیکنان اصلی در صحنه سیاسی ایران ایجاب می‌کند که آنها به بنای ساختار و چارچوبی بیندیشند که فارغ از منویات و مداخلات نسنجیده و انگیزه‌های خودشیفته‌ای باشد که از سوی رهبران دو کشورِ ایران و آمریکا مطرح می‌شود.

    پشتوانه اصلی چنین ساختاری نمی‌تواند متکی بر این تفکر واهی و غلط باشد که قدرت اصلی مردم ایران در میزان سازگاری و مقاومت آنها در مقابل سختی‌هائی است که در انزوا و فشارهای اقتصادی بر آنها تحمیل می‌شود. بلکه الگوی مورد نظر باید در راستای چارچوبی باشد که با اتکاء به نفس دادن هرچه بیشتر به مردم، گزینه‌هائی را در مقابل آنها قرار دهد که بتواند امکان نجات از مشکلات، بازسازی و شکوفائی اقتصاد کشور و استیفای حقوق مشروع شهروندان همراه با جایکاه شایسته ایران را در سطح جهانی فراهم کند.

    روشن است که امکان پیاده کردن چنین سرانجامی تا زمانیکه ایران درگیر یک جنگ تمام عیارِ اعلام نشده با آمریکا باشد، نمی‌تواند هرگز عملی شود. اما نگاهی اجمالی به آینده‌ای فراتر از خامنه‌ای و ترامپ، در فضائي فارغ از شعارپراکنی‌های بی معنی و خواسته‌های حداکثرگرا، هیچ دلیلی وجود ندارد که ایران و آمریکا نتوانند اختلافات ۴۰ ساله خود را پشت سر بگذارند و به توافقی جامع و قابل قبول نائل آیند که ضمنا مقوله تحریم‌های اقتصادی آمریکا را نیز به کلی منتفی سازد.

    آیت‌الله خامنه‌ای،‌به ویژه در سال‌های اخیر، کشور را به گونه‌ای رهبری و هدایت نموده که تمام دستآوردهای دیپلماتیک ایران و به ویژه قرارداد برجام را بی‌خاصیت کرده و ملت ایران را با سرنوشتی روبرو ساخته است که حاصل آن فقط درد و رنج و فداکاری‌های غیر ضروری است.

    امروز زمان آن فرارسیده است که مسیر دیگری برای تامین و تضمین آینده‌ای امن و شکوفا برای مردم ایران دنبال شود که نه از تسلیم و تخفیف بگذرد و نه به تحریم و تحریک دامن بزند. چنین آینده‌ای را می‌توان با پیگیری مقوله «آشتی ملی» در داخل، با ترویج راه‌حل‌های مسالمت آمیز از طریق گفتگو و توافق میان همه جناح‌های کلیدی و پیگیری دیپلماسی موثر در عرصه بین‌المللی برای مملکت میسر ساخت. حاصل چنین ترکیبی می‌تواند با حفاظت از منافع ملی و تامین رفاه شهروندان،‌به تنش زدائی‌های منطقه‌ای و بین المللی و همکاری‌های سیاسی و اقتصادی متقابل بینجامد وجایگزین سیاست‌های کنونی شود.

    کلیک کنید برای بزرگ کردن تصویر

    صدای اعتراض و بحرانِ ناشنوایی
    محمد‌جواد اکبرین

    شاید شاهِ ایران تنها کسی بود که طی نیم‌قرن اخیر (هر چند دیر) اعتراف کرد که صدای اعتراض مردم را شنید! تا پیش از آن نه تنها منکر بحران و اعتراض بود بلکه چنانکه خود در کتاب «مأموریت برای وطنم» نوشت اعتراض را به افراد اندکی نسبت می‌داد و آن را نشانه وجود آزادی می‌دانست:«گاھی از دھان یکی از افراد ملت صدائی بلند می‌شود که می‌گوید در ایران آزادی وجود ندارد. ولی همین عبارت که بدون ترس از مجازاتِ آزادانه اظهار شده خوددلیل قاطعی بر وجود آزادی است».

    در دهه اخیر وقتی اعتراضات در لیبی بالا گرفت قذافی در سخنرانیِ معروفِ «بیت بیت! زَنکه زَنکه» تهدید کرد خانه به خانه‌ی کشور را از «موش‌های مخالف» پاکسازی می‌کند! در تونس و مصر، بن‌علی و مبارک بی‌آنکه به شنیدنِ صدای مردم اعتراف کنند در سکوت مجبور به کناره‌گیری شدند، همان روزها بشار أسد در مصاحبه با وال‌استریت‌ژورنال گفت «این وضعیت به سوریه نمی‌رسد زیرا در پنج دهه حکومتِ حزب بعث، رابطه محکمی میان مردم و حکومت وجود داشته و هیچ نارضایتی عمومی وجود ندارد»! (۳۱ ژانویه ۲۰۱۱) آن روزها سوریه بیش از دوهزار زندانی سیاسی داشت و تنها دو ماه بعد از این مصاحبه، مردم «درعا» به خیابان ریختند و اعتراض‌ها شهر به شهر رفت تا نوبت به “بازى با برگ تروریسم” رسید.

    در بحرین، حکومتِ آل‌خلیفه، رهبر مخالفان (شیخ عیسی قاسم) را حصر خانگی کرد و پس از قتل و حبس پاره‌ای از معترضان اعلام کرد که ایران پشت تمام این اعتراض‌هاست؛ یعنی تکرار همان اتهامِ کهنه و تاریخیِ «توطئه‌ی دشمن» که در موارد مشابه مطرح می‌شود. در اعتراضات سال ۸۸ ایران نیز آیت‌الله خامنه‌ای نخست میلیونها معترض را به «خون و خشونت» تهدید کرد و گفت رهبران اعتراضات «چه بخواهند چه نخواهند مسئول خون‌ها و خشونت‌هایند»؛ (نمازجمعه‌ی ۲۹خرداد۸۸) سپس معترضان را «فتنه‌گر» خواند و بعد از پیروزی نامزدِ مورد حمایت اصلاح‌طلبان در سال ۹۲، اتهام «نفوذ» هم به فتنه اضافه شد! سرانجام در اعتراضات دی‌ماه ۹۶ رهبر جمهوری اسلامی نزدیک به ۴۰روز پس از اعتراضات گفت: «در همه‌ زمینه‌ها، پیشرفت اتفاق افتاده اما در زمینه‌ عدالت باید کار کنیم و باید از مردم و خدا عذرخواهی کنیم». (۲۹بهمن ۹۶) رسانه‌ها و تحلیلگران این جمله را به معنای پذیرش بحران و اعلام اعتذار از سوی رهبری تفسیر کردند اما سخنرانی‌های مختلف او نشان می‌دهد مطلقا منظورش چنین چیزی نبوده است:

    یک: انکار مردم
    پیش از هر چیز، رهبر جمهوری اسلامی در همین سخنرانی ۲۹ بهمن‌ماه منظورش از مردم را توضیح داد و گفت: «مردم چه کسانی‌ هستند؟ مردم همان کسانی هستند که حماسه‌ی بیست‌ودوّم بهمن را به وجود می‌آورند؛ مردم اینها هستند. اگر میخواهید حرف مردم را بفهمید، گوش کنید ببینید اینها چه میگویند. مردم آن کسانی هستند که بعد از آنکه یک تعدادی اغتشاشگر وارد میدان میشوند، اگر هم اعتراضی داشتند، به مجرّدی که می‌بینند شعار اغتشاشگر را، خودشان را کنار میکشند. بعد در روز نهم دی می‌آیند در میدان شعار خودشان را میدهند. مردم اینها هستند؛ اشتباهی نگیرند مردم را». همین کافی بود تا نشان دهد او برای سایر اصناف مردم نه تنها ارزشی قائل نیست بلکه حتی وجودشان را انکار می‌کند.

    دو: قرائتِ «شتُر»ی از اعتراضات
    دو ماه پس از اعتراضات دی ماه (۱۷اسفند ۹۶) آن را به «اتاق فکر دشمن» نسبت داد و با اشاره به مثلِ «شتر در خواب بیند پنبه دانه» آن را نتیجه‌ی «غلط زیادی دشمن» خواند و گفت:

    «در همین چند ماه قبل از این، به قول خودشان در اتاق فکر-یعنی گروه‌های فکری ویژه- دُور هم نشستند، بحث کردند، تلاش کردند، برای جمهوری اسلامی برنامه‌ریزی کردند، زمان هم معیّن کردند، دی‌ماه، بهمن‌ماه، اسفندماه -یعنی همین ایّامی که من و شما در آن هستیم- که در دی‌ماه این کار را میکنیم، در بهمن این کار را میکنیم، در اسفند هم این کار را میکنیم، تا آخر سال هم بساط جمهوری اسلامی را جمع میکنیم. خب، شتر در خواب بیند پنبه‌دانه! در دی‌ماه دیدید ملّت ایران چه‌جور جواب دادند؛ در بهمن‌ماه دیدید ملّت ایران چه‌جور جواب دادند! در اسفند‌ماه هم که الان هستیم، ملّت ایران آماده است؛ ملّت ایران هر متجاوزی، هر متعرّضی و هر غلط‌زیادی‌کنی را به جای خود می‌نشاند». او در همین سخنرانی گفت که به این «فعالیت‌های دشمن» افتخار می‌کند: «این مایه‌ی افتخار ما است. اگر علیه ما فعّالیّت نمیکردند، ما احساس نمیکردیم که تا این حد مورد لطف الهی قرار داریم».

    سه: «نتیجه‌ی حقیر»
    در حوالی اعتراضات دی‌ماه ۹۶ وقتی اعتراض به حجاب اجباری فراگیر شد و در شهرهای مختلف کشور از طریق «چهارشنبه‌های سفید» و سپس «دختران خیابان انقلاب» خود را نشان داد این حرکت را تحقیر کرد: «مثلاً فرض کنید چهار دختر فریب بخورند و در خیابان حجابشان را بردارند. این‌همه خرج، این‌همه زحمت، این‌همه فکر، پشت سر این کار است، دارند تلاش میکنند، [امّا] تلاششان عقیم است؛ نتیجه‌اش این است که چهار نفر -حالا چهار دختر در گوشه کناری- فریب بخورند…و این روسری را از سرشان بردارند یعنی مثلاً ما چه شدیم! نتیجه‌ی همه‌ی آن تلاش، خلاصه میشود در این نتیجه‌ی کوچکِ حقیر». (۱۷ اسفند۹۶)

    چهار: از «عکس سوخته» تا «پرچم سوخته»
    وقتی هنوز عاشورای ۸۸ نرسیده بود و آیت‌الله خامنه‌ای بهانه‌ای به اسم «عاشورا و امام حسین» نداشت تا فرزندان بسیجی‌اش را تحریک کند گفت: «بیایند توی دانشگاه، به عکس امام اهانت بکنند…یک چنین اهانتی، یک چنین کار بزرگی انجام بدهند…یک چنین گناه بزرگی انجام بگیرد؛ به امام اهانت بشود، به عکس امام اهانت بشود. این، کار کمی نیست؛ کار کوچکی نیست» (۲۲ آذرماه۸۸) تا نوبت به نمایشنامه‌ی عاشورا رسید؛ هم عاشورا بود، هم هفتمین روز درگذشت آیت‌الله منتظری بود، هم داغ شهدای جنبش سبز تازه بود. چاره‌ای نداشتند جز اینکه بازی را بر هم بزنند. تجربه‌اش را هم داشتند؛ در عاشورای سال ۷۶، وقتی نگران انتخاب خاتمی شدند در یکی از خیابان‌های تهران یک کارناوال رقص و شادی با امنیت کامل به راه افتاد و همان شب فیلم‌شان به عنوان «طرفداران خاتمی» پخش و توزیع شد. طبیعی بود مردمی که خانواده‌های‌شان هر روز از تجاوز کلامیِ گشت ارشاد در عذابند نمی‌توانستند باور کنند که تهران ناگهان عصر عاشورا «تهرانجلِس» بشود! و خاتمی انتخاب شد. بنابر این آیت‌الله خامنه‌ای به خرج کردن «امام حسین» اکتفا نکرد و نیاز به هیجان بیشتر داشت. در ۲۷ مردادماه ۸۹ گفت: از هفت‌سال قبل «آن زن سیاهپوستِ مشاور رئیس‌جمهور آمریکا صریحاً گفت ما از هر اغتشاشی و شورشی در تهران حمایت می‌کنیم». دو ماه بعد (۲۷ مهرماه۸۹) ادعا کرد معترضان «پایگاه بسیج را گلوله‌باران کردند»! تصویری به بزرگیِ اینکه گویی یک جریان مسلح در وسط تهران پایگاهی را گلوله‌باران کرده باشد آنقدر متوهمانه بود که حتی رسانه‌های سپاه هم بعد از سخنرانی رهبری به استعداد ایشان در تولید خبر پی بردند و از قول ایشان آن را منتشر کردند تا دو سال بعد که ‌رهبری رسما اعتراضات را «میکروب‌های سیاسی و اجتماعی‌» خواند (۱۹ مهرماه ۹۱) ورژن اعتراضات ۸۸ هر سال آپدیت شد و از «گلوله‌باران پایگاه بسیج» در سخنرانی بعدی به «لخت کردن بسیجی» رسید و به تعبیر خودش «حاشیه‌ها»یی مثل رد شدن ماشین نیروی انتظامی از روی مردم و کشتار دهها معترض و گواهی حداقل پنجاه‌وشش خانواده که سکوت را شکسته و مصاحبه کرده‌اند و چهار نفری که در کهریزک زیر شکنجه‌ جان داده‌اند و پزشک کهریزک که اتفاقی یک روز مُرد… اینها دیگر چندان مهم نبود. این بار در اعتراضات دی‌ماه ۹۶ نوبت به برجسته کردن آتش زدن پرچم ایران رسید. گویی تحریک از طریق نمادهای مذهبی دیگر کارساز نبود و باید به نمادهای ملی چنگ می‌زد. بنابر این گفت که معترضان «از یک طرف شعار جانم فدای ایران سر دادند و از طرف دیگر پرچم ایران را آتش زدند».(۱۹ دی۹۶)

    پنج: طلبکاری به جای پاسخگویی
    برخی از مسئولان نظام از جمله فرمانده سپاه اعتراضات دی‌ماه را به تلاش‌های جریان احمدی‌نژاد نسبت دادند؛ جریانی که ماههاست تندترین اعتراضات را به قوه قضاییه و حتی رهبری مطرح کرده است و به عبارت دیگر از دولت «نزدیک» به رهبری و جریان «بابصیرت» به یکی از مخالفان حاکمیت تبدیل شده است. یک روز قبل از شروع اعتراضات دی‌ماه، رهبر جمهوری اسلامی با انتقاد تند از این جریان (بدون نام بردن از احمدی‌نژاد) گفت آنها «حق ندارند نقش اپوزیسیون را بازی کنند» و افزود: «بنده‌ای که امکانات دراختیارم هست نمی‌توانم مدعی باشم،من باید پاسخگو باشم که با این امکانات چه کرده‌ام. به‌جای اینکه پاسخگویی کنم، نقش مدعی را علیه این و آن بازی کنم» (۶ دی۹۶)

    شاید بتوان این سخنرانی آیت‌الله خامنه‌ای⁩ را مهمترین سخنرانیِ او در سه دهه رهبریش دانست! چون حاصل کارنامه‌ی خود را روایت می‌کرد. او گفت: «نمی‌شود که انسان یک دهه همه‌کاره کشور باشد، بعد یک دهه بعدی تبدیل شود به مخالف‌خوان کشور». و مخاطب حق داشت با خود بیندیشد: نمی‌شود که انسان یک دهه نظرش به نظر دولتی نزدیک باشد و منتقدانِ آن دولت را نادان بخواند و بعد از سالها وقتی پیش‌بینی همان منتقدان محقق شد به روی خودش نیاورَد! نمی‌شود که انسان سه دهه والیِ مطلق یک کشور و سیاستگذار اصلی نظام باشد ولی برای هزینه‌ی طبیعیِ اجرای همان سیاست‌ها از دولت‌ها طلبکار باشد. نمی‌شود که کسی طیّ نزدیک به ۳۰سال رهبری‌اش حتی یکبار در برابر پرسش‌های مطبوعاتی و خبرنگاران حاضر نشود و هرگز درباره‌ی چگونگیِ هزینه‌های بیت و دفتر و خدَم و حشَم‌اش به مردم توضیح ندهد اما در همین سخنرانی دعوت به پاسخگویی کند و ملامت کند کسی را که «به‌جای پاسخگویی، نقش مدعی را علیه این و آن بازی می‌کند».

    او گفت: «متأسفانه در داخل هم گروهی با ناامید کردن مردم، متهم کردن، دروغ‌های شاخدارِ دشمن‌ساز را در ذهن مردم جا انداختن، درست همان کار دشمن را ادامه می‌دهند». منتقدان این سخنرانی حق داشتند بپرسند: چه کسی در این سالها بیشترین نقش را در «ناامید کردن مردم» داشت؟ چه کسی تک‌تک انتخاب‌های مردم را با دخالت مطلقه‌اش کم‌اثر کرد؟ چه کسی شور و نشاط جامعه‌ی جوان ایرانی را با فهمی مُندرس از اسلام و انسان به اضطراب و افسردگی کشاند؟ چه کسی با «دروغ‌های شاخدارِ دشمن‌ساز» اعتراضات میلیونیِ مردم در سال۸۸ را فتنه خواند و فاجعه کهریزک و کشتنِ فرزندان مردم را «مسائلی در حاشیه و گوشه و کنار» توصیف کرد؟ در واقع او بر سر «خود» فریاد می‌کشید و تمام انتقادهایش، حدیثِ نفس بود؛ حتی اگر به جای خودشکَنی، مُشت بر آینه می‌نواخت و قابی را می‌شکست که او را بی‌نقاب نشان می‌داد.

    شش: پاک کردن صورت مسئله
    حالا دیگر تنها مخالفان نظام و اصلاح‌طلبان نیستند که نسبت به وجود خفقان در کشور معترض‌اند. از طیفی از اصولگرایان تا جریان احمدی‌نژاد در مصاحبه‌های مختلف و با عبارات مختلف نسبت به این وضعیت اعتراض کرده و می‌کنند اما رهبری در آخرین سخنرانی نوروزی‌اش در مشهد درست مانند شاه ایران در دهه ۵۰، فقدان آزادی در کشور را انکار کرده و حتی صورت مسئله را پاک می‌کند:

    «از آزادی موجود استفاده میکنند و به دروغ میگویند آزادی وجود ندارد؛ رادیوهای بیگانه و تبلیغات بیگانه هم سخن آنها را بازتاب میدهند. واقع قضیّه این نیست؛ امروز در کشور ما آزادی فکر هست، آزادی بیان هست، آزادی انتخاب هست؛ هیچ‌کس به‌خاطر اینکه فکرش و نظرش مخالف نظرِ حکومت است، مورد فشار و تهدید و تعقیب قرار نمیگیرد. هرکس ادّعا کند که من مورد فشار قرار گرفته‌ام چون عقیده‌ام در فلان مسئله برخلاف عقیده‌ی حکومت بوده، هرکس این‌جور ادّعایی بکند، دروغ گفته؛ چنین چیزی نیست. افراد متعدّد در رسانه‌های مختلف، افکارِ گوناگونِ ضدّ حکومت را -که عقیده‌شان است- ابراز میکنند و کسی هم با اینها کاری ندارد؛ بنا هم نیست که کسی متعرّض اینها بشود. آزادی بیان هم هست؛ میتوانند بگویند».(۱ فروردین۹۷)

    هفت: مفسرانِ صائب
    نکاتی که گذشت نشان می‌دهد که مفسران صائب و راه‌یافته به سخنان رهبری تحلیلگرانی نیستند که با اکتفا به یک عذرخواهی تزئینی نتیجه می‌گیرند که او صدای اعتراض مردم را شنیده است بلکه تنها نزدیکان نظامی و عقیدتیِ رهبری هستند که در دو بیانیه در راستای منویات واقعی او سخن گفته‌اند و نشان داده‌اند که قرار نیست صدای مردم شنیده شود.

    فرمانده سپاه در بیانیه‌ای که پس از اعتراضات دی‌ماه منتشر کرد نوشت: «هزاران هزار جوان مؤمن انقلابی… برآنند تا به اشارت ولیّ و مقتدای‌شان همچون صاعقه‌ای ویرانگر، طومار ننگین خنّاسان منافق را درهم بپیچند…با بصیرتی عمّارگونه و حضوری به موقع و لحظه نیاز در میادین [علیه] گستاخی معاندان و خفاشان شب‌پرست علیه اسلام و ولایت…»‫ چنانکه همزمان جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در بیانیه‌ای اعلام کرد که «با آرمان‌های نظام اسلامی و ولایت مطلقه فقیه تجدید پیمان می‌کند» و از ملت هم قدردانی کرد که «جولان چندروزه جمعی از مزدوران و اغتشاشگران را پایان دادند».

    نتیجه:
    در مواجهه با اعتراضات، بحران اصلی کشور «ناشنوایی» است! مشکل اصلی نظام، خلاصه شدنش در رهبری است و مشکل اصلی رهبری، گوش ناشنوای او و توهّمی است که با بالا رفتن سن و ابتلا به اصحابِ متملّق، هر اراده‌ای برای پذیرش بحران را به ناکامی می‌کشاند. تا چنین مانعی برطرف نشود نه تحلیل‌های خوش‌بینانه راه به جایی می‌برد و نه تلاش‌های مُشفقانه.

    کلیک کنید برای بزرگ کردن تصویر

    نقش ایران در ایران‌هراسیِ عربی
    محمد‌جواد اکبرین

    مقدمه: این مقاله را نخست با مقایسه‌ی دو تجربه‌ی شخصی می‌آمیزم و سپس پرسش اصلی را مطرح می‌کنم؛

    چهارم مردادماه سال جاری، ترکیه برای نخستین بار میزبان پانصد ناشر جهانِ عرب در «نمایشگاه کتاب عربی» بود. مسئولان نمایشگاه در توضیح علت برگزاری آن در استانبول، به وجود بیش از سه‌میلیون پناهجوی سوری و نیز جمعیت بزرگی از عراق و مصر و یمن (به ویژه پس از تحولات موسوم به بهار عربی) در ترکیه اشاره کردند. در حاشیه‌ی حضور «یکصدهزار عنوان کتاب از پانصد ناشر» برخی از رسانه‌های جهان عرب و نیز مؤسسات و کارگاه‌های مطالعاتی و تحقیقاتی نیز حضور داشتند؛ از عراق و سوریه و لبنان و کویت تا عربستان و کشورهای حاشیه‌ی خلیج فارس تا تونس و لیبی و کشورهای حوزه‌ی مغرب عربی.

    در میان تازه‌های نشرِ اکثر غرفه‌های نمایشگاه، کتاب یا جزوه‌ای علیه ایران به چشم می‌خورد که مجموعه‌ای از تحلیل‌ها و اطلاعات درست و غلط را درآمیخته بود تا ایران را تهدیدی برای هویت و جغرافیای عربی و اسلامی نشان دهد؛ جالب آنکه از تازه‌های نشر جهان عرب، کمتر اثری در نقد اسرائیل و عملکرد آن به چشم می‌آمد جز محصولات مرکز الزیتونه (از فلسطین) که همه‌ی آثارش به صورت تخصصی به مسئله‌ی سرزمین‌های اشغالی می‌پرداخت. این می‌توانست به این معنا باشد که ‌ تاریخِ تاریک عرب با اسرائیل، تحت‌الشعاعِ دشمنی جدید قرار گرفته است: ایران!

    از قضا در آن میان، چند ناشر شیعی از جنوب بیروت نیز حضور داشتند که یکی از آنها وابسته به رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی در لبنان بود که به علت شدت اعتراض سایر ناشران، غرفه‌اش تا آستانه‌ی تعطیلی پیش رفت اما مرکز مطالعات و پژوهش‌های صناعهُ الفکر (اندیشه‌سازی) که برگزار کننده‌ی نمایشگاه بود با دفاع از آزادی بیان و احترامِ نشر، باعث شد تا آن غرفه کارش را تا روز آخر ادامه دهد. و سرانجام پس از یک‌هفته حضور و همکاری‌ام با این نمایشگاه، وجه مشترک گفتگو با بسیاری از صاحبنظران و اصحاب فرهنگ، مشاهده‌ی ادبیاتی آلوده به نفرت درباره‌ی سیاست‌های جمهوری اسلامی در منطقه و جهان عرب بود.

    می‌توانم این مشاهده را با زمینه‌ای مشابه در دوازده‌سال پیش مقایسه کنم؛ حضور در چهل‌وهشتمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب بیروت در دهم آذرماهِ سال ۱۳۸۳. در آن تجربه، علیرغم فضای ملتهب منطقه پس از حمله‌ی آمریکا به عراق، تازه‌های نشر و اصحاب فرهنگ، از ایران به عنوان نمادی از تلاش برای صلح و گفتگو و مدارا یاد می‌کردند؛ گویا سیاست‌های دولت اصلاحات حتی از فشارها بر حزب‌الله لبنان نیز کاسته بود که «مطران جورج خضر» از اندیشمندان برجسته‌‌ی مسیحی و منتقد حزب‌الله، در حاشیه‌ی همان نمایشگاه می‌گفت «ما با حزب‌‌الله لبنان و سلاحش با پشتوانه‌‌ای مثل ایران مشکلی نداریم؛ اما ایرانی که به گفتگوی تمدن‌‌ها معتقد است و رئیس جمهوری مانند خاتمی دارد». او یکسال پیش از آن نیز در مقاله‌ای مفصل درباره‌ی «ایرانِ خاتمی» نوشته بود هر چند این نگرانی را در پایان مقاله‌اش مطرح کرده بود که آیا چنین ایرانی پس از خاتمی نیز ادامه می‌یابد؟ (النهار، چاپ بیروت/ ۱۷/می/۲۰۰۳)

    باتأمل در همین دو تجربه‌ی شخصی می‌توان پرسید که در این دوازده‌سال چه گذشت که فاصله‌ی میان این دو تجربه را این‌همه نفرت و بدبینی پر کرد؟ روشن است که سوءتفاهم‌های ناشی از اختلافات سیاسی و مذهبی و طائفی، عمری درازتر از این دهه‌ها و قرن‌ها دارد؛ اما چه عواملی می‌تواند آن تاریخ خفته را بیدار و تخاصم را چنین فربه و پردامنه کند؟

    از قضا در بسیاری از منازعاتی از این دست، دوگانه‌های عرب و عجم و تشیع و تسنّن، نه «دلیل» دعواست و نه «علت» آن.(دلیل، مدلول را تبیین و توجیه می‌کند اما علت، معلول را به وجود می‌آورد) بلکه با توجه به ظرفیت تعارضات هویتی و مذهبی و تاریخی، همه‌ی نمادها و شعارهای آن دوگانه‌ها به سادگی می‌توانند در خدمت ادلّه و عللی قرار گیرند که مبدأ و منشأ اصلی این مواجهه و نفرت‌اند.

    در تاریخ نزدیک ما، اگرچه پاره‌ای از سیاست‌های دولت‌های منطقه و نیز شهرآشوبیِ تحولات موسوم به بهار عربی در رساندن فاصله تا این حجم و عمق، نقش و سهم دارد؛ اما این مقاله بر آن است تا در این پرونده‌ی پیچیده بر نکته و نقطه‌ای مشخص تمرکز کند:

    چه عواملی «ایران‌هراسی» را در چشم جامعه‌ی عرب به ویژه نخبگان‌اش باورپذیر می‌کنند؟ آیا می‌توان درکی مستند و موجّه از این افزایش نگرانی و نفرت داشت؟ به عبارت دیگر چرا تبلیغات ضد ایرانی برای مخاطبان جوامع عربی باورپذیر و تاثیرگذار است و نقش و سهم ایران در این ایران‌هراسی تا کجاست؟

    ادبیات و گفتمان انقلاب
    دوران نگاهِ «امّت»محور، روزگاری‌ست که سپری شده و جهان جدید بر پایه‌ی مناسبات دولت-ملت شکل گرفته است؛ گذشت آن روزگار که مناسبات جهان بر أساس ادیان و مذاهب و طوائف تعریف می‌شد و مهم این بود که دینی به قلمرو دینی دیگر تعرض نکند و یا مثلا «دارالاسلام» از «دارالکفر» تفکیک شود. جهان جدید اما با تکیه بر «هویت ملّی» اداره می‌شود و عناصری از جنس امت اسلام یا امت عرب یا قوم یهود و امثال آن، تعیین‌کننده‌ی مرزها و مناسبات میان دولت‌ها نیستند؛ از همین روی مجموعه‌هایی مانند اتحادیه‌ی عرب با ۲۶عضو، از سال تأسیس‌اش ۱۹۴۵میلادی تا کنون تنها در ظاهر بر محور امت و زبان عربی تعریف شده اما در عمل بر مدار مصالح و منافع دولت-ملت‌ها شکل گرفته و به محض بروز تعارض‌ها و بحران‌ها هیچ نشانی از امت عربی در آن یافت نمی‌شود چنانکه در تحولات مصر و سوریه و یمن نیز تجربه شد. حتی سازمان کنفرانس اسلامی با ۵۷عضو نیز از سال تأسیس‌اش ۱۹۶۹میلادی تاکنون، نه مانع بروز جنگی شده و نه صلحی را در میان دول متخاصمِ اسلامی سامان داده و در عمل به سازمانی بی‌خاصیت تبدیل شده است؛ بخش مهمی از این ناتوانی یا ناکامی، ذاتیِ اتحادیه‌ها و سازمان‌هایی‌ست که به مقتضیات دوران دولت-ملت توجه کافی ندارند و بر پوشیدن جامه‌های تنگ پیشین اصرار می‌ورزند.

    از جمله حکومت‌هایی که همچنان با گفتمان امّت‌محور آمیخته‌اند‌ حکومت ایران است و به همین دلیل سیاست‌هایش در نظر و عمل بر پایه‌ی احترام متقابل و منافع ملی ارزیابی نمی‌شود. به لحاظ نظری، گفتمان دهه‌ی اول انقلاب مملوّ از انحصار حقیقت و حقانیت در خود (به مثابه‌ی محور و مدار امت) و نفی دیگران بود که عصاره‌ی آن در وصیت‌نامه‌ی آیت‌الله خمینی که مانیفست جمهوری اسلامی به شمار می‌آید آمده و تنها چند خط از مقدمه‌ی آن نمونه‌ی قابل تأملی‌‌ست:

    «ملتهای اسلامی و مستضعفان جهان مفتخرند که دشمنان آنها حسین اردنی این جنایت پیشه‌ی دوره‌گرد، و حسن [شاه مراکش] و حسنی مبارک هم آخور با اسرائیل جنایتکارند و در راه خدمت به امریکا و اسرائیل از هیچ خیانتی به ملتهای خود رویگردان نیستند. و ما مفتخریم که دشمن ما صدام عفلقی است… و در این عصر که عصر مظلومیت جهان اسلام به دست امریکا و شوروی و سایر وابستگان به آنان و از آن جمله آل سعود، این خائنین به حرم بزرگ الهی (لعنه‌الله و ملائکتِه و رُسُله علیهم) است به‌طور کوبنده یادآوری و لعن و نفرین شود…».

    حتی اگر فرض کنیم تمام این توصیفات درست باشد آیا «حکمت در حکومت» می‌پذیرد که علاوه بر دو قدرت بزرگ جهان، حکومت‌های جهان عرب، از نزدیکانِ خاورمیانه‌ای تا مصر و مغرب، همه را دوره‌گرد و دشمن و خائن و ملعون بخوانیم و و در عین حال فرمانده‌ی کل قوا و تعیین‌کننده سیاست خارجی کشورمان باشیم؟

    برخی مدافعان ادب و ادبیاتِ‌ ایشان گفته‌اند که سخنرانی‌هایی از این دست و یا همین وصیت‌نامه از جایگاه رهبری مسلمانان نوشته شده و نه مدیر یک کشور. همین توجیه گاهی برای جانشین او نیز مطرح می‌شود که به صراحت گفته است «من دیپلمات نیستم؛ من انقلابی‌ام».

    اما این توجیه، ناتمام است زیرا اولا در جهان اسلام با یک‌میلیاردونیم مسلمان چه کسی به رهبرِ مذهب اقلیت (شیعه) اذن رهبری اکثریت مسلمانان جهان (سنّی) را داده و ثانیاً چگونه می‌توان همزمان با تعیینِ سیاست داخلی و خارجی یک کشور به رهبران دیگر کشورهای دنیا توهین کرد و توقع روابط حسنه با دیگران داشت؟ یا چگونه می‌توان در رأس کشور و دولتی مستقر، در جزئیاتِ دیپلماسی دخالت کرد اما ادعای انقلابی بودن داشت و از «دیپلماسی» با کراهت یاد کرد؟

    این خشت فرسوده از آغاز در گفتمان انقلاب بنا نهاده شد و آثار خود را در فصل‌های خطیری از روابط ایران با دیگران نشان داد.

    رهبریِ ناشنوای جنگ
    از سوی دیگر جنگ ایران و عراق که می‌توانست در همان سال نخست پایان یابد با همین رویکرد تا هشت سال طول کشید. مهندس مهدی بازرگان (نخست‌وزیر دولت موقت که به دلیل صراحت و صداقت‌اش مغضوبِ نظام شده بود) پیشنهاد «توقف جنگ» را مطرح کرد اما حاکمیت نه به آن پیشنهاد روی خوش نشان داد و نه به هشدارهای بعدی اعتنا کرد. دفتر آیت‌الله خمینی حتی به تقاضای او و دوستانش برای «دیدار خصوصی با امام» نیز پاسخ مثبت نداد و تلگرام‌های‌شان هم بی‌پاسخ ماند. سالها بعد در حالی که جنگ همچنان ادامه داشت «نهضت آزادی» در نامه‌ای سرگشاده به آیت‌الله خمینی به او یادآوری کرد «استحضار دارید که نهضت آزادی پس از فتح خرمشهر و پایان پیروزمندانه‌ی مرحله‌ی دفاعی، همیشه علیه تعدی و تداوم جنگ در خاک عراق و خودداری از توجه به فرصت‌های طلایی هشدار می‌داده… شما می‌توانستید هم در آن موقع و هم حالا پیشنهادهای صلح و پایان جنگ را که از جانب همسایگان و دوستان مسلمان و غیر مسلمان به عمل می‌آمد با حسن نیت بررسی کرده، ایراد و اشکالش را برطرف ساخته، پیشنهاد متقابل معقول عرضه می‌کردید…» (اردیبهشت ۱۳۶۷)

    سی‌وچهار سال بعد در دوم مهرماهِ امسال محسن رضایی (فرمانده سپاه در سال‌های جنگ) در شبکه‌ی خبر تلویزیون ایران گفت که «بعد از خرمشهر باید جنگ را متوقف می‌کردیم و وارد خاک عراق نمی‌شدیم… اگر دوباره برگردیم بر سر مرز خرمشهر و بصره حتما می‌گویم که باید فرصت داد. چون اگر این کار را می‌کردیم از بُعد سیاسی می‌توانستیم اکنون به آن استناد کنیم».» پیش‌تر سردار غلامعلی رشید (از فرماندهان وقت سپاه) در خاطراتش نوشته بود که: «بعد از عملیات موفق و پیروزمند بیت‌المقدس و آزادسازی خرمشهر (۱۳۶۱) استکبار جهانی و ارتجاع منطقه که تمام نقشه‌های خود را در پشتیبانی از صدام برباد رفته می‌دید، احساس خطر کرد… و صدام برای پذیرش صلح و عقب‌نشینی از مناطق غربی ایران اعلام آمادگی کرد» (امام و دفاع مقدس/چاپ موسسه تنظیم و نسر آثار امام/صفحه‌ی ۱۶)

    جنگ با عراق اما طولانی‌تر می‌شد و به موازاتِ دعوت صدام به مصالحه و صلح‌ناپذیریِ ایران، تبلیغات رسانه‌های عربی علیه آن قوت می‌گرفت؛ پس از پایان جنگ هشت‌ساله، اگرچه دوران ریاست جمهوری اکبر هاشمی رفسنجانی عموماً و دوران سید محمد خاتمی خصوصا، اندکی تصویر نظر و عمل ایران را تغییر داد اما چون در گفتمان انقلاب، کم و بیش در بر همان پاشنه می‌چرخید در اولین فرصت دوباره همان روند بازتولید شد.

    حزب‌الله لبنان
    تنها یکسال پس از آمدن محمود احمدی‌نژاد، حزب‌الله لبنان با چراغ سبز جمهوری اسلامی و بدون اطلاع دولت لبنان به گشت مرزی اسراییل حمله کرد و علاوه بر کشتن چند سرباز، دو تن از آنها را به اسارت گرفت و جنگی دوباره آغاز شد که اگرچه پس از سی‌وسه روز و با قطعنامه‌ی شورای امنیت به پایان رسید اما در همین مدت کوتاه صدها کشته، هزاران خانه و کارگاه و صدها کیلومتر جاده‌ی ویران و پانزده‌‌میلیارد دلار خسارت نصیب دولت و ملت لبنان کرد؛ آن هم در شرایطی که تازه شش سال از آزاد سازی جنوب لبنان، پایان اشغال و خروج اسراییل از این کشور گذشته بود و لبنان، دوران نموّ اقتصادى را تجربه می‌کرد.

    برخلاف تبلیغات رایج، این تنها اسراییل نبود که از رسیدن به اهداف خود در این جنگ ناکام ماند بلکه شکست مشترک ایران و حزب‌الله در این جنگ و حجم هزینه‌های انسانی، اجتماعی و اقتصادی آن نیز چنان سهمگین بود که اندکی پس از پایان جنگ وقتی در پرسشی غیرمنتظره، خبرنگار تلویزیون نیو.تی.وی از سیدحسن نصرالله، دبیر کل حزب‌الله لبنان درباره‌ی این حجم عظیم از خسارت‌ها پرسید او گفت که «اگر می‌دانستیم به چنین نتیجه‌ای منجر خواهد شد قطعا آن عملیات را انجام نمی‌دادیم». (۲۷جولای ٢٠٠۶) این نه تنها اعتراف به اشتباه محاسباتی هولناک حزب‌الله و ایران بود بلکه نوعی اعتراف به آغازگری جنگ نیز به شمار می‌آمد.

    پیش‌تر، در سال دوهزارِ میلادی و با پایان اشغال سرزمین‌های جنوب، حزب‌الله اعلام کرده بود که خلع سلاح و ادغام در ارتش را نمی‌پذیرد و مدعی بود که هنوز منطقه‌ای در جنوب لبنان با نام «مزارع شبعا» همچنان در اشغال اسراییل باقی مانده است؛ واقعیت آن بود که در اصل مالکیت شبعا میان سوریه و لبنان اختلاف بود؛ چهار ماه پس از پایان جنگ سی‌وسه روزه، نخست‌وزیر وقتِ لبنان فاش کرد که وزیر خارجه‌ی وقت ایران (منوچهر متکی) با طرح خروج اسراییل از مزارع شبعا و سپردن آن به سازمان ملل (تا حل مسئله‌ی مالکیت) مخالفت کرده؛ او گفت که حزب‌الله و ایران برای توجیه حضور و رفتار‌‌ خود به حل نشدن مسئله‌ی مزارع شبعا نیاز دارند. (الجزیره/ ۹/دسامبر/۲۰۰۶)

    از سوی دیگر منتقدان حزب‌الله با تاکید بر ضرورت رسیدن به «ارتش واحد» بر این باورند که نمی‌توان به جریانی مسلح که تابعِ رهبر کشور دیگری‌ست اجازه داد تا به شیوه‌ی دولت در دولت، سرنوشت کشور را رقم بزند.

    حزب‌الله بارها و با صراحت خود را تابع ولی فقیه در ایران معرفی کرده و این البته برای دیگر احزاب لبنانی قابل درک و پذیرش نیست؛ نصرالله نیز در یکی از جنجالی‌ترین سخنانش در مراسم سالگرد آزادسازی جنوب لبنان به صراحت گفت که افتخار می‌کند یکی از اعضای حزب ولایت فقیه است (المنار/۲۶/می/۲۰۰۹)

    بسیاری از نمایندگان پارلمان و اعضای هیئت دولت لبنان، رفتار حز‌ب‌الله را تهدیدی برای منافع ملی این کشور می‌دانند؛ آنها می‌گویند مقاومت با هدف آزادسازی اراضی اشغالی جنوب لبنان یک وظیفه‌ی ملی به شمار می‌رفت اما پس از پایان اشغال، از وظیفه تبدیل به هویت شد. وقتی جریانی، مقاومت و اسلحه را تبدیل به هویت خود می‌کند برای بقاء این هویت محتاج جنگ و تهدید دائمی است؛ چه رسد به آنکه این هویت را در خدمت یک دولت خارجی قرار دهد.

    انصارالله یمن
    این مدعا که ایران در یمن دخالت مستقیم دارد و انبوهی از اخبار درباره‌ی‌ تسلیحات ارسالی ایران به یمن نیز به دلائلی برای افکار عمومی جهان عرب، باورپذیر است؛ ایران می‌گوید از حوثی‌ها در یمن «حمایت معنوی» می‌کند. اما تا کنون هر جا که ایران حضورش را با این ادعا مطرح کرده در میان‌مدت یا درازمدت اعتراف کرده که این حمایت، تسلیحاتی و نظامی نیز بوده؛ چنانکه دهه‌ها درباره‌ی حزب‌الله و حماس مدعی حمایت معنوی بود اما سرانجام رهبر جمهوری اسلامی به صراحت گفت که آن حمایت‌ها از جنس دخالت نظامی بوده است:

    «ما در قضایای ضدیت با اسرائیل دخالت کردیم؛ نتیجه‌اش هم پیروزی جنگ سی و سه روزه (لبنان) و پیروزی جنگ بیست و دو روزه (غزّه) بود. بعد از این هم هر جا هر ملتی، هر گروهی با رژیم صهیونیستی مبارزه کند، مقابله کند، ما پشت سرش هستیم و کمکش میکنیم و هیچ ابائی هم از گفتن این حرف نداریم. این حقیقت و واقعیت است».(خطبه‌ی جمعه/ ۱۴/بهمن/۱۳۹۰)

    چنانکه امسال سید حسن نصرالله نیز گفت: «آشکارا می‌گوییم همه‌ی بودجه، درآمد، خورد و خوراک و سلاح و موشک‌مان از جمهوری اسلامی ایران است». (المنار/۲۴/ژوئن/۲۰۱۶)

    ایران در سوریه نیز همچنان می‌گوید «دخالت نظامی نمی‌کنیم و فقط حضور مستشاری داریم» اما به صورت رسمی اعلام می‌کند که هزار شهید داده‌ایم؛ آیت‌الله خامنه‌ای به دیدار خانواده‌های کشته‌شدگان می‌رود و نه تنها به حضور نظامی ایران در جنگ سوریه تصریح می‌کند بلکه می‌گوید: «اگر مدافعان حرم در سوریه مبارزه نمی‌کردند این دشمن می‌آمد داخل کشور… اگر جلویش گرفته نمی‌شد ما باید اینجا در کرمانشاه و همدان و بقیه‌ی استان‌ها با اینها می‌جنگیدیم و جلوی اینها را می‌گرفتیم».(وبسایت رهبری/۵/بهمن‌/۱۳۹۴)

    همین تجربه و پیشینه برای داوری درباره‌ی پرونده‌ی یمن نیز ملاک قرار می‌گیرد؛ وقتی جمعی از حوثی‌های یمن (موسوم به انصارالله) مدتی پیش از شورش علیه دولت، به ایران می‌آیند و علی اکبر ولایتی، مشاور رهبر جمهوری اسلامی ضمن اعلام حمایت کامل ایران، از آنها می‌خواهد که نقش حزب‌الله لبنان را در یمن ایفا کنند.(ایسنا/۲۶/مهر/۱۳۹۳)

    در طرف مقابل، حوثی‌ها نیز پس از دریافت حمایت‌های مورد نیازشان، اعلام وفاداری و تبعیت کرده‌اند‌؛ به عنوان نمونه «ضیف‌الله الشامی» عضو شورای سیاسی انصارالله در گفتگو با روزنامه‌ی لبنانیِ النهار می‌گوید: «ما حوثی‌ها هم شیعه و پیرو اهل‌بیت و معتقد به امامت ایشانیم اما تعداد امامان را محصور (در دوازده امام) نمی‌کنیم؛ ما امام خمینی را هم امام می‌دانیم در حالی که آنها (شیعیان ایران) او را فقط ولی فقیه می‌دانند». (روزنامه النهار/۲۰ آوریل/۲۰۱۵)

    سوریه؛ کام یا دام؟
    بسیاری از ناظران خاورمیانه‌ی عربی بر این باورند که شبه نظامیان اسلامگرای افراطی، هرگز تهدیدی برای مرزهای ایران نبوده‌اند و حتی خیال حمله به مرزهای ایران را نیز نداشته‌اند (به دلائل و شواهدی که پرداختن به آنها از غرض این مقاله بیرون است و مجالی دیگر می‌طلبد). در داخل ایران هم البته سخن از تهدید داعش را همان کسانی مطرح کردند که جنبش اعتراضی سه‌میلیونی در خیابان‌های تهران را نیز به سازمان‌های خارجیِ بی‌تاثیری مانند مجاهدین خلق نسبت می‌دادند؛ اقدامی که میرحسین موسوی در بیانیه‌ی هفدهم نسبت به آن هشدار داد و نوشت که «برای امتیازات جناحی و کینه‌ورزی‌های خود آنها را زنده نکنید». حالا همان جریان برای توجیه کامجویی خود در بقای اسد خطر حمله‌ی داعش به ایران را مطرح کرده و می‌گوید: اگر در سوریه نجنگیم باید در کشور خودمان بجنگیم. کارنامه و سخنان فرماندهان سپاه ایران درباره‌ی نوع حضور در سوریه نیز شواهد صادقی برای تبلیغ ایران‌هراسی به دست رسانه‌های عربی داده است؛ با این‌همه اما چنین تحلیلی آیا بدان معناست که جریان اسلام‌گرایی افراطی، دشمن تشیعِ ایرانی نیست؟

    مروری بر اظهارات رهبران شاخه‌های مختلف این جریان نشان می‌دهد در گفتمان آنها از سه دشمن یاد می‌شود؛ یکی در غرب و دو تا در شرق؛ غربِ صلیبی (مسیحی)، شرق صهیونی (یهودی) و شرق رافضی (شیعی). هرچند «ایمن الظواهری» رهبر القاعده و جانشین أسامه بن‌لادن در گفتارهای خود میان حکّام شیعه و عوام شیعه تفکیک کرده و مردم را معذور می‌داند.

    اگر این جریان، دشمن تشیعِ ایرانی است و در عین حال از حمله به مرزهای جغرافیاییِ آن ناتوان است آیا ممکن است کشاندن ایران به قلب سرزمین‌های عربی بخشی از بازی اسلام‌گرایان افراطی در منطقه باشد؟ این فرضیه با این توضیح دور از ذهن نیست که «عبدالباری عطوان» پژوهشگر و روزنامه‌نگار فلسطینی، از معدود نویسندگانی است که در نوامبر ۱۹۹۶ و در یک پروژه‌ی روزنامه‌نگاری تحقیقی، موفق شده «اسامه بن‌لادن» را بیابد و با او در محل اقامتش (کوه تورابورا در افغانستان) دیدار و گفتگو کند. او در آخرین اثرش که به توصیف و تحلیل پدیده‌ی داعش می‌پردازد بار دیگر به آن دیدار اشاره می‌کند و می‌نویسد: «بن‌لادن گفت: من نمی‌توانم آمریکا را در وسط خانه‌اش بشکنم اما اگر در کشاندنِ او به میانه‌ی سرزمین‌های عربی و اسلامی موفق شوم حتما او را شکست خواهم داد». (الدوله الإسلامیه/دارالساقی/چاپ دوم/ص۲۰)

    از این سخن سالها می‌گذرد و بن‌لادن مُرده است در حالی که پیروانش رؤیای زمینگیر شدن و «شکست آمریکا در میانه‌ی سرزمین‌های عربی و اسلامى» را تعبیر یافته می‌بینند. آیا می‌توان گفت که پدران و برادرانِ بزرگترشان چون مطمئن‌اند که نمی‌توانند ایران را در مرز و میانه‌ی این سرزمین بشکنند دشمن شرقی‌/شیعی‌شان را به قلمرو در دسترسِ خود کشانده‌اند تا در نبردی فرسایشی و با فراهم آوردن مقدمات لازم و بسیج نفرت جهان عرب علیه او، هیزم جنگی بزرگتر را جمع آورند؟

    به عبارت دیگر اگرچه ناظران خاورمیانه‌ی عربی، سوریه را «کامِ» ایران برای گسترش قلمرو خود می‌دانند اما فکت‌ها و مستنداتی نیز می‌توان یافت که نشان دهد سوریه می‌تواند «دامِ» ایران باشد و «دانه‌»های این دام را می‌شود در سفرهای پیاپی و امن سران القاعده به ایران و اقامت‌های طولانی‌شان رهگیری کرد؛ فرضیه‌ای که در مجالی دیگر قابل طرح و نقد است.

    اشاره به این فرضیه البته حاشیه‌ای بر متن و مراد این مقاله است؛ وگرنه سوریه، چه کام ایران باشد و چه دام آن، در میان‌مدت، تفاوتی در داوریِ افکار عمومی جهان عرب درباره‌ی نوع حضور ایران و پیامدهایش در این معرکه نخواهد داشت.

    فرصتی که از دست رفت
    آنچه گذشت نمونه‌هایی از وقایع و حوادثی بود که در طول دهه‌های گذشته و به ویژه یک دهه‌ی اخیر توانست صورتی باورپذیر از «ایران‌هراسی» را در چشم و ذهن تصمیم‌سازانِ جهان عرب ترسیم کند. پس از کمرنگ شدن نقش القاعده و ظهور داعش، افکار عمومی جهان اسلام بر پدیده‌ی «اسلام افراطی» شورید. پردامنه‌ترین نظرسنجی در مجموعه‌ای از کشورهای عربی خاورمیانه و آفریقا نشان داد که هشتادوپنج درصد مخاطبان، مخالف داعش‌اند (١٢نوامبر ٢٠١۴/نظرسنجی المرکز العربی للأبحاث و دراسه السیاسات) اما حتی نگاهی گذرا به شبکه‌های اجتماعی جهان عرب کافی‌ست تا نشان دهد کاربران، ایران و آمریکا و روسیه را تا چه اندازه در ادعای مبارزه با داعش و اسلام افراطی، «بی‌صداقت» می‌دانند.

    در سلسله‌ی وقایع پس از بهار ناکام عربی، فرصت‌هایی برای ایران بود تا با مرزبندی با استبداد أسد و ارائه‌ی الگویی از اسلام اعتدالی شیعی در کنار اسلام اعتدالی سنی (که هم در «ائتلاف ملی سوریه» جمع آمده بودند و هم دامن و دامنه‌ای دراز در تونس و سوریه و عراق و مصر دارند) از یکسو و روابط مبتنی بر منافع ملی با همسایگان از سوی دیگر به منافع درازمدت ایران بیندیشد؛ امکانی که با برآمدن دولت اعتدال در ایران البته فراهم‌تر شد؛ اما لابد توقع بی‌جایی است اگر از حکومتی که در کشور خود، منادیِ «گفتگوی تمدن‌ها» در سازمان ملل (خاتمی) را به وضعیتی شِبه حصر دچار می‌کند؛ بخواهیم به گفتگو و تعامل با افکار عمومی جهان اسلام و همسایگان خود بیندیشد. در مقابل، حتی در میان موافقان جمهوری اسلامی نیز برخی بر این باورند که توسعه‌ی داعش از رقّه به عراق ناشی از مدیریت سُنی‌ستیزِ نوری المالکی (نخست‌وزیر شیعیِ مورد حمایت ایران) بود که باعث شد ساکنان موصل و دیگر مناطق، داعش را لشگر نجات‌بخش بدانند، از آنها استقبال کنند و سی‌هزار سرباز ارتش عراق هم نتوانند یا نخواهند در برابر هجوم آنها مقاومت کنند.

    شاید حتی در آخرین فرصت‌ها نیز ماجرا می‌توانست به صورت دیگری پیش برود که نرفت؛ با این حال اما وقت تنگ است و تدبیر، ناگزیر! زیرا بیش از همیشه خطر جنگی خانمان‌سوز منطقه‌ی ما را تهدید می‌کند و عقده‌ها و عقیده‌های مذهبی اینجاست که می‌توانند هیزمی تمام عیار برای جنگ باشند؛ اگر روزگاری برای شعله‌ور شدن آتش خصومت میان عرب و عجم، یا طوائف و مذاهب اسلامی می‌بایست کتاب‌ها دست به دست می‌شد یا رفتار و نقل قولی به اثبات می‌رسید اکنون اما روزانه هزاران توییت، صدها ویدئو و دهها مقاله به روانی و فراوانی همرسان می‌شوند و ابیات و ادبیات نفرت، لحظه به لحظه آن عقده‌های کهن را فعال‌تر می‌کنند.

    کلیک کنید برای بزرگ کردن تصویر

    مسئولیت روحانی و آینده مردم

    با خروج آمریکا از برجام،‌مشکلاتی که دولت موسوم به «تدبیر و امید» را در ۵ سال گذشته به چالش کشیده است، این بار بطور شفاف و غیر قابل انکاری شخص حسن روحانی و همه آنهائیکه عملا اهرم های اصلی قدرت و سیاست گذاری در حکومت اسلامی را در دست دارند، را با گزینه های مشخص و اجتناب ناپذیر روبرو ساخته است.

    حملات و کارشکنی های مختلف و مخرب نیروی های تمامیت خواه که هرنوع پایان یافتن انزوای ایران در عرصه بین المللی و عادی سازی روابط با آمریکا، بخصوص بعد از عقد قرارداد برجام، را تهدیدی علیه منافع خود در صحنه سیاسی و عرصه اقتصادی کشور می دید، اجبارا دولت روحانی را در شرایطی قرار داد تا نتواند از فرصت فراهم آمده ای که میشد از طریق دیپلماسی به موفقیت های بیشتری برای رفع مشکلات حل نشده ایران با جامعه بین المللی نائل شود، بر آید. به این ترتیب،‌صورت معادله که با امید میلیونها نفر که به دولت روحانی رای داده بودند همراه بود، اجبارا عوض شده است و کار به جائی رسیده که ماموریت و هدف دولت که قرار بود زمینه را برای ایجاد اقتصادی سالم و شکوفا مهیا سازد، چاره و گزینه ای جز اطاعت از سیاست منحط «اقتصاد مقاومتی» که حاصلی جز پر کردن جیبت انحصارطلبان و تجویز فقر و بیچارگی بیشتر برای جامعه ندارد، وجود نداشته باشد

    حامیان «اقتصاد مقاومتی» با تصور به اتکا به حد اکثر رقمی میان ۵۰ تا ۱۰۰ میلیارد دلار ذخیره ارزی در بانک های خارجی، با ادامه سیاست های ورشکسته و غیر قابل توجیه خود، بجای کمک برای ایجاد فضائی باز و جدید، دانسته شرایطی را فراهم آورده اند که اثرات آن با فشارهای سیاسی دولت ترامپ و تحریم های جدید آمریکا می تواند زندگی روزمره مردم و فضای اقتصادی کشور را در زمانی کوتاه با خطرات ناشی از شرایط زیر روبرو سازد :
    1. ادامه و توسعه پروژه های زیر بنائی پایان یابد و به این لحاظ افزایش تولید در زمینه های کلیدی مانند آب و برق (بویژه نمک زدائی آب)، نفت و گاز، ارتباطات مخابراتی، راه آهن، و گسترش و مدرنیزه کردن خط مترو و امثالهم می تواند بکلی مصدود گردد. این بدان دلیل خواهد بود که شرکت های بزرگ بین المللی از مشارکت در مناقصات مربوط به پروژه های مختلف در ایران امتناع خواهند ورزید و بدین ترتیب ایران نخواهد توانست از یکسو از ورود طرح ها و تکنولژی های جدید بهره مند گردد و از سوی دیگر نخواهد توانست، از این طریق موفق به ایجاد مشاغل جدید همراه با افزایش تولید و خدمات در زمینه های مختلف گردد.
    2. از ورود ماشین آلات جدید و مدرن که زمینه را برای افزایش تولید به منظور حل مشکلات ناشی از افزایش تقاضا برای محصولات مختلف مهیا می سازد، جلوگیری خواهد شد
    3. از ورود برخی مواد خام در رشته های مختلف (از دارو گرفته، تا کود شیمیائی و بسیاری دیگر از این قبیل محصولات) که تولیدات داخلی به آنها نیازمندند، جلوگیری خواهد شد.
    4. بانک های خارجی ـ بخصوص بانک های بزرگ بین المللی که دارای حضور و روابط کاری عمده با آمریکا می باشند ـ از ترس جریمه های سنگین وزارت خزانه داری آمریکا، ازدادن وام و یا امکانات اعتباری برای کمک به پروسه وارادات و صادرات به ایران امتناع خواهند ورزید
    5. سرمایه گذاران خارجی نیز به دلیل فوق از هر نوع سرمایه گذاری در ایران ـ موضوعی که ایجاد اشتغال و افزایش تولید محصولات در ایران با آنها رابطه مستقیم دارد ـ امتناع خواهند ورزید.
    6. آژانس های تضمین صادرات خارجی (مانند «هرمس» آلمان یا «بی پی فرانس» فرانسه) از بیمه کردن هر نوع وام یا پروژه به ایران خودداری خواهند ورزید.
    7. شرکت های تخصصی از همکاری با ایران در زمینه های مختلف، از قبیل بیمه، مهندسی، خدمات مالی و غیره، امتناع خواهند ورزید و به این ترتیب، سد دیگری برای ایجاد اشتغال و افزایش تولید در کشور به وجود خواهد آمد.

    البته باید توجه داشت که شروع این روند هرگز همزمان با ظهور آقای ترامپ در فضای سیاسی آمریکا نبود، بلکه عناصر انحصارطلب و تمامیت خواه از همان روزیکه برجام به امضاء رسید و امید آن می رفت که با آغاز فصلی جدید در رویکرد ایران نسبت به جهان، زمینه برای ورود سرمایه و تکنولژی با همکاری غرب (بغیراز چین یا روسیه!) به منظور ایجاد اشتغال و تولید در کشورمان هموار گردد، آغاز شد.

    اگرچه مسئولیت اتخاذ چنین سیاستی صرفا بر دوش شخص رهبر جمهوری اسلامی است، ولی انتظار میلیونها نفر مردمی که در دو نوبت به آقای روحانی رای داده بودند، این نبود که او مقاومت جدی تری در قبال این گونه تحریکات از خود نشان ندهد. خروج اوباما از کاخ سفید و روی کارآمدن ترامپ، صرفا اوضاع نامساعد قبلی را تبدیل به یک بحران تمام عیار نمود که امروز اقتصاد و امنیت ملی و آینده مردم ایران را بجای رونق و شکوفائی همراه با رفاه بیشتر، بی جهت به سوی رکود اقتصادی، فقر بیشتر و تمام عواقب ناشی از آن همراه با خطراتی از قبیل درگیری نظامی با آمریکا در منطقه خلیج فارس یا با اسرائیل در سوریه هدایت می کند.

    متاسفانه، اداره این بحران هر روز با افزایش تهدیدات متقابل لفظی و تشدید جنگ روانی میان ایران و آمریکا ابعاد تازه و خطرناکتری را پیدا می کند. بهای ادامه این روند تاکنون فقط توسط ملت ایران پرداخت شده است که بطور مثال، پول ملی اش در قبال شعار های تحریک آمیز ترامپ درراستای بکار انداختن «بزرگترین تحریم های اقتصادی تاریخ علیه ایران»، و تهدیدات توخالی روحانی از قبیل بستن تنگه هرمز یا دیگر شاهراههای استراتژیک دریائی، بیش از ۵۰ درصد ارزشش را در چند هفته اخیر از دست داده است.

    خواست عناصر تمامیت خواه بی شک ادامه سیاست حساب شده «جنگ لفظی تمام عیار ولی به دور از هر نوع خطر درگیری مستقیم» می باشد که بنوعی با تمکین و عمل متقابل از سوی مقامات آمریکائی در ۴۰ سال گذشته رایج بوده است. ولی امروز، بعید بنظر می رسد که ترامپ تن به ادامه همان روال قبلی در قبال ایران بدهد. این امر، عملا مسئولین ایران و آمریکا را با دو گزینه کاملا مشخص مواجه می سازد: درگیری نظ امی همراه با تلاش آمریکا (با پشتیبانی امثال عربستان سعودی و اسرائيل) برای براندازی نظام جمهوری اسلامی؛ و یا همانطور که ترامپ بارها نیز به آن اشاره نموده، آغاز پروسه دیالوگ به منظور رسیدن به توافقی جامع پیرامون «تمام» اختلافات موجود و حل نشده میان دو کشور.

    تجربیات گذشته، بویژه حاصل مذاکرات اخیر میان ایران با کشور های اروپائی، چین و روسیه، به وضوح نشان میدهد که ایران، بدون حل مشکلات اساسی و ریشه یافته اش با آمریکا و رسیدن به نوعی توافق ضمنی با اسرائیل در منطقه و بویژه در سوریه،‌نمی تواند گام های موثر و دوام پذیر در راستای پایان بخشیدن به بحران اقتصادی کشور و حل مشکلاتی از قبیل کاهش بیکاری، مهار تورم، جلب سرمایه و تکنولوژی و حفاظت از ارزش پول ملی، بردارد. تکیه رهبر جمهوری اسلامی بر کلیشه هائی از این دست که «آمریکا قابل اعتماد نیست» (گوئی می توان به کشورهائی از قبیل چین و روسیه یا دیگران اعتماد کرد!) و عدم تمایل او برای آغاز پروسه مذاکرات با آمریکا از یکسو ‌و عدم تحرک و پیگیری مداوم از سوی جناح هائی که خواستار شکستن یخ و پایان دادن به بن بست ۴۰ ساله ایران با آمریکا می باشند، ‌از سوی دیگر، زمینه را تنها بسوی بدترین و پر صدمه ترین گزینه باقی مانده برای ملت ایران، یعنی ادامه بحران اقتصادی، جنگ احتمالی همراه با نا آرامی های داخلی و مصیبت های بیشتر برای مردم سوق می دهد.

    عدم قاطعیت و ایستادگی آقای روحانی، همراه با تغییر جهت دادن و همصدائی هرچه بیشتر او با نیروهای تمامیت خواه بویژه در زمینه های مربوط به اولویت های اقتصادی کشور، اعتبار ‌دولت «تدبیر و امید» که با کمک و پشتیباتی نیروهای اصلاح طلب روی کار آمده بود، را شدیدا خدشه دار ساخته است. بدیهی است که بدون تغییرات اساسی (بویژه پافشاری در اجرای رفورم های ضروری از قبیل مبارزه با فساد و انحصارطلبی، دریافت مالیات از بنیادها و نهادهای انقلاب اسلامی که با تائید رهبر انقلاب از مالیات مستقیم معاف شده اند) ، نمی توان صرفا با حرکات نمایشی از قبیل ترمیم کابینه و تغییر رئیس بانک مرکزی (حتی پایان دادن به حصر رهبران جنبش سبز)، از کنار بحران های داخلی و خارجی که آینده ایران و ایرانی را به مخاطره انداخته است، عبور نمود.

    تنها گزینه آقای روحانی برای رسیدن به یک راه حل اساسی و قابل دوام و از آن مهمتر متعهد ماندن به قول و قرارهای قبلی اش، و پابرجائی قاطعانه دولت او بر مقوله « بازسازی اقتصادی» به منظور بهبود هرچه سریعتر اوضاع زندگی روزمره مردم و تلاش جدی به منظور ایجاد شرایط لازم برای پیاده کردن طرح «آشتی ملی» ـ مقوله ایکه خود او در سخنرانی ۲۲ بهمن ماه ۹۲ به آن اشاره نموده بود ـ میباشد (البته در ابعادی وسیعتر از صرفا مشارکت نیروهای «اصلاح طلب و اصولگرا»!).

    مردم دیگر به حق تاب تحمل بی پایان سختی های غیر قابل توجیه ناشی از «اقتصاد مقاومتی» (در شرایطی که فقط در چند ماه اخیر،همزمان با خروج میلیارد ها دلار از اقتصاد کشور، بیش از ۷ میلیون نفر به خط فقر مطلق اضافه شده!) را ندارد و بازسازی اقتصاد را دیگر نمی توان همزمان با جنگ و جدل های مصنوعی و دشمنی های بی فایده و مغایر با منافع ملی در عرصه بین المللی تامین نمود. اینجا لازم به تاکید است که آغاز دیالوگ با آمریکا ـ پروسه ایکه نیازمند به زمان خودش خواهد بود ـ به هیچ عنوان به معنی تسلیم شدن و یا از دست دادن استقلال ملی ایران نیست. همانطور که در اوج جنگ سرد، کشور ما علیرغم اتکائی که به جهان غرب برای حفظ استقلال ملی و تمامیت ارضی اش داشت، همزمان توانست، دارای روابط معقول و سازنده ای هم با اتحاد جماهیر شوروی باشد و از آن طریق به صنعت فولاد که کشورهای غربی از فروش آن به ایران امتناع ورزیده بودند، برخوردار شود

    ادامه بی توجهی به این اولویت ها، صرفا به افزایش نارضایتی ها و واکنش های شدیدتر از سوی مردم و خطرات هولناکی که می تواند ثبات داخلی و امنیت ملی کشور را بهم بزند منجر خواهد شد. امروز آقای روحانی باید قاطعانه در مقابل آنهائیکه خواستار ادامه شعار های «مرگ بر این و مرگ بر آنند» در کشور بیایستد (نه اینکه با آنها همصدا شود) و آنها را متقاعد سازد که تنها با مشارکت ـ به جای مخالفت ـ در یک پروسه باز و فراگیر «آشتی ملی» ، و قراردادن همه مهره ها در جایگاه خودشان،‌می توان صلح جویانه و فارغ از هرنوع مداخلات خارجی، ضمن اولویت دادن به حل مشکلات اقتصادی و بین المللی کشور، زمینه را نیز برای یک گفتمان ضروری و تعیین کننده آینده کشور مهیا نماید

    مهرداد خوانساری
    مشاور ارشد ـ مرکز ایرانی مطالعات سیاسی
    مرداد ماه ۱۳۹۷

    کلیک کنید برای بزرگ کردن تصویر

    تهدیدی که می تواند به فرصت تبدیل شود

    تهدیدات بی سابقه آمریکا علیه ایران که با پشتیبانی و تشویق بسیاری از مخالفین منطقه ای ایران، بخصوص عربستان سعودی و اسرائیل همراه است بی شک هیات حاکمه در جمهوری اسلامی را با بزرگترین چالش حیاتی اش از زمان انقلاب در سال ۱۳۵۷ مواجه نموده است. گزینه های موجود در برابر این تهدیدات بسیار مشخص و ساده است: یا ادامه راه گذشته و رویارویی با مشکلات روزافزون اقتصادی همراه با ناآرامی های اجتماعی و احتمالا درگیری نظامی؛ و یا ایجاد شرایط تازه از طریق نشستن و مذاکره کردن به منظور پایان دادن جدی به انزوای ایران و ایجاد تسهیلات لازم برای بازسازی اقتصاد کشور.

    در ۳۹ سال اخیر، جمهوری اسلامی دوران سختی را در رویارویی با بحران‌ها، یکی پس از دیگری سپری نموده و توانسته با اقتدار کامل در صحنه داخلی کشور، قدرت و نفوذ ایران در منطقه را نیز به طور قابل ملاحظه ای افزایش دهد. ولی اوضاع اقتصادی کشور دوران بسیار سخت و نگران کننده ای را طی می کند و شکاف میان مردم و حاکمیت عموماً و نیروهای تمامیت خواه و تندرو خصوصاً،‌بصورت کاملا آشکاری از همیشه بیشتر شده است.

    در پی اعلام خروج آمریکا از برجام توسط پرزیدنت ترامپ و تاکید او بر اینکه تحریم های اقتصادیِ برداشته شده دوباره در چند ماه آینده علیه ایران اعمال خواهند شد، امیدهای قبلی مبنی بر بازسازی اقتصاد بیمار کشور با ایجاد اشتغال، مهار تورم،‌حفاظت از ارزش پول ملی و تامین رفاه و آینده مردم ایران از بین رفته است.

    گرچه کشورهای اروپائی امضاءکننده برجام همراه با چین و روسیه کماکان نسبت به تعهدات خود، تا زمانیکه ایران شرایطِ منظور شده در برجام را رعایت کند، وفادار باقی مانده اند ولی واقعیت این است که تامین خواسته های ضروری و مورد نظر ایران از میزان سرمایه گذاری لازم گرفته تا انتقال تکنولوژی مدرن در زمینه های کلیدی مانند صنعت نفت و گاز، اساسا در حیطه امکانات آنها نیست؛ به ویژه در زمانیکه با مخالفت جدی آمریکا روبرو هستند؛ چنانکه رئیس جمهور فرانسه نیز به صراحت گفته است که هیج دولت اروپائی نمی تواند هیچ شرکت بزرگ خصوصی را با توجه به آسیبی که سرشاخ شدن با آمریکا احتمالا به روند کار آنان در آمریکا وارد خواهد کرد، وادار به همکاری با ایران نماید.

    اتفاقی که متعاقبا بر وخامت اوضاع افزود مطالبات ۱۲ ماده ای مایک پمپئو،‌وزیر خارجه آمریکا از رهبران ایران بود که به نوعی آمرانه، از مقامات ایرانی خواسته بود که برنامه های موشکی خود را کنار بگذارند، دست از هر نوع غنی سازی بردارند و به حضور خود در تمام کشورهای منطقه پایان بخشند. در پاسخ همانطور که انتظار می رفت،‌هم رهبر جمهوری اسلامی این اظهارات را با لحنی شدید رد نمود و هم محمد جواد ظریف، وزیر خارجه ایران،‌مطالبات ۱۵ ماده ای ایران از آمریکا را رسماً اعلام كرد.

    ولی در عین حال،‌علیرغم جو کاملا مسمومِ کنونی در روابط میان دو کشور، امکان دستیابی به یک «معامله» جدید احتمالی، آگاهانه از سوی خود پرزیدنت ترامپ مسدود نشده است. این موضع ابتدا به صورت علنی در بخش نهائی اظهارات وی هنگام اعلام خروج آمریکا از برجام مطرح شد و سپس به طور مشخص تری در کنفرانس مطبوعاتی اش با نخست وزیر ژاپن در اوایل ماه جون در واشنگتن تکرار شد. این انعطاف حاکی از آن است که مانند موضعگیری‌های سخت اولیه رئیس جمهور آمریکا در قبال کره شمالی، آقای ترامپ در صورت دریافت پاسخی مثبت از مقامات ایرانی، شریکی خواهد بود که تمایل دارد یکبار دیگر جهان را متحیر نماید و «مربع روابط میان ایران و آمریکا را به دایره ای تبدیل سازد»

    توپ، اینک در زمین مسئولان در ایران است تا از چنین فرضیه ای به منظور جانشین ساختن برجام با یک «معامله» جامع تر جدید که بتواند شامل خواسته های وسیعتر ایران باشد بهره‌برداری کند. با توجه به چنین دریافتی بود که یکصد شخصیت سیاسی و مدنی با دیدگاه های مختلف در نامه ای سرگشاده خواستار این شدند تا به لحاظ مشکلات موجود، مذاکرات مستقیم میان ایران و آمریکا به جریان بیافتد. گرچه این تقاضای امضاکنندگان مورد حمله شدید بخشی از عوامل تندرو و تمامیت خواه نزدیک به رهبری قرار گرفت ولی تعدادی از نزدیکان ارشد آقای روحانی با روح آنچه که در متن نامه آمده بود، برخورد مثبتی داشتند.

    پاسخ به این چالش تا زمانی که ایران از موقعیت قویِ استراتژیکی در منطقه برخوردار است، ایران را در موقعیت ممتازی برای چانه زنی با آمریکا قرار می‌دهد که به گفته یک روزنامه نگار با تجربه در تهران با توجه به مطالبات اعلام شده آقایان پمپئو و ظریف،‌اینک در وضعیت «مذاکرات هوائی» هستند. در حالتی دیگر، درصورت تشدید اختلافات و افول بیشتر راه های دیپلماتیک و احتمالا درگیری نظامی با آمریکا،‌تردیدی وجود ندارد که قدرت چانه زنی ایران به میزان قابل ملاحظه ای کمتر خواهد بود، شرایطی که رقبای منطقه ای ایران از قبیل عربستان سعودی و اسرائیل همواره خواستار آن بوده اند. چنین شرایطی همزمان با ادامه و تشدید اعتراضات داخلی، می تواند به اوضاعی منتهی شود که عواقب هولناک آن دیگر صرفا به سرنوشت نهائی هیات حاکمه منتهی نمی شود بلکه می تواند آینده مملکت و نسل های بعدی ایرانیان را سالها با مخاطرات جدی و زیان های جبران ناپذیر مواجه سازد.

    در این میان نباید فراموش نمود که ایران با توجه به درگیری های مختلف جهان (بویژه کشورهای جی ـ ۷)با آمریکا و شخص پرزیدنت ترامپ، هرگز در موقعیت بهتری برای پیشبرد نظرات و مقاصدش در راستای رسیدن به یک قرارداد جدید و همه جانبه در پی خروج آمریکا از برجام، قرار نداشته است. نکته جالبِ توجه اینجاست که خروج آمریکا از برجام می تواند ایران را در آستانه دست یابی به قرارداد جدید و بهتری با پشتیبانی جامعه بین المللی قرار دهد. این در حالی است که در صورت باقی ماندن آمریکا و ادامه سیاست های قبلی اش، ایران مانند آنچه که تجربه ۲ سال گذشته به وضوح نشان داد، نه تنها نمی توانست به خواسته های عمده اش دسترسی پیدا کند، بلکه این احتمال وجود داشت که خود ایران اجبارا به لحاظ عدم همکاری آمریکا و اجرای تعهداتش، مجبور به ترک برجام گردد.

    اینک با توجه به ضرورت حراست از منافع ملی ایران، شرایط حاد فعلی ایجاب می کند تا آیت الله خامنه ای موانعی برای آغاز مذاکرات مستقیم میان ایران و آمریکا به منظور دستیابی به یک قرارداد جامع و پایدار فراهم نیاورد تا ایران را نیازمند همکاری با شرکائی نکند که امکان تامین و برآورده ساختن نیازمندی های اقتصادی و کلیدی کشور را ندارند. در زمانیکه دولت روحانی ممکن است با واقع بینی، خواستار تعقیب چنین گفتمانی باشد،‌متاسفانه این مراکز سودجو و تمامیت خواه وابسته به رهبری هستند که کماکان مغرضانه هر نوع ارتباط با آمریکا را بعنوان خیانت به انقلاب اسلامی قلمداد می‌کنند. این عناصر به راحتی فراموش می‌کنند که آقای خامنه ای هنگامی که در پست ریاست جمهوری ایران قرار داشت ‌هرگز نه با خرید مکرر سلاح های نظامی از اسرائیل در طول جنگ ایران و عراق مخالفت کرد و نه مانع دعوت محرمانه از آقای رابرت مک فارلین، مشاور ویژه رونالد ریگان، برای مسافرت به ایران شد که متعاقبا در جریان حادثه «ایران گیت» فاش شد.

    پس ‌واقع بینی و نه ایدئولوژی، نقش تعیین کننده نهائی را برای حاکمیت در آنزمان ایفا می‌نمود،‌امری که بعدها نیز زمینه را برای آغاز و پیگیری مذاکرات اتمی با «نرمش قهرمانانه» ای هموار کرد تا آقای روحانی و تیمش بتوانند مذاکرات برجام را با ۵+۱ به نتیجه برسانند.

    امروز، هر گونه لجبازی یا عدم انعطاف از سوی آقای خامنه ای در این شرایط، می تواند ایران و ایرانی را با شرایط مهلکی چه در داخل و چه در خارج از کشور مواجه سازد. این در حالی است که دیالوگ با ایالات متحده می تواند احتمالا به شرایطی منتج گردد که نهایتا از نارسائی ها و عدم اطمینان از اوضاع اقتصادی همراه با ناآرامی های فزاینده اجتماعی در داخل کشور و شکست و سرافکندگی در خارج همراه با هرج و مرج بیشتر و خطرناک در منطقه،‌جلوگیری کند.

    روشن است که هم ایران و هم آمریکا مجبورند که به منظور رسیدن به توافقی جامع و پایدار، مواضع اعلام شده خود را تعدیل کنند ؛ راهی که کشورهائی چون چین، ویتنام و کوبا که سوابق دشمنی طولانی با آمریکا را در گذشته داشتند، قبلا پیمودند و کره شمالی امروز با همین تجربه در حال دست و پنجه نرم کردن است. مهم این است که دستآورد چنین تجربه‌ای می تواند با ایجاد شرایطی تازه و امیدوار کننده، به رویاهای ایرانیان وطن پرست و ملی که خواسته و آرزوئی جز بازسازی کشور و سربلندی مردمش ندارند،‌جان تازه ای بخشد. رهبران ایران باید همواره متوجه این واقعیت باشند که در آینده قابل پیش بینی،‌اروپا،‌چین و روسیه قادر به دور زدن آمریکا برای تامین نیازمندیهای مبرم ایران نیستند. علاوه بر آن،‌رهبران ایران باید به این واقعیت نیز توجه نمایند که خرید وقت اضافی یا متکی ساختن کشور به امثال چین و روسیه صرفا به لحاظ حفظ نوعی تعادل با آمریکا،‌نه تنها حد و حدود محدودی دارد بلکه تحت هیچ شرایطی به منافع درازت مدت مردم ایران کمک نمی کند.

    آقای خامنه ای نیز می‌توانند به درستی و با رضایت خاطر متذکر این نکته باشند که او اگرچه در گذشته همواره بر عدم اعتماد به آمریکا تاکید داشته اند ولی امروز و به ویژه در شرایط حساس کنونی، مسئولیت هر آسیب کوچک و بزرگی که به دلیل ممانعت ایشان برای آغاز مذاکرات بر مردم تحمیل شود، تماما بر دوش شخص ایشان خواهد بود.

    هر که نامُخت از گذشتِ روزگار
    نیز ناموزد زهیچ آموزگار
    (رودکی)
    لندن، تیرماه ۱۳۹۷

    کلیک کنید برای بزرگ کردن تصویر

    ایران و «مصلحت درازمدت» در سیاست خارجی

    انعطاف ناپذیری،‌‌یکی از خواص حکومت‌های انقلابی در سال‌های نخستینِ آنهاست و روش ایران نیز از این قاعده مستثنا نبوده است. به داوریِ یکی از اساتید سیاست بین‌الملل که به تازگی سخنرانی جامعی در ارتباط با سیاست خارجی ایران در لندن داشت، گرچه با گذشت زمان، ما شاهد قدری انعطاف در برخی زمینه‌های مربوط به سیاست داخلی بویژه در رابطه با مسائل اقتصادی و فرهنگی بوده‌ایم، ولی خطوط کلی سیاست خارجی ایران تغییر نکرده است و مسئولان حکومت اسلامی، امروز همچنان وارث شعارهائی از قبیل «مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل» هستند که نه می‌توانند آنها را دور بریزند و نه قادرند کوچکترین استفاده‌ای برای تحریک افکار عمومی و کسب حمایت از سوی مردم و یا پیشبرد مقاصدشان از آنها به عمل آورند.

    این در زمانی است که مسئولان دو حکومت انقلابیِ دیگر قرن بیستم ـ کوبا و چین ـ که بازماندگانش به هرتقدیر کماکان موفق به حفظ قدرت در کشورهای‌شان بوده‌اند، بقاء حکومت‌های‌شان را در پایان دادن به انزوا از جامعه بین المللی و پیوستن به «دهکده جهانی» تشخیص داده‌اند و تامین منافع و بخصوص بهبود اوضاع اقتصادی‌شان را در بازسازی روابط‌شان با بازارهای بین‌المللی و آمریکا پایه‌گذاری نموده‌اند. در این میان،‌می‌توان به کشور ویتنام نیز اشاره کرد که بعد از دو دهه جنگ چریکی با آمریکا که به مرگ بیش از یک ملیون شهروند آن کشور و بیش از ۶۰ هزار سرباز آمریکائي انجامید،‌نهایتا توانست به نوعی با آمریکا کنار آید و از آن طریق، موجبات بازسازی و رونق اقتصادی کشورش را هموار کند.

    در مثالی دیگر، با آغاز اولین ملاقات رو در رو، میان دشمنان دیرپائی چون مائوتستونک و ریچارد نیکسون در پی سفر تاریخی رئیس جمهور آمریکا در سال ۱۹۷۲ به چین کمونیست، نه تنها معادلات دیپلماتیک ـ استراتژیک آنزمان بطور چشمگیری تغییر یافت، ‌بلکه شرایطی را امکان پذیر کرد تا کشوری فقیر و عقب افتاده با پایان دادن به انزوای بین المللی خود،‌در فاصله‌ای کمتر از ۳۰سال به دومین اقتصاد بزرگ جهان تبدیل شود.

    نباید از یاد برد که ابعاد دشمنی میان آمریکا و چین کمونیست به مراتب از آنچه که میان ایران و آمریکا در ۳۹ سال پیش گذشته، پیچیده‌تر و عمیق‌تر بوده است؛ افزون بر اینکه آن دو کشور به مدت سه سال در شبه قاره کره (۱۹۵۰ تا ۱۹۵۳)،‌درگیر جنگ مهلکی بودند که بیش از ۵۰هزار آمریکائی و ۱۸۰هزار چینی کشته به جای گذاشت. در این فاصله، آمریکا برای مدتی بیش از ۲۰ سال توانست از طریق قدرت و اعمال نفوذش در جامعه بین المللی، نه تنها چین کمونیست را در انزوای جهانی قرار دهد بلکه توانسته بود برای بیش از ۲۰سال مانع از آن شود که دولت چین بتواند صاحب کرسی‌اش به عنوان یکی از اعضای دائمی در شورای امنیت سازمان ملل باشد و تا زمانی که می‌توانست از آراء اکثریت نمایندگان کشورهای جهان در مجمع عمومی سازمان ملل برخوردار باشد، دولت فراری ژنرال چانکایچک در جزیره کوچک تایوان را در پی پیروزی انقلاب چین در سال ۱۹۴۹، تحت عنوان دولت «چین ملی» و «نماینده واقعی مردم چین» به رسمیت شناخت.

    در ارتباط با ایران در پی پیروزی انقلاب اسلامی،‌عکس العمل دولت آمریکا کاملا بر عکس تجربه نافرجام ۳۰سال قبلش با فاتحان انقلاب چین بود زیرا که دولت آمریکا ساعت‌ها بعد از پیروزی انقلاب، در زمره اولین کشورهای جهان بود که «دولت موقت انقلاب اسلامی ایران» را به ریاست مهندس مهدی بازرگان به رسمیت شناخت. ولی این بار مسئولان پشت پرده و تمامیت خواه در جمهوری اسلامی با به دست گرفتن اهرم‌های اصلی قدرت و کنار زدن تمام رقبای سیاسی با تکیه بر تندروی و انتقام‌جوئی، مشوق شعارهائی چون «مرگ بر آمریکا»‌و «مرگ بر اسرائیل»‌بودند که کار مملکت را نهایتا به گروگانگیری و قانون شکنی و برادر کشی کشاند که هنوز بعد از گذشت ۳۹ سال، مردم ایران، کماکان تاوان صدمات ناشی از اشتباهات و تخلفات آنان را می‌پردازند.

    تجربیات ۳۹سال گذشته باعث شده تا بسیاری از انقلابیون سال ۵۷ عملکرد پیشین خود را با دیدی انتقادی مد نظر قرار دهند و بیشتر آنان با واقع بینی به این نتیجه رسیده‌اند که باید به دنبال حل مشکلات عدیده و انباشته شده مملکت با ممانعت از تکرار اشتباهات گذشته‌شان باشند،‌اما این برداشت متاسفانه در میان اقلیت کوچک و تمامیت خواهی در هیات حاکمه که علیرغم از دست دادن محبوبیت و مشروعیت عمومی خود همچنان اهرم‌های اصلی قدرت را در انحصار خود دارند ، به هیچ وجه مشاهده نمی‌شود. تردیدی نیست که ظهور افرادی چون ترامپ در آمریکا و محمد بن سلمان در عربستان و تشدید حملات لفظی شدید و تهدیدات خصمانه آنها علیه ایران و تداوم حضور افرادی چون نتانیاهو در صحنه سیاسی اسرائیل و اساسا به جریان افتادن یک دسته بندی وسیع در منطقه برای مقابله با منافع دراز مدت ایران (نه فقط جمهوری اسلامی!)، عکس العمل بی چون و چرائی به رفتار نامعقول، غیر دیپلماتیک و تحریک آمیز دسته‌جاتی است که برای حفظ منافع و موقعیت خود در درون کشور، با شعارها و موضع‌گیری‌های بی‌مصرف، فقط در دشمن تراشی و منزوی نمودن هرچه بیشتر مملکت در عرصه بین المللی کامروا بوده‌اند.

    زمانی هم که دولت روحانی، بعد از ۸ سال سیاست های مخرب احمدی نژاد (که با وجود درآمدی بیش از ۶۰۰ میلیارد دلار از فروش نفت، مملکت را با فساد و نادانی و ناتوانی به آستانه ورشکستکی اقتصادی کشاند) توانست با عقد قرارداد برجام قدم‌های اولیه‌ای را برای پایان دادن به انزوای بین المللی ایران بردارد و زمینه را برای رسیدن به توافق بیشتر به منظور تلاش برای بازسازی اقتصاد ایران هموار سازد،‌باز هم همین افراد با تحریکات و کارشکنی‌های هدفمند خود (مانند ایجاد تبلیغاتی از قبیل ترسیم نام اسرائیل بر روی موشک‌ها)، از هیچ اقدامی برای جلوگیری از اقدامات دستگاه سیاست خارجی کشور برای رفع تنش‌ها به منظور جلب سرمایه و تکنولوژی مورد نیاز مملکت دریغ نکردند و برعکس با تکیه بر لزوم پیاده کردن مقوله مضحک «اقتصاد مقاومتی»، انگار از همان اول خواستار وضعیتی بودند که آقای ترامپ نوید آن را داده و با خروج یکجانبه آمریکا از برجام، پیاده کردن «شدیدترین تحریمات اقتصادی در تاریخ» علیه ایران را دنبال می‌کند.

    علاوه برخطر تشدید فشارهای اقتصادی بیشتر از سوی آمریکا، امروز ایران با این خطر نیز مواجه است که برای اولین بار درگیر یک جنگ تمام عیار با اسرائیل در خاک سوریه گردد. این در زمانی است که هم آمریکا و هم کشورهای عربی منطقه مانند عربستان سعودی ـ همه و همه ـ بی شک اسرائیل را در همه زمینه‌ها حمایت خواهند کرد. گرچه باید امیدوار بود که طرفین به هرحال سعی کنند تا در حد امکان خط قرمزهایی را احتمالا با وساطت روسیه رعایت نمایند ولی نمی‌توان مطمئن بود که بعد از ۳۹ سال شعار «مرگ بر اسرائیل»، سرانجام یک تبانی بین‌المللی برای ضربه زدن به ایران و فراهم آوردن موجبات خروجش از سوریه، کار را به جنگ نکشاند.

    حراست از منافع ملی ایران در اوضاع و احوال بحرانی امروز ایجاب می‌کند که دستگاه دیپلماسی ایران روش دیگری را در قبال آمریکا و اسرائیل بکار گیرد. این بدان معنی نیست که ایران از توقعات مشروعش در ارتباط با این کشورها صرفنظر کند و یا کوتاه بیاید؛ ولی می‌تواند لحنش را تغییر دهد و شعارهای «مرگ بر این و مرگ بر آن» را کنار بگذارد. نباید فراموش نمود که تمام مشوقان عوامفریب شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل همانهائی هستند که در طول جنگ ۸ ساله با عراق از خریدن میلیونها دلار اسلحه از اسرائیل و دعوت نمایندگان عالیرتبه آمریکائی به تهران در ماجرای معروف «ایران گیت» درنگی نداشته‌اند. ضمن اینکه هر دولتی در ایران باید از حق مردم مظلوم فلسطین در مقابل فشارهای غیرقابل قبول اسرائیل دفاع و ایستادگی نماید (همانطور که رژیم پیشین این ماموریت را در گذشته بطور پیگیر انجام میداد)، مقامات جمهوری اسلامی باید این موضوع را دریافته باشند که حاصل حمایت آنها از حماس و دولت خودگردان فلسطین این بوده است که حماس از همان روزهای اول جنگ داخلی علیه اسد در سوریه بطور علنی علیه ایران موضع گرفت و محمود عباس که از او بعنوان یک چهره معقول در میان فلسطینی ها نام برده می‌شود،‌حمایت و پشتیبانی خود را نه از حکومت اسلامی ایران و مواضعش در قبال اسرائیل بلکه از سازمان مجاهدین خلق که به نوعی دست پرورده همان نیروهای ضد فلسطینی است، اعلام نمود.

    امروز با توجه به دشمنی‌های علنی کشورهای عربی،‌به ویژه عربستان سعودی و امارات که با بودجه‌های سنگین، آمریکا و کشورهای غربی را علیه ایران تحریک و «لابی» می‌کنند و خواستار تضعیف اقتصادی و استراتژیکی هرچه بیشتر و حتی تجزیه ایران نیز هستند، ایجاد همسوئی و نزدیکی با تنها کشورهای غیر عرب منطقه ـ یعنی ترکیه و اسرائیل ـ باید قاعدتا از اولویت خاصی برخوردار باشد. در گذشته نظام پیشین به لحاظ نزدیکی‌اش با اسرائیل مورد نکوهش قرار می‌گرفت و متهم بود که با روابط «دو فاکتوی» ایران و اسرائیل (برخلاف ترکیه که اسرائیل را از ابتدای تاسیس در سال ۱۹۴۸ به رسمیت شناخت) به نوعی به جهان عرب بی‌اعتنایی می‌کند که به لحاظ حفاظت از حق و حقوق پایمال شده مردم فلسطین با اسرائیل در ستیز بودند. ولی امروز،‌ماجرا صورت دیگری دارد و اسرائیل نه تنها در ستیز با هیچ دولت عربی نیست،‌بلکه از روابط نزدیک علنی و غیر علنی با عمده‌ترین آنها از قبیل مصر و اردن و عربستان سعودی و امارات برخوردار است.

    متاسفانه حاصل سیاست‌های غیر قابل توجیه حکومت اسلامی ایران در گذشته این بوده که «طبیعی‌ترین متحد منطقه‌ای ایران، یعنی اسرائیل» را وادار سازد تا با «طبیعی‌ترین دشمنانش در منطقه، یعنی اعراب» علیه مصالح ایران و ایرانی قدم به پیش گذارد. بدیهی است که ادامه چنین روندی نمی‌تواند به «مصلحت دراز مدت ایران» در منطقه و جهان باشد، بخصوص اینکه حل مشکلات ایران با آمریکا و غرب نیز به نوعی در گرو ایجاد نوعی روابط معقول با اسرائیل است.

    خرداد ماه ۱۳۹۷

    کلیک کنید برای بزرگ کردن تصویر

    آزموده را آزمودن خطاست

    در پی بحران دیماه اخیر در ایران و تظاهرات بی‌سابقه‌ای که در بیش از ۸۰ شهر کوچک و بزرگ در سراسر ایران صورت گرفت، برخی از مخالفان و منتقدان نظام،‌یکبار دیگر با تکیه بر روش‌های برخواسته از منافع صنفی و سنخی خود، در مسیر تکرار اشتباهات گذشته قرار گرفته‌اند؛ اشتباهاتی که اولویت‌های مردم را که تامین منافع ملی و آینده نسل‌ های بعدی ایرانیان در گروی آن است به بیراهه می‌کشاند.

    شرایط نامناسب اقتصادی امروز در کشور، از فقر عمومی، بیکاری و تورم تا سوء استفاده‌های مختلف و فساد غیر قابل مهار برخی از افراد، سازمانها و بنیاد‌های «اسلامی ـ انقلابی»، بزرگترین عامل فروریختن ترس مردم و رویکردشان به تظاهرات خیابانی در سراسر کشور بوده است. از سوی دیگر به نظر نمی‌رسد که با وجود تحریکات و فشارهای روزافز ونی که امروز در صحنه بین‌المللی علیه ایران اعمال می‌گردد، بتوان در کوتاه‌مدت به برون‌رفت از شرایط کنونی و بهبود اوضاع اقتصادی امید بست.

    به این لحاظ،‌احتمال زیادی وجود دارد که مردم به ناچار در آینده‌ای نه چندان دور،‌بازهم به خیابان‌ها بیایند و به شرایطی اعتراض کنند که امید به زندگی شرافتمندانه و بهتر و عبور بسیاری را از زیر خط فقر و فقر مطلق به ناامیدی تبدیل کرده است و در حین گرمی اعتراضات‌شان باز هم شعارهای کوبنده‌ای علیه نظام سر دهند که تمام نا رسائی‌های انباشته شده‌ی دیگر در جامعه و به ویژه فقدان آزادی‌های اجتماعی و سیاسی و به ویژه عدالت اجتماعی را هدف بگیرد؛ نارسایی‌هایی که حتی خود رهبر جمهوری اسلامی نیز وجود آن را تائید کرده است.

    در چنین شرایطی،‌عکس‌العمل نظام،‌برای مقابله و جلوگیری از تشدید تظاهرات به هر قیمتی، تا حدود زیادی قابل پیش‌بینی است به‌ویژه از سوی نیروهای تمامیت‌خواهی که منشاء و مسئول بیشتر این نارضایتی‌هایند. اگرچه آقای روحانی در جایگاه ریاست جمهوری بارها از حق مردم برای طرح اعتراضات مشروعشان سخن رانده است ولی تردیدی نیست که حرف آخر را در اینگونه مواقع، اقلیت‌های سیاسیِ مشهور به دلواپس می‌زنند که خون هرفرد معترضی را حلال می‌دانند و از هیچ اقدامی برای حفاظت از اهرم‌های اصلی قدرت در کشور و موقعیت نامشروع خودشان دریغ نخواهند ورزید. بدیهی است که پیاده شدن اینگونه سناریوها در آینده نه تنها باعث حل بحران‌های متعدد فعلی نخواهد شد بلکه بر عکس، شرایط را بیشتر به سوی ناامنی و خشونت در داخل و انزوای بیشتر در خارج و حتی درگیری‌های احتمالیِ پرآسیب و بی‌عاقبتِ نظامی میان ایران و طیفی‌سوق می‌دهد که در عرصه بین‌المللی خواستار نابودی نفوذ و منافع ایران در منطقه‌اند.

    مردم ایران،‌اعم از آنانکه در تظاهرات دی‌ماه شرکت کردند یا نکردند همراه با نسل‌های بعدی ایرانیان مستحق سرنوشت شایسته‌ای هستند که به علت زورگویی، ‌فساد و تمامیت‌خواهی نیروهای رو به کاهشی که با چنگ و دندان، ‌به نام خدا و مذهب و یا آرمانهای انقلابی، اما به کام حفاظت از منافع مالی و جاه طلبی‌های حقیر خود عرصه را بر دیگران تنگ کرده‌اند.

    امروز،‌مبارزه برای بهبود اوضاع معیشت مردم در درجه اول، تحقق بخشیدن به مطالبات سیاسی ـ اجتماعی در جامعه و پایان دادن به انزوا و نیز تثبیت موقعیت ایران در عرصه بین‌المللی،‌در ایستادگی یکپارچه همه نیروهای ملی و وطن پرست است؛ هرچند در قدم نخست،‌باید تلاش کرد و به یک باور جمعی رسید که بُرد در نهایت با مردم است و همه باید صلح‌جویانه به دنبال راه حلی باشند که مشارکت همه نیروهای ملی را به منظور حل مشکلات انباشته‌شده‌ی کنونی امکان‌پذیر سازد.

    در این راستا، دو ‌تجربه زنده از کشور آفریقای جنوبی می‌تواند حقیقتا الگوی خوبی برای این طیف باشد: اول اینکه در اواخر دهه ۸۰ و اوایل دهه ۹۰ میلادی، قدرتمندان و تمامیت خواهان حکومت آپارتاید سرانجام در انتهای یک پروسه مذاکراتی که اولین نمونه بارز «آشتی ملی» به شمار می‌رود، با پذیرفتن اصل برابری و قواعد سیستم دموکراتیک، خودشان با انتقال مسالمت‌آمیز حکومت به نیروهای مردمی موافقت کرده و مانع از آن شدند که به‌خاطر انتقالی که در نهایت اجتناب‌ناپذیر بود، کل کشور به خاک و خون کشیده شود. دوم، کنار زدن مسالمت آمیزی است که چند هفته پیش باعث شد تا رئیس جمهور آفریقای جنوبی، که خود از پیروان نزدیک و انقلابی ماندلا در مبارزات ملی کشورش علیه آپارتاید بود، به علت فساد بی‌حساب و عدم مدیریت در اداره بحران‌های متعدد و روزافزون آن کشور از سمت خود استعفا دهد و نگذارد تا آرامش و صلح در کشورش طعمه پافشاریش در ماندن در مسند قدرت شود.

    دعوت به دیالوگ ملی،‌رسیدن به یک تعریف نزدیک در رابطه با منافع ملی در همه زمینه‌ها (از قبیل سیاست‌های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی ـ داخلی و خارجی ـ و امنیتی) و مهیا ساختن شرایط لازم به منظور عملی کردن طرح «آشتی ملی»، ابتدائی‌ترین قدم هائی است که باید از سوی نیروهای مختلف سیاسی که به «قواعد بازی دموکراتیک» التزام دارند، برای پشتیبانی از تظاهرات مردم و احترام به مطالبات آنها برداشته شود.

    متاسفانه در شرایطی که حتی رهبر جمهوری اسلامی نیز وادار به اذعان گردید که او نیز صدای اعتراضات مردم مبنی بر فقدان عدالت اجتماعی در جامعه را شنیده است، برخی از «نخبگان شناخته شده سیاسی ما» به جای همصدا شدن با آنانکه در داخل کشور علیه نیروهای تمامیت خواه و فاسدی که زندگی و آینده مردم ایران را به تباهی کشانده‌اند، با این تصور غیر واقعی که نظام اکنون در آستانه سقوط قرار دارد، ‌نیروی خود را از طریق احیای ابتکارات امتحان شده در گذشته، نامه‌نگاری‌ها و خرده‌گیری‌های بی‌جا همراه با حرف‌های غیر دموکراتیک و یا تلاش‌های فرصت طلبانه برای پیشبرد اهداف و مقاصد «خودی»شان از طریق مصادره کردن تلاش و فداکاری‌های دیگران شده‌اند. بدیهی است که انعکاس اینگونه برخوردها و در برخی موارد انحصارطلبی‌ها از سوی افرادی که همواره صحبت از اتکا به آراء عمومی می‌کنند، از طریق رسانه‌های فارسی زبان به داخل کشور، دقیقا همان چیزی است که نیروهای تمامیت‌خواه سالهای سال، از عواقب آن بهره مند بوده‌اند.

    در هنگامی که صحبت از مقوله دیالوگ ملی و آشتی ملی در داخل کشور از سوی افراد مختلف و شناخته شده مطرح می‌شود و در زمانیکه کشور ما در حال دست و پا زدن برای گریز از بحران‌های متعددی است که در همه زمینه‌ها، از امنیت داخلی و خارجی گرفته تا اوضاع وخیم اقتصادی و اجتماعی، آینده مردم ما را تهدید می‌کند،‌لزوم تامل و تفکر در راس هر اولویتی قرار دارد؛ و این یعنی اندیشیدن برای میسر ساختن شرایطی تازه با هدف ایجاد نزدیکی میان نیروهای متفاوتی که خود را ملتزم به قواعد بازی دموکراتیک می‌دانند.

    در چنین شرایطی،‌متوسل شدن به ترفندهای امتحان شده و یا شتاب در برگزاری گردهمائی‌های «خودی»ها در خارج به منظور حذف «غیر خودی»ها نمی‌تواند پاسخگوی اعتقاد و اعتماد اکثریت قاطع مردم باشد.

    امروز، ایجاد اعتقاد و جلب اعتماد مردم و جلوگیری از هر نوع خشونت و ناآرامی در جامعه، تنها از طریق دیالوگ ملی ـ دیالوگی که قصدش حذف این و آن نباشد ـ به سرانجام قابل قبولی منتهی می‌شود. این گفتگو البته شامل تمام نیروهائی است که سابقه ایستادگی در مقابل تمامیت‌خواهان را در کارنامه خود دارند و در بسیاری از موارد بهای سنگین مقاومت‌شان را نیز پرداخته‌اند. تعداد کسانی که می‌توانند شرکای چنین حرکتی باشند بسیار زیاد است در حالیکه تعداد آنانکه باید تسلیم این اراده شوند بسیار معدود و هر روز که می‌گذرد، به ریزش در میان آنها اضافه می‌شود. پس به جای شتاب به منظور پیشی گرفتن در ایجاد بدیل‌های کاذب و یا دل بستن به اظهارات تند و ناشایسته برخی رهبران خارجی که از یکسو اشک تمساح برای ما می‌ریزند و از سوی دیگر ورود اتباع ما را به کشور شان ممنوع می‌کنند، بهتر است با استفاده از تجربیات متعددی که در ۳۹ سال گذشته کسب کرده‌ایم، به راه‌حل‌های تازه‌ای بیاندیشیم که ظرفیت موفقیت در مبارزه پیگیری که باید به ثمر برسد را داشته باشد.

    اگر چه ما نمیدانیم که فرمول برنده برای آینده ایران چه خواهد بود،‌ولی تجربیات مختلف سنوات گذشته باید قاعدتا به ما آموخته باشد که چه فرمول‌ها و رفتارهایی دیگر جواب نمی‌دهند و آزموده را آزمودن خطاست.

    لندن، اسفندماه ماه ۱۳۹۶

    کلیک کنید برای بزرگ کردن تصویر

    تظاهرات مردم و گزینه های باقی مانده

    تظاهرات تکاندهنده دیماه ۹۶ در ایران بار دیگر توجه همگان را به سوی مشکلات انباشته شده و مسائل حل نشده در ایران معطوف نمود. این بار گرچه تعداد تظاهرکنندگان در مقابل اعتراضات «رای من کجاست؟» خرداد ۱۳۸۸ بسیار کمتر بود، ولی از آنجا که این تظاهرات موفق شد تا در فرصتی کوتاه و بطور بی سابقه ای، اعتراضات طبقات محروم را از نارضایتی های موجود در سراسر کشور به نمایش بگذارد، نه تنها توجه مردم و وسائل ارتباط جمعی جهان متوجه بحران های حل نشده ایران گردید،‌بلکه مهمتر از آن، حضور پیگیر مردم در خیابان ها موفق شد تا پیامی صریح و شفاف به حاکمیت برساند که توده های مردم تا ابد، عبد و عبید سیستمی نخواهند ماند که نیازهای حیاتی آنان را فدای منافع و انحصارطلبی های قشری و پایان ناپذیر اقلیتی می سازد که نسبت به مصالح دراز مدت و منافع ملی کشور بی اعتنا می باشند.

    گرچه حاکمیت توانست در درگیری های اجتناب ناپذیری که تاکنون موجبات مرگ حداقل ۲۵ شهروند ایرانی و بازداشت بیش از ۳۰۰۰ شهروند دیگر را فراهم آورده است، موقتا از ادامه تظاهراتی که بعلت گرانی، رکود و بیکاری در جامعه، کلیت نظام را لرزانده بود، جلوگیری نماید ولی همه به خوبی میدانند که فارغ از تغییرات عظیم و بنیادی، امکان بهبود اوضاع در شرایط کنونی به هیچ وجه میسر نخواهد شد. به این جهت و بخصوص با توجه به تشدید میزان تحریکات و دسته بندی هائی که در عرصه بین المللی علیه ایران بطور آشکار برنامه ریزی می شود، به احتمال زیاد ما،‌در صورت عدم ایجاد فضای مناسب در عرصه بین المللی و تمکین حاکمیت به خواسته های مردم، باز هم در آینده ای نه چندان دور،‌شاهد ناآرامی های مشابهی خواهیم بود.

    در این ایام ما همچنین شاهد عکس العمل های مختلف از سازمانها و شخصیت های منفرد در ارتباط با ناآرامی های اخیر، بویژه در خارج از کشور از طریق رسانه های دست جمعی و شبکه های اجتماعی بوده ایم که اغلب بدون توجه به تجربیات گذشته و بویژه در زمانیکه مملکت باید به حق به دنبال «یک راه حل ملی با مشارکت ملی برای روبرو شدن با این بحران عظیم ملی» باشد، بیشتر در رویای «میوه چینی» از اقدامات دیگران و امید واهی به سقوط قریب الوقوع نظام، کماکان در راستای راه و روش هائی قدم به پیش میگذارند که بارها و بارها در گذشته با بن بست روبرو شده است.

    در این میان، پیام و پیشنهادات پخش شده ای از سوی آقای مصطفی تاج زاده در ایران و پاسخی که متعاقبا از سوی آقای محسن مخملباف به ایشان انتشار یافت،‌حداقل فرصتی را فراهم آورد تا افکار احتمالا بسوی اولویت هائی هدایت شوند که توجهات را نه تنها متوجه مشکلات انباشته شده در جامعه ما می سازد، بلکه حد اقل، گزینه هائی را مطرح می سازد که می تواند زمینه را برای رسیدن به یک چارچوب عملی و غیر خشن، برای روبروئی با مشکلاتی که نه تنها نظام حاکم بر ایران بلکه آینده ملت و کشور ایران را با مخاطرات جدی روبرو ساخته است، فراهم آورد.

    جان کلام تاج زاده

    آقای تاج زاده در یک گفتار تصویری اشاره به نکاتی کرده اند که تاکید بر لزوم ایجاد شرایطی می کند که «اصل تکثر را رعایت نماید و از آن طریق مطالبات مردم را محقق سازد»، و ضمن تکیه بر این نکته که «اصلاحات کم بهاترین وبی صدمه ترین فورم تغییرات است»، اشاره به عواقب هولناکی که متوجه جامعه و مردم عادی در کشور هائی چون افغانستان و سوریه» (سناریوئی که نباید در ایران تکرار شود) نموده است. او با تاکید بر اینکه علاوه بر حاکمیت، مردم عادی نیز دارای مسئولیت در تعیین راه و روشی سازنده برای عبور از بحران های متعدد کنونی می باشند، مردم را نیز از خطرات ناشی ار سیاست های کشورهای خارجی و توطئه هائی که احتمالا می تواند مملکت را به سوی جنگ داخلی و قومی بکشاند، برحذر میدارد. خواسته ایشان در نهایت، ‌با توجه به محدودیت هائیکه در داخل ایران شامل حال ایشان می باشد، از حد و حدود برگذاری انتخابات آزاد و دمکراتیکی که درآن تمام نیروهای سیاسی بتوانند آزادانه امکان شرکت داشته باشند، فراتر نرفته است.

    بازتاب مخملباف به بیانات تاج زاده آقای مخملباف بطور کلی خطر پدید آمدن سناریوهائی شبیه سوریه در ایران را رد میکند و جمهوری اسلامی و حامیانش را مسئول فجایعی میداند که مانع از ایجاد ثبات در پی حرکت های مردمی در سوریه شده است. بطور خلاصه، ایشان معتقد است که «تغییرات یا از طریق اصلاحات، یا انقلاب و یا حمله از بیرون» میسر میشود،‌و ما را به این ارزیابی هدایت میکند که مقوله ناکارآمد اصلاحات که بزعم ایشان از سوی امثال تاج زاده به یک «ایدئوأوژی» تبدیل شده است، کاملا شکست خورده و مردود می باشد. بر اساس منطقی که ایشان ارائه داده اند، ظاهرا راهی برای مردم ایران به منظور خروج از بحران فعلی جز انقلاب و یا تن دادن به حمله از بیرون باقی نمی ماند. بر اساس نوشته و استنتاج شخصیت هنرمندی چون آقای مخملباف، ‌اینظور بنظر می رسد که گوئی کاسه صبر ایشان به لب رسیده و امیدش به اینکه «حکومت ایران اصلاح پذیر باشد»، علیرغم هزینه سنگین و صدماتیکه که گزینه های دیگر ایشان می تواند مردم و جامعه ایران را با آن روبرو سازد، قطع شده است.

    گزینه باقیمانده؟ حقیقت این است که علاوه بر مسئولیت دولت، مسئولیت همه شهروندان، ‌همانطور که آقای تاج زاده یادآور شده است،‌ایجاب می کند که ما هرگز در راستای پیاده کردن معتقداتمان نه تنها مایوس نشویم، بلکه با عبرت از تجربیات گذشته و آنچه را که در اطراف و اکناف کشورمان به وضوح دیده ایم،‌به دنبال راه و روش هائی نرویم که بنام دمکراسی و حقوق بشر و دیگر الگوهای والا و ارزشمند، ثبات جامعه و‌آسایش و آینده ملت ایران را از آنچه که هست بدتر سازد.

    وینستون چرچیل، می گوید: «موفقیت شامل عبور از یک شکست به شکست دیگر، بدون از دست دادن شور و اشتیاق» در راستای رسیدن به هدف اولیه می باشد. گرچه آنهائیکه امروز با همان شور و اشتیاق روزهای اول، مبارزه برای استقرار حاکمیت مردم را دنبال کرده اند (حد اقل نزدیک به دو دهه قبل از ورود امثال آقایان تاج زاده و مخملباف به این صحنه) کماکان در جستجوی بهترین فرمول برای حل مشکلات مردم می باشند، ولی تجربیات زیادی در رابطه با فرمول های بی اثر دارند که تلاش بیشتر در راستای بکار گرفتن آنها دیگر عقلائی بنظر نمی رسد.

    مطمئنا خود آقای مخملباف هم ضمن رد مسیر اصلاحات، راهکار کارساز مشابهی را به گزینه های پیشنهادی دیگر خودشان ترجیح می دهد،‌بویژه با توجه به این واقعیت که کشور ما در شرایط حاد کنونی امروز، بهر حال از مقوله اصلاحات به نوعی که قبلا مطرح شده بود، عبور نموده است. امروز، روح اصلاحات در قالب طرح «آشتی ملی» با هدف حراست از «منافع ملی» که مورد تائید بسیاری از شخصیت های سیاسی داخل و خارج از کشور می باشد، کماکان کم بهاترین و بی صدمه ترین و از همه مهمتر،‌معقول ترین گزینه برای عبور از بحران کنونی است.

    در نهایت آنچه که باقی می ماند برداشتن قدم های بعدی است. ما می توانیم پیشنهادات آقای تاج زاده با در نظر گرفتن همه ملاحظات آقای مخملباف را بطور جامع تری تبدیل به یک الگوی عملی نمائیم. بطور مثال، ما می توانیم از طرح «انتخابات آزاد آقای تاج زاده»، پیشنهادی که فراتر از صرفا کنار زدن مقوله نظارت استصوابی است و به گفته ایشان شا مل نیروهائی نیز می شود که قانون اساسی جمهوری اسلامی را قبول ندارند، بعنوان آغاز مباحثی برای رسیدن به یک «جاده راه» عملی برای ایجاد تغییرات ضروری که در ضمن ثبات جامعه کشور را همچنان مجفوظ نکاهدارد، استفاده کنیم.

    با استقبال از روح پیشنهادات آقای تاج زاده بعنوان قدم اول، و با اولویت دادن به اصل «گفتگوی ملی» به منظور رسیدن به یک تعریف مشترک از «منافع ملی»، می توان، در قالب طرح «آشتی ملی» زمینه هائی را فراهم آورد که بدون خدشه وارد آوردن بر ثبات و امنیت کشور و از همه مهمتر آرامش زندگی روزمره مردم، ایران را یکپارچه و قدرتمند از مشکلات کنونی اش بری ساخت و آینده نسل های بعدی را به بهترین وجه ممکنه تامین نمود.

    مهرداد خوانساری. بهمن ماه ۱۳۹۶

    کلیک کنید برای بزرگ کردن تصویر

    ایران و اولویّت منافع ملی؛ کارنامه و برنامه

    گزیده‌ای از وبینار.



    ایران و اولویّت منافع ملی؛ کارنامه و برنامه
    برگزارکننده: مرکز ایرانی مطالعات سیاسی
    ۲۸ دسامبر ۲۰۱۷.

    کلیک کنید برای بزرگ کردن تصویر

    آینده تحول خواهی و اولویت آشتی ملی

    پیروزی چشمگیر حسن روحانی در دوازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری، قدم بزرگ و موثری برای پیگیری جنبش تحول خواهی در ایران می باشد.

    تردیدی نیست که کشور ما همچنان نیازمند به برداشتن گام های ضروری برای ایجاد تحولات لازم در همه عرصه ها، بویژه در راستای تامین بیشتر حق و حقوق شهروندی همراه با الگو های مربوط به آزادی های سیاسی و اجتماعی و از همه مهم تر بازسازی و ایجاد شکوفائی در اقتصاد کشور می باشد، و تضمین رفاه مردم نمی تواند بدون مشارکت آزاد و بلامانع بخش خصوصی، فارغ از مداخلات و انحصارطلبی های «اولیگارک» ها و عناصر انحصارطلبی باشد که به دنبال تحمیل امیال خود در همه زمینه های کلیدی در جامعه می باشند.

    گرچه تلاش های مختلف در ۳۸ سال گذشته، موفق به حل این مشکلات نگردیده است ولی تردیدی نیست که ما در این ایام شاهد تحولات زیادی هم بوده ایم که تا حدودی فاصله میان بخش اعظمی از حاکمیت ـ بویژه آن دسته افرادی که مانند آقای روحانی در انتخابات اخیر، از رای مستقیم و بی چون و چرای مردم بهرمند شده اند، با جامعه را کم کرده و به ابعادی منطقی و قابل تامل رسانده است. ولی از آنجا که قدرت اصلی کماکان در میان اقلیتی کوچک در سیستم حکومتی که نیازی برای تائید مردم در پیاده کردن برنامه های تعیین کننده خود نمی بیند متمرکز است، پیشرفت های اساسی و دلخواه در جامعه برای ایجاد شرایط بازتر کماکان با سرعتی بسیار کند به پیش می رود. لذا، سرعت بخشیدن به روند تحول مثبت در کشور تا حدود بسیار زیادی نیازمند به تقویت هرچه بیشتر نیروهائی است که به نوعی خود را پاسخگو به خواسته های ملت می دانند.

    هدف اصلی از تلاش نافرجام بسیاری از ایرانیان وطن پرست و ملی که در سه دهه گذشته در قالب «اپوزیسیون خارج از کشور» به طرق مختلف فعالیت نموده اند،‌ ایجاد همان تحولات مثبت در صحنه سیاسی داخل کشور بوده که در نهایت بتواند امکانات لازم برای پیشرفت و سعادت ملت ایران را با بکار گرفتن همه استعدادها، در همه زمینه ها فراهم آورد.

    با مرور زمان و تحولات اجتناب ناپذیری که در داخل کشور به لحاظ گسترش اینترنت و تحولات عظیم ناشی از آن در زمینه ارتباطات صورت گرفت،‌ همراه با تجربیات دیگری که شهروندان و بخصوص جوانان کشور با آنها روبرو بوده اند،‌ جنبش اصلاحات ابتدا با پیروزی چشمگیر محمد خاتمی در انتخابات سال ۷۶، ابتکار عمل برای پیاده کردن تدریجی و مسالمت آمیز خواسته های اکثریت جامعه را به دست گرفت و توانست عملا در محیط داخل ایران، به بسیاری از مقولاتی که قبلا تنهااز سوی نیروهای خارج از کشور مطرح می شد، بپردازد.

    هر چند، به لحاظ مخالفت های شدیدی که خیلی زود از طریق سکوهای قدرت علیه جنبش اصلاحات به جریان افتاد، دست آورد دولت خاتمی و امیدی که مردم به آن داشتند با محدودیت های زیادی روبرو شد و حتی مخالفین کمر بسته آن موفق شدند که به ضرب ترفند های مختلف حکومت فردی چون احمدی نژاد را به ملت ایران تحمیل کنند،‌ اما در نهایت نه تنها موفق نشدند جلوی رشد جنبش تحول خواهی را در کشور بگیرند،‌ بلکه به لحاظ تجربیات تلخی که عملا گریبانگیر خودشان شد، به واقعیتی غیر قابل انکار پی بردند که حراست از جایگاه و منافعشان، ‌درصورت بی توجهی و عدم تمکین به اراده و خواست اکثریت مردم در بعضی موارد، هزینه سنگین و غیرقابل تحملی را برای آنها در بر خواهد داشت.

    به این ترتیب بود که پیروزی حسن روحانی در انتخابات سال ۹۲ و مجددا در سال جاری، نه تنها به نوعی شامل جبران بی اعتنائی های مجموعه حاکمیت به اعتراضات خرداد ۸۸ بشمار رفت، بلکه مهمتر از آن اینکه روی کار آمدن روحانی باعث کاهش فشارهای سنگین از داخل و خارج علیه آن دسته از مسئولین نظام بود که با حمایت علنی یا سکوت خود بر انتخاب مجدد و جنجال آفرین احمدی نژاد صحه گذاشته بودند ـ موضوعی که اساسا هرگز عنوان نمی شود!

    موفقیت سیاست های واقع بینانه تر دولت روحانی که تاکنون به نجات کشور از بحران زیانبار هسته ای و پایان انزوای ایران در جامعه بین المللی انجامیده است، با همه ایرادات و مخالفت هائی که با آن می شود، باردیگر به جنبش تحول خواهی در ایران جان بخشیده و این امید را دل مردم زنده کرده است که می توان با روندی مثبت و گام هائی شمرده قدرت را تدریجا در دست عناصر انتخابی و پاسخگوتر به جامعه متمرکز کرد.

    آشتی ملی و لزوم «توافق سازی» در جامعه

    طرح «آشتی ملی» بهترین گزینه و شاید تنها گزینه موجود باشد که می تواند نقش موثر و سازنده ای را ایفا کند و به نوعی زمینه را برای یک سناریوی «برد ـ برد» با ایجاد شرایط لازم برای «توافق سازی» میان «اکثریت محروم و اقلیت مقتدر» فراهم آورد.

    تا به حال دو گروه کاملا مختلف به طور علنی با این طرح مخالف بوده اند:

    ▪ مهمترین گروه مخالف با این طرح نمایندگان طیفی در درون حاکمیت هستند که مستقل از اراده مردم، تمام کلید های اصلی قدرت را در دست دارند و در شرایط کنونی لزومی برای تقسیم قدرت با آنهائی که به هر ترتیب نوعی مشروعیت به لحاظ نقش مردم در انتخاب شان پیدا کرده اند،‌ نمی بینند و بقول خودشان «با کسی قهر نیستند که بخواهند آشتی کنند». اما برخلاف تمام برداشت های این دسته از مخالفین طرح آشتی ملی، پیاده کردن چنین طرحی به هیچ عنوان بمنزله نادیده گرفتن مواضع و منافع آنان نمی باشد. بطور مثال، آنهائی که خواستار تنش زدائی با جهان و یا حامی اقتصادی پویا و «غیر مبارزاتی» می باشند به خوبی میدانند که ورود سرمایه به ایران، نیازمند به ثبات و امنیتی است که بدون حضور این طیف قدرتگرا، در شرایط کنونی نمی تواند امکان پذیر باشد.

    ▪ گروه دیگر مخالف، بیشتر متشکل از نیروهای اپوزیسیون خارج از کشور است که همچنان به دنبال براندازی حکومت هستند و اساسا هرگونه دیالوگ و یا تلاش برای پیدا کردن راه حل سیاسی از طریق آشتی ملی را نوعی «تسلیم» قلمداد می کنند و آن را یکسره رد میکنند.

    به این ترتیب، طرح آشتی ملی از یکسو با مخالفت کسانی در داخل روبرو بوده که مردم، حداقل در ۲۰ سال گذشته، در هر فرصت با تمام محدودیت ها موجود،‌حسابشان را از آنها جدا کرده اند و از سوی دیگر مورد طرد کسانی در خارج است که محتوای کلام و شعارهای شان کوچکترین تاثیری در زندگی روزمره مردم نداشته و تنها به بی تفاوتی بیشتر آنها انجامیده است.

    داشته های داخل و نداشته های اپوزیسیون خارج

    جنبش تحول خواهی در ایران امروز نیاز به تعریف جدیدی برابر با شرایط زمان دارد. برخلاف مخالفین طرح آشتی ملی که هیچکدام امروز آمادگی مشارکت مساوی در یک پروژه مسالمت آمیز ملی برای بازسازی اقتصاد و نهادینه ساختن دستگاه های سیاست گذار و پاسخگو به مردم را از خود نشان نمی دهند، طرح آشتی ملی توانائی دربر گرفتن اکثریت قاطع جامعه را دارد (طوری که حتی برخی از اصولگرایان منطقی نیز پشتیبانی خودرا از آن اعلام داشته اند) ، و ضمنا دارای این خصوصیت لازم و استثنائی نیز هست که با احترام به همه گروه ها، حامی حضور فعال و مشروع همه نیروهای سیاسی در جامعه مدنی کشور باشد.

    اخیرا مصطفی تاج زاده،‌ یکی از نزدیکان محمد خاتمی و از حامیان آشتی ملی جان کلام در ارتباط با این طرح را بطور خلاصه چنین بیان نمود: «آشتی ملی به‌هیچ‌عنوان دست کشیدن از هویت و عقایدمان نیست. آشتی ملی یعنی همه باهم، یعنی پذیرش تکثر از موضع برابر و به رسمیت شناختن این موضوع که هیچ فرد، حزب و جریانی نمی‌تواند بار سنگین آینده و ساختن ایرانی آباد و آزاد را به‌تنهایی بر دوش کشد. مراد و منظور از طرح ایده آشتی ملی آن است که ما نه تنها برای حل مشکلات موجود، بلکه برای جلوگیری از وقوع فجایع نوپدید نیاز به جراحی‌های بزرگ در عرصه‌های مختلف داریم که انجام شان مستلزم وفاق ملی است و هیچ‌کدام از جناح‌ها به‌تنهایی قادر به تحمل این بار بزرگ نیست. آشتی ملی معنایی ندارد جز این ‌که نیروهای سیاسی یکدیگر را به رسمیت بشناسند و جامعه و حکومت به‌هیچ‌ عنوان تک‌صدایی اداره نشود و چندصدایی رسمیت یابد».

    لزوم صف آرائی نو در صحنه سیاسی کشور

    امروز ایران با چالش های مهمی در عرصه سیاست داخلی و خارجی روبرو است که تامین منافع ملی و آینده نسل های بعدی ایرانیان به مقابله درست با آنها بستگی دارد و این کار الزاما باید همه استعداد های سازنده مملکت را در بر گیرد. آشتی ملی تنها استراتژی و راه حلی است که می تواند زمینه های مثبت برای پیشرفت، ترقی و ثبات اجتماعی را هموار سازد. ولی روبرو شدن با این چالش ها نیازمند به فرمول بندی های جدیدی دارد که به لحاظ عواقب تحولات سه دهه اخیر اجتناب ناپذیر شده است.

    حقیقت امر اینکه نه تنها شخصیت های منفرد بلکه تمام سازمان های سیاسی با شرایط و داده های کاملا جدیدی روبرو هستند که پاسخ به آنها را دیگر نمی توان در جزوه های پیکار و یا تحریرات ایدئولوژیک نیم قرن پیش پیدا کرد. لذا، رقابت های سیاسی اجبارا باید در چارجوب شرایط روز و صف آرائی های جدید و متفاوتی که برای حل مشکلات عدیده کشور تجویز می شود، شکل گیرد.

    روند آشتی ملی، تنها راهی است که می تواند در این زمان، شرایط مورد نیاز برای درمان اختلافات گذشته و جلب مشا رکت ضروری برای جلوگیری از بحران های مخرب، همراه با بسیج ملی برای بهبود اوضاع اقتصادی و زندگی روزمره مردم و جان بخشیدن به جامعه مدنی را در جوی فارغ از بی ثباتی و خشونت مهیا سازد و از مقام و منزلت ایران و ایرانی، در جایگاهی منطبق با تاریخ و فرهنگ و تمدنش، حفاظت کند.

    این مقاله در "دموکراسی باز" در تاریخ 8 ژوئن 2017 منتشر شد

    کلیک کنید برای بزرگ کردن تصویر

    دکتر مهرداد خوانساری

    مهرداد خوانساری، متولد ۸ مهرماه ۱۳۲۸ شمسی برابر با ۳۰ سپتامبر ۱۹۴۹ میلادی، سیاستمدار، تحلیل‌گر و دیپلمات پیشین ایرانی است.

    سابقه خانوادگی

    مهرداد خوانساری، سومین فرزند پرویز خوانساری (سیاستمدار و دیپلمات باسابقه ایرانی) و آصفه آصفی (مؤسس و رئیس اسبق انجمن اولیاء و مربیان ایران و استاد دانشگاه) است. او نتیجهٔ قائم‌مقام فراهانی (نخست‌وزیر دربار در اوایل قرن نوزدهم و آصف الدوله، فرمانفرمای خراسان) است. همسر او ماندانا آل‌بویه (تنها دختر دکتر اسدالله آل بویه، استاد دانشگاه و کفیل اسبق وزارت فرهنگ و اقدس معتمدی) است. حاصل این ازدواج دو دختر به نام‌های بی‌بی‌ناز و گلناز می‌باشد.

    سابقه تحصیلی

    مهرداد خوانساری تحصیلات دوران ابتدائی و متوسطه را در ایران، ایرلند، فرانسه، انگلستان و ایالات متحده گذرانده است. او دیپلم متوسطه اش را از دبیرستان «بلر» در شهر هیستون، در ایالت تگزاس آمریکا در سال ۱۹۶۷ اخذ کرد و سپس به خواست پدرش، در دانشگاه نیویورک در رشته مهندسی برق ثبت نام نمود. اما پس از چندی توانست با کسب موافقت پدرش در سال ۱۹۶۹، خود را به مدرسه سیاست خارجی در دانشگاه «جرج تون» (Edmund A. Walsh School of Foreign Service) در واشنگتن منتقل نماید و در سال ۱۹۷۲ از همان مدرسه با درجه لیسانس در رشته روابط بین‌المللی فارغ‌التحصیل شود. در پی شرکت در کنکور ورودی وزارت امورخارجه در سال ۱۳۵۲ و ورود به دستگاه سیاست خارجی ایران، مهرداد خوانساری موفق به کسب بورس برای ادامه تحصیل به مدرسه «حقوق و دیپلماسی فلچر» (The Fletcher School of Law and Diplomacy) می‌شود و فوق لیسانس در رشته سیاست بین‌المللی را از آن مدرسه دریافت می‌کند. او سرانجام تحصیلات خود در مقطع دکتری را در مدرسه اقتصاد و علوم سیاسی لندن (London School of Economics) به پایان می‌رساند و در سال ۱۹۹۵ مدرک دکتری خود را در رشته روابط بین‌الملل دریافت می‌کند.

    کارنامهٔ دیپلماتیک

    مهرداد خوانساری ابتدا در سال ۱۹۶۸ به عنوان «کارآموز» وارد دستگاه سیاست خارجی ایران می‌شود و در تهران، واشنگتن و دفتر نمایندگی دائم ایران در سازمان ملل متحد در نیویورک، دور تازه‌ای از زندگی‌اش را تجربه می‌کند. سپس با موفقیت در کنکور ورودی وزارت امور خارجه ایران در سال ۱۹۷۲ به صورت رسمی وارد «کادر سیاسی» وزارت امورخارجه ایران می‌شود و در اداره «سازمان‌های بین‌المللی» و «چهارم سیاسی» (امور مربوط به قاره آمریکا) کارش را آغاز می‌کند. او در سال‌های ۱۹۷۳ تا ۱۹۷۵ پیش از آنکه با مقام دبیر دومی به دفتر نمایندگی دائم ایران در سازمان ملل متحد در نیویورک فرستاده شود، در «دبیرخانه وزیرامورخارجه» در تهران مشغول به کار می‌شود و خدماتش مورد ستایش و تقدیر کتبی وزیر امورخارجه وقت، دکتر عباسعلی خلعتبری قرار می‌گیرد. او در سال ۱۹۷۷ به سفارت ایران در لندن منتقل می‌شود و همزمان به عنوان «محقق مهمان» (Visiting Research Fellow) در انستیتوی بین‌المللی امور استراتژیک (International Institute for Strategic Studies) حضور می‌یابد. خوانساری در سال ۱۹۷۸، ابتدا به عنوان مسئول بخش فرهنگی سفارت ایران و سپس همزمان با آغاز ناآرامی‌های ایران در آستانه انقلاب به عنوان وابسته مطبوعاتی سفارت ایران در لندن منصوب می‌شود.
    چند هفته پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مهرداد خوانساری در اعتراض به اعدام دکتر عباسعلی خلعت بری، وزیر اسبق امور خارجه، از وزارت امورخارجه استعفا می‌دهد و کارنامهٔ سیاسی او در وزارت امورخارجه ایران پایان می‌یابد. او در طول دوران خدمتش در وزارت امورخارجه ایران، علاوه بر خدمت در سفارتخانه‌های ایران در واشنگتن، لندن و دفتر نمایندگی ایران در سازمان ملل متحد در نیویورک، افتخار عضویت در هیئت نمایندگی ایران در اجلاس های۲۳، ۲۵٬۲۴، ۲۹ و ۳۱ مجمع عمومی سازمان ملل متحد، اجلاس تابستانی شورای اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل متحد در سال‌های ۱۹۷۶ و ۱۹۷۷ که در ژنو برگزار شد را نیز داشته و آخرین ماموریت مهرداد خوانساری، شرکت در دهمین کنفرانس خلع سلاح سازمان ملل متحد بود که در تابستان سال ۱۹۷۸ در نیویورک برگزار شد.

    پس از وزارت خارجه

    مهرداد خوانساری پس از پایان خدمت در وزارت امورخارجه ایران، به مدت ۵ سال (۱۹۷۹ تا ۱۹۸۴) به عنوان «مشاور امور بین‌المللی» در مجموعه بین‌المللی سعودی «شبکشی»[۱] به فعالیت پرداخت. همزمان او مدیریت بنیاد خیریه «ابن سینا» که بعدها به «مرکز مطالعات ایران و عرب» تبدیل شد را عهده دار بود. او بار دیگر در سال ۱۹۹۲ همکاری اش را با «مرکز مطالعات ایران و عرب» به عنوان «مشاور عالی در امور تحقیقات» از سرگرفت و تا سال ۲۰۱۰ به این همکاری ادامه داد.
    در فاصله سال‌های میان ۱۹۸۴ تا ۱۹۸۷، او مشاورتِ دکتر شاپور بختیار، نخست وزیر اسبق و رهبر نهضت مقاومت ملی ایران را پذیرفت و رئیس دفتر ویژه او در لندن بود. سپس از سال‌های ۱۹۸۷ تا ۱۹۹۱ به عنوان مشاور شاهزاده رضا پهلوی (دوم)، مشغول به فعالیت بود و در سال‌های میان ۱۹۹۱ تا ۲۰۱۰ دبیرکلی سازمان مشروطه (خط مقدم) را بر عهده داشت. مهرداد خوانساری همچنین در سال‌های ۲۰۰۴ و ۲۰۰۵ از اعضای فعال «جنبش رفراندوم ایران» بود.
    او مدتی پس از اعتراض عمومی در ایران به نتایج انتخابات سال ۲۰۰۹، به عنوان دبیر کل «موج سبز» همکاری‌اش با امیرحسین جهانشاهی را آغاز کرد و از ژانویه ۲۰۱۵ به عنوان دبیرکل سازمان بازسازی اقتصادی و آشتی ملی (بام) مشغول به فعالیت است.

    مصاحبه‌ها و مقالات

    مهرداد خوانساری از سال ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۲، سردبیر «ایران فایل»، یک ماهنامه مستقل سیاسی به زبان انگلیسی در لندن بود. پیش‌تر او سردبیری نشریه «راه آینده» و «خط مقدم» را نیز بر عهده داشت. او همچنین مدیر شبکه تلویزیونی «پیام آزادی» در لوس آنجلس و رئیس هیئت امنای تلویزیون «رها» در لندن بوده است. او طی سال‌های گذشته، در برنامه‌های متعدد تلویزیونی (چه ایرانی و چه غیر ایرانی) و نیز به عنوان سخنران در سمینارها و کنفرانس‌های بسیاری شرکت داشته و مقالات متعددی را به زبان‌های فارسی و انگلیسی منتشر کرده است. مهرداد خوانساری در سال‌های ۲۰۱۳ و ۲۰۱۴، به عنوان مهمان ثابت برنامه هفتگی «برداشت دوم»[۲] در تلویزیون رها، دیدگاه‌های سیاسی‌اش را در مسائل مربوط به ایران و جهان با هم میهنان در میان می‌گذاشت. او، علاوه بر خاطراتش، کتابی تخت عنوان «نقش نیروی‌های مخالف در سیاست بین‌المللی» که به فعالیت‌های مبارزاتی دکتر شاپور بختیار در سالهای ۱۹۷۹ تا ۱۹۹۱ می‌پردازد را در دست انتشار دارد.

    کلیک کنید برای بزرگ کردن تصویر

    محمد جواد اکبرین

    محمد جواد اكبرين، دين‌پژوه و روزنامه‌نگار ايرانىِ ساكن فرانسه، متولد سوم آبان ١٣٥٤ شمسى (١٩٧٥ ميلادى) و زادگاهش بابل (شمال ايران) است؛ در دو دهه‌ى گذشته آثار او در حوزه‌ى دين، فرهنگ و سياستِ ايران و خاورميانه‌ى عربى در دهها رسانه‌ى فارسى و عربى منتشر شده است.

    پيشينه‌ى علمى و پژوهشى

    او ادبيات عرب را در سال ١٣٦٧ و در مدرسه علميه روحيّه (ميرزكى) بابل آغاز كرد و تا بخشى از دروس فقه و اصول (مقدمات) را در همان مدرسه و نزد آيت‌الله على اكبر محمدى فراگرفت. در سال ١٣٧١ براى تكميل دوره‌ى مقدمات و سطوح عالى به قم مهاجرت كرد.
    اساتيد او در دروس تخصصى دوره‌ى اجتهاد (مشهور به دروسِ خارج) عبارتند از: عبدالله جوادى آملى، حسينعلى منتظرى و سيد محمدحسين فضل‌الله (در فقه) و جعفر سبحانى و سيد عبدالكريم فضل‌الله (در اصول فقه).

    اكبرين از سال ١٣٧١ به مدت ١٠ سال، در سلسله درس‌هاى تفسير عبدالله جوادى آملى حاضر شد. در سال ١٣٨٣ به بيروت مهاجرت كرد و تحصيل الاهيات را در آنجا پى گرفت، اگرچه در سال ١٣٨٥ همزمان با رويكردى انتقادى به قرائت سنتى از دين، از سيره و صورتِ روحانيت فاصله گرفت.

    دانشگاه و مطالعات کلامی و فلسفی

    بر اين پيشينه‌ى تحصيلى كه گذشت بايد كارشناسىِ الهيات، فلسفه و كلام اسلامى (دانشگاه آزاد اسلامى تهران مركز) كارشناسى ارشد فقهِ تطبيقى (دانشگاه مطالعات اسلامى بيروت لبنان) و دكتراى فقه تطبيقى (دانشگاه مطالعات اسلامى قاهره مصر) را نيز افزود.

    اكبرين طىّ سالهاى ٧٢ تا ٧٦، طىّ سلسله نشست‌هايى كه بر محور "مبانى نظرى تمدن غرب" در تهران برگزار مى‌شد به مطالعه‌ى آراء "مارتين هايدگر" (فیلسوف پديدارشناس و هستى‌شناس آلمانى) پرداخت؛ پس از اين دوره با حضور در نشست‌هاى بنياد حكمى، فلسفى سيد احمد فرديد (از متفكران حوزه‌ى هستى‌شناسى، فلسفه و زبان) به تفصيل با مشرب و مكتب فكرىِ او آشنا شد؛ معلّمان او در اين دوره عبارتند از: رضا داورى اردكانى، محمد مددپور و محمدرضا جوزى. او اما به تدريج در سالهاى پايانى دهه‌ى ٧٠ شمسى، تحت تاثير آراء نوانديشان دينى به ويژه محمد مجتهد شبسترى و عبدالكريم سروش قرار گرفت.

    ویرایش و پژوهش

    همكارى با بنياد تحقيقاتى إسراء (ويرايش و تدوين آثار استادش عبدالله جوادى آملى)، مؤسسه‌ى تنظيم و نشر آثار امام خمينى (پژوهش در حوزه‌ى اخلاق زمامدارى)، مؤسسة البيّنات، بيروت (پيرامون آراء استادش سيد محمد حسين فضل‌الله)، مركزالإمام الصدر للأبحاث و الدّراسات، بيروت (پيرامون آراء امام موسى صدر، رهبر ناپديدشده‌ى شيعيان لبنان)، مؤسسه‌ى فرهنگى روايت فتح (تهران) و موسّسةُ آل‌ِالبيت لإحياءالتُراث (در دو دفتر قم و بيروت) بخشى از كارنامه ویرایشی و پژوهشىِ اوست.

    كارنامه‌ى روزنامه‌نگارى

    •همكارى با روزنامه‌هاى چاپ تهران: سلام، صبح امروز، فتح، بيان، بهار، نوروز، ياس نو، آفتاب يزد، وقايع اتفاقيه و هفته‌نامه‌ى چلچراغ (١٣٧٧ تا ١٣٨٢)
    •عضو شوراى سردبيرى هفته‌نامه‌ى "گوناگون". تهران (١٣٨١ و ٨٢)
    •داور جشنواره‌ى مطبوعات كشور (مقالات حوزه‌ى دين. ١٣٨٢)
    •همكارى با روزنامه‌ى النّهار، چاپ بيروت (١٣٨٤)
    • عضو تحريريه‌ى وبسايت المُستَقبل، بيروت (١٣٨٧)
    •همكارى با تلويزيون FutureTV، بيروت (١٣٨٨)
    •نويسنده، ويراستار و عضو تحريريه‌ى روزنامه‌ى اينترنتى "روزآنلاين" (١٣٨٨ تا كنون)
    •عضو شوراى سردبيرى وبسايت جرس (جنبش راه سبز). (١٣٨٨ و ٨٩)
    •گزارشگر وبسايت فارسى دويچه‌وله (١٣٨٩)
    •سردبير روزنامه‌ى اينترنتى ميهن (١٣٩٠)
    •سردبير بخش خبر و مشاور عالى تلويزيون رها (١٣٩١ تا ٩٣)
    •سردبير روزنامه‌ى اينترنتى راه ديگر (١٣٩١ تا ٩٣)
    •عضو شوراى سردبيرى ماهنامه‌ى تحليلى ميهن (چاپ پاريس)، (١٣٩٣ تا كنون)
    •عضو فدراسيون بين‌المللى روزنامه‌نگاران
    تجربه‌ى فعاليت سياسى، زندان و هجرت

    تابستان سال ٧٩ و در پى انتشار ٤ يادداشت انتقادى در روزنامه‌هاى صبح امروز، فتح، بيان و بهار، به دادسراى ويژه‌ى روحانيت قم احضار شد و پس از يك دوره جلسات بازجويى، به اتهام "فعاليت تبليغى عليه نظام" محاكمه و به يكسال زندان محكوم شد؛ اين دادگاه كه بدون حضور وكيل و هيئت منصفه (بر خلاف قانونِ محاكمات مطبوعاتى و سياسى) برگزار شد مورد اعتراض كميسيون حقوق بشر اسلامى و نيز كميسيون اصل ٩٠ مجلس ششم قرار گرفت. با اين حال، حكم بدوى توسط كاظم قديانى و حكم تجديدنظر توسط غلا محسين محسنى اژه‌اى صادر و تاييد شد. او سرانجام اول ارديبهشت ٨٠ روانه‌ى زندان مركزى قم شد.
    او ٤٠ روز پس از آزادى از زندان (١٣ دى‌ماه) بار ديگر، اين بار توسط دادسراى ويژه روحانيت اصفهان (به اتهام سخنرانى انتقادى در دفتر جبهه مشاركتِ شهرضا) احضار و بازجويى شد.
    اكبرين طىّ سالهاى ١٣٨١ و ٨٢، دبيرى مجمع طلاب خطّ امام (از تشكّل‌هاى رسمى عضو خانه‌ى احزاب) را نيز بر عهده داشت و پس از آن تا سال ١٣٨٣ عضو شوراى مركزى جبهه مشاركت قم بود.
    بار ديگر در بهار ٨٦ به اتهام حمايت از "جريان‌هاى مدافع برابرى و حقوق زنان" مستند به مقاله‌ى "سنّت تبعيض عليه زنان" (كه ١٧ اسفند ٨٥ در روزآنلاين منتشر شد) به دادسراى تهران احضار و بازجويى شد و سرانجام در پاييز همان سال هنگام بازگشت به دانشگاه و محل زندگى‌اش در بيروت،

    پاى پله‌ى هواپيما در فرودگاه مهرآباد بازداشت شد. اين بازداشت، ساعاتى بعد با ابلاغ نامه‌ى ممنوع‌الخروجى‌اش پايان يافت و بدون تفهيم اتهام، دور تازه‌اى از جلسات بازجويى در دادسراى ويژه‌ى قم را تحمل کرد. او زمستانِ همان سال به صورت غيرقانونى از كشور خارج شد و پس از مدتى زندگى در كردستان عراق، به بيروت بازگشت. در سال ١٣٨٨ و همزمان با اوج فعاليت‌هاى او در رسانه‌هاى منطقه در اطلاع‌رسانى از حوادث ايران پس از انتخابات رياست جمهورى، توسط سفارت جمهورى اسلامى در بيروت، تهديد به بازداشت و انتقال به تهران شد. پس از اين تهديد و با توصيه‌ى سازمان گزارشگران بدون مرز، از لبنان به فرانسه مهاجرت كرد.
    او اكنون پژوهشگر حوزه مطالعات خاور ميانه‌ى عربى و الاهیات اسلامی است.

    کلیک کنید برای بزرگ کردن تصویر

    مرکز ایرانی مطالعات سیاسی

    این مرکز با هدف شناخت و تحلیل عمیق‌ترِ نقش و نقشه‌ی سیاسی ایران و باهدف یاری‌رسانیِ نظری به منافع و مصالح ملی در سال ۲۰۱۷ میلادی تأسیس شد. شرایط پیچیده منطقه و جهان در سالهای اخیر و نقش تاثیرگذار ایران به ویژه پس از توافق هسته‌ای، این کشور را وارد دورانی کرده که با گذشته کاملا متفاوت است.

    این دوره، ۳ مشخصه‌ی مهم دارد:
    • ۱. قدرت گرفتن تکنوکراتها در ایران و اصرار آنها بر ارتباط سازنده‌ی بین‌المللی و صلح در منطقه
    • ۲. قدرت گرفتن طبقه متوسط تحصیلکرده در ایران و مطالبات آنها
    • ۳. قدرت گرفتن شبکه‌های اجتماعی و ارتباطات اینترنتی در جهان

    در چنین دوره‌ای که جهان شاهد تحولات عظیم و چشمگیر چه در صحنه سیاسی ایران و چه در عرصه بین المللی است اکتفا به یافته‌های سنتی و روش‌های قدیمی، ساده‌انگاری در شناخت وضعیت کشور و تغییرات سریع در آن، می تواند تحلیلگران مجرب را دچار خطای محاسباتی کند و ایران، منطقه و جهان را از فرصتی کم‌نظیر برای پیشرفت و بهبود مسالمت‌آمیز شرایط در داخل و صلح و روابط سازنده و پایدار با خارج محروم ‌سازد.

    اگرچه در ایران چند مرکز مهم مطالعاتی، کار جمع‌آوری داده‌ها و تحلیل شرایط را بر عهده دارند اما آن مراکز به علت وابستگی‌شان (مستقیم یا غیرمستقیم) به نهادهای دولتی محدودیت‌هایی قابل درک دارند و ممکن است نتوانند از چارچوب مشخصی خارج شوند.
«مرکز ایرانی برای مطالعات سیاسی» در نظر دارد تا با رویکردی مستقل و واقع‌بینانه، این خلاء را با استفاده از تمام امکانات موجود و بویژه دانش و تخصص کارشناسان معتبر در داخل و خارج کشور پر کند. استفاده از سایر مراکز مطالعاتیِ همسو در داخل و خارج کشور، ایجاد یک بانک اطلاعات و تحلیل، از جمله اهداف و برنامه‌های این مرکز است.

    از دیگر برنامه‌ها، ارائه گزارش های روزانه،‌هفتکی و ماهانه و برگزاری کنفرانس های تخصصی یا سمینارهای مجازی با حضور و شرکت کارشناسان ارشدِ شناخته شده در حوزه های کلیدی است که محتوای کامل آن به تدریج و به صورت مکتوب، صوتی و تصویری در سایت «مرکز» قابل دسترس خواهد بود تا ضمن آگاهی از آخرین تحولات موجود، به ابهام و سوال‌های جمع‌آوری شده نیز پاسخ دهد.
    یافته‌های این مرکز می‌تواند، بصورت مکتوب یا از طریق شبکه ‌های رادیوـ تلویزیونی، پشتوانه یک رسانه‌ی فراگیر سیاسی ـ اجتماعی ـ فرهنگی و اقتصادی قرار بگیرد.

  • <<
  • First
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • 13
  • 14
  • 15
  • 16
  • 17
  • 18
  • 19
  • 20
  • 21
  • Last
  • >>
  • خانه
  • مقالات
  • تحلیل و بررسی
  • خبار
  • پخش های اینترنتی
  • درباره ما

© کپی رایت © 2023. تمام حقوق محفوظ ICPS

facebook twitter vimeo